دلبر خانزاده

‌「 دلبر خانزاده 💜」

#PART_12
༄•┄┅┄┅┄〔💜💍〕┄┅┄┅┄•༄
      _حتما بعد اینکه بچت به دنیا اومد با کسی که دوسش داری ازدواج میکنی و برام هَوو میاری که کلفتیشو کنم، یا هم اینکه سرنوشت منم مثل بیچاره ندا.....

انگشتشو به نشونه سکوت جلوی لبم گرفت و گفت:
_حرف نباشه. ندا رو با خودت مقایسه نکن اون یه ه*ر*زه بود. فردا میریم آزمایش میدیم و
بعد عروسی میریم شهر...

دستمو گرفت و مجبورم کرد بلند شم و برای یه لحظه نگاهش تو نگام قفل شد

و منم از فرصت استفاده کردم و انالیزش کردم...

قد بلند بود و قد من به زور تا سینش می رسید... چهار شونه..هیکل بیست و ورزشی... یه کت و شلوار سرمه ای تیره تقریبا جذب و خوش
دوخت پوشیده بود با یه پیرهن سفید رنگ و کراوات سرمهای به صورتش رسیدم... جیگر بود و جذاب... لب های خوشفرم و قهوه ای..
نه خیلی درشت و نه خیلی نازک...ته ریش کم حجمی که خیلی بهش میومد.. بینی متوسط...

چشمای درشت مشکی و نافذ با مژه های بلند و
مشکی...اعتراف می کنم که چشماش عجیب گیرا بود... ابرو های خوش حالت و پر مردونه که وقتی اخم می کرد چهرش پر جذبه میشد ،ولی الحق که همیشه خدا اخم داشت و کمتر کسی می تونست مستقیم تو چشماش زل بزنه... موهای خوش حالت مشکی که به بالا شونه زده بود و
چند تارش ریخته بود رو پیشونیش...


༄•┄┅┄┅┄〔💜💍〕┄┅┄┅┄•༄
دیدگاه ها (۰)

‌「 دلبر خانزاده 💜」#PART_13༄•┄┅┄┅┄〔💜💍〕┄┅┄┅┄•༄      از لحاظ ظا...

‌「 دلبر خانزاده 💜」#PART_14༄•┄┅┄┅┄〔💜💍〕┄┅┄┅┄•༄      یک ربع دیگ...

‌「 دلبر خانزاده 💜」#PART_11༄•┄┅┄┅┄〔💜💍〕┄┅┄┅┄•༄       آرام یه چ...

‌「 دلبر خانزاده 💜」#PART_10༄•┄┅┄┅┄〔💜💍〕┄┅┄┅┄•༄      خودشم نشست...

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

𝔻𝕣𝕖𝕒𝕞 𝕨𝕚𝕥𝕙 𝕞𝕖⁶

پارت : ۲۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط