همسایه های خشن من ۱۶
همسایه های خشن من ۱۶
ویو ات داشتم تیر اندازی میکردم که یهو همه چیز سیاه شدو دیگه هیچی نفهمیدم
صبح با سردرد خیلی بدی از خواب بیدار شدم و دور و برم رو نگاه کردم اینجا خونه هیون عوضیه(بچها اینا قبلاً دوست بودن)
فلش بک دوران بچگی ات و هیون
هیون یه آدم توسری خور که همه اذیتش میکردن که یه روز یه دانش آموز جدید میاد به اسم ات که به هیون اهمیت میداده و همیشه ازش محافظت میکرده تا اینکه هیون فکر میکنه که عاشق ات شده و به ات اعتراف میکنه و ات نمیتوانسته با این موضوع کنار بیاد برای همین درخواست اونو رد میکنه و برای اینکه ات دوستای زیادی داشته و دیگه نبود هیون عادت کردم بوده
هیون عصبانی میشه و از اون روز به بعد یه آدم سرد و دشمن ات میشه
+آهای عوضی
هیون: خیلی بی ادبی بهت یاد ندادن که نباید به بزرگتر از خودت فحش ندی
+آره ولی بهم یاد دادن که دروغ نگم
هیون: بلدی مثل قبل روی مغزم اسکی بری
+هه برای چی منو گرفتی مگه منو نمیشناسی.
هیون: تو باید تغاس کشتن پدرم رو بدی
+تو که از خدات بود
هیون: هه دختره عوضی(داد)
+گوه نخور سر من داد نزن(داد)
؟اقا مشکلی پیش آمده
هیون:نه برو بیرون
+انگار یادت رفته کی بودی
هیون: نمیخوام گذشتمو یادم بیاد
+هه پس خودتو زی به کوچه علی چپ
هیون:تو بابایی منو کشتی
+نه اگه من میکش.تم کاری میکردم که تا جدتم خبر دار نشن چه برسه به تو حالاهم ولم کن تا نکشتنت
هیون: از کجا
+از بالا سرت
هیون ویو
هنوزم احساس هایی به ات دارم که خاموش نشدنو انگار دوباره شعله ور تر شدن
توی فکر بودم که نور تک تیرانداز روی پیشونیم بود و با یه حرکت
#سناریو#وانشات#اسمات#فیک#کوکی
ویو ات داشتم تیر اندازی میکردم که یهو همه چیز سیاه شدو دیگه هیچی نفهمیدم
صبح با سردرد خیلی بدی از خواب بیدار شدم و دور و برم رو نگاه کردم اینجا خونه هیون عوضیه(بچها اینا قبلاً دوست بودن)
فلش بک دوران بچگی ات و هیون
هیون یه آدم توسری خور که همه اذیتش میکردن که یه روز یه دانش آموز جدید میاد به اسم ات که به هیون اهمیت میداده و همیشه ازش محافظت میکرده تا اینکه هیون فکر میکنه که عاشق ات شده و به ات اعتراف میکنه و ات نمیتوانسته با این موضوع کنار بیاد برای همین درخواست اونو رد میکنه و برای اینکه ات دوستای زیادی داشته و دیگه نبود هیون عادت کردم بوده
هیون عصبانی میشه و از اون روز به بعد یه آدم سرد و دشمن ات میشه
+آهای عوضی
هیون: خیلی بی ادبی بهت یاد ندادن که نباید به بزرگتر از خودت فحش ندی
+آره ولی بهم یاد دادن که دروغ نگم
هیون: بلدی مثل قبل روی مغزم اسکی بری
+هه برای چی منو گرفتی مگه منو نمیشناسی.
هیون: تو باید تغاس کشتن پدرم رو بدی
+تو که از خدات بود
هیون: هه دختره عوضی(داد)
+گوه نخور سر من داد نزن(داد)
؟اقا مشکلی پیش آمده
هیون:نه برو بیرون
+انگار یادت رفته کی بودی
هیون: نمیخوام گذشتمو یادم بیاد
+هه پس خودتو زی به کوچه علی چپ
هیون:تو بابایی منو کشتی
+نه اگه من میکش.تم کاری میکردم که تا جدتم خبر دار نشن چه برسه به تو حالاهم ولم کن تا نکشتنت
هیون: از کجا
+از بالا سرت
هیون ویو
هنوزم احساس هایی به ات دارم که خاموش نشدنو انگار دوباره شعله ور تر شدن
توی فکر بودم که نور تک تیرانداز روی پیشونیم بود و با یه حرکت
#سناریو#وانشات#اسمات#فیک#کوکی
۱۲.۳k
۲۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.