سـفـر کردی ز پیشم رفتی ای دلدار خوش سیما
سـفـر کردی ز پیشم رفتی ای دلدار خوش سیما
تو محزون و منِ سرگشته مجنون زین غمِ عُظما
برو دستِ خـدا ای نــازنــیــنــم! کـه خـدا یـارت!
شود چشم حسودان از تو دور اینجا و در هر جا
تو آنجا و من ایـنـجـا مـنـتـظـر هر روز بـر راهت
نـشـیـنـم می شـمـارم ریگ صـحـرا و بـیـابـان ها
به رسم عاشقی هر شب دلم چون خوشهٔ پروین
سـخـن از عـشـق تـو گـویـد بـه ماه آسـمـان یارا!
پـرسـتـوهای عاشق زین سـفـر رفتند و برگشتند
ولی گویـا تـو مـاهـی گـشـتـی و رفـتـی تـهِ دریـا
ز هـجـرانـت کـنـون نالان چو ریگی در تَکِ رودم
که آبش می بـرَد هر سو و خُردَش می کند تن را
در آخر مـاسـه ی ریـزی کـه اصـلاً در نـظـر نـایـد
بـیـفـتـد گوشه ی دنـجـی به دشتی یا دلِ صحرا
بـــیـــایـــد روزگــاری و گـــذارت اوفـــتــد روزی
به چشمت یک نـظـر آیـد گـلـی افـتـاده در آنـجـا
زنـی نـاخواسـتـه زانـو کـه تـا گـل را کـنـی بویی
بــبــیــنــی کـه دهـد آن گـل بـوی دلــدار نـاپـیـدا
تو محزون و منِ سرگشته مجنون زین غمِ عُظما
برو دستِ خـدا ای نــازنــیــنــم! کـه خـدا یـارت!
شود چشم حسودان از تو دور اینجا و در هر جا
تو آنجا و من ایـنـجـا مـنـتـظـر هر روز بـر راهت
نـشـیـنـم می شـمـارم ریگ صـحـرا و بـیـابـان ها
به رسم عاشقی هر شب دلم چون خوشهٔ پروین
سـخـن از عـشـق تـو گـویـد بـه ماه آسـمـان یارا!
پـرسـتـوهای عاشق زین سـفـر رفتند و برگشتند
ولی گویـا تـو مـاهـی گـشـتـی و رفـتـی تـهِ دریـا
ز هـجـرانـت کـنـون نالان چو ریگی در تَکِ رودم
که آبش می بـرَد هر سو و خُردَش می کند تن را
در آخر مـاسـه ی ریـزی کـه اصـلاً در نـظـر نـایـد
بـیـفـتـد گوشه ی دنـجـی به دشتی یا دلِ صحرا
بـــیـــایـــد روزگــاری و گـــذارت اوفـــتــد روزی
به چشمت یک نـظـر آیـد گـلـی افـتـاده در آنـجـا
زنـی نـاخواسـتـه زانـو کـه تـا گـل را کـنـی بویی
بــبــیــنــی کـه دهـد آن گـل بـوی دلــدار نـاپـیـدا
۴.۳k
۱۷ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.