《 امتحان زندگی 》
p³⁵
نگاهی به ساعتش انداخت و به سمته اتاق رئیس اش رفت
ا،ت : رئیس میشه من امروز یکم زودتر برم خونه
رئیس اش که یه خانم میان سال بود و خیلی هم بد اخلاقی و سختگیر بود عینک اش رو از روي چشماش برداشت و نگاهش رو به ا،ت دوخت
رئیس : اگه میخواهی بری باید فردا اضافه کاری وایستی
ا،ت : باشه قبوله
رئیس : میتونی بری
از اتاق خارج شد و بعد از عوض کردن لباسش از رستوران خارج شدن
و سوار تاکسی شد گوشیش رو از کفش بیرون آورد تا با تهیونگ تماس بگیره که همون لحظه گوشیش زنگ خورد و اسم تهیونگ روی صفحه گوشیش نمایان شد انگشت رو روی صفحه گوشی کشید و جواب داد
حتا با شنیدن صداش ذوق خواستی توی وجودش پیدا میشد
ا،ت : تهیونگااا میدونستی همین الان میخواستم بهت زنگ بزنم
تهیونگ خنده ریزی کرد که از پشت تلفن کاملا لحن خندش معلوم بود
تهیونگ : پس با قلبت حسم کردی
ا،ت : از وقتی برای اولین بار توی چشمات نگاه کردن هر لحظه زندگیم یا حس کردن تو قلبم میگذره
تهیونگ گوشی رو با دستش دیگرش گرفت و روی گوش چپ اش گذاشت
حتا کوچیک ترین حرف اون دختر قلبش رو با تپش مینداخت
تهیونگ : اینو من باید میگفتم چون کسی که تو تمام فکر زکرش رو گرفتی منم
ا،ت : که اینطور فقد تو باید ذهن بقیه رو درگیر کنی یکمم تو ذهنت درگیر بشه دکتر کیم
تهیونگ : پس حتما بهم افتخار میدی شب همراهم باشی
ا،ت : البته چه افتخاری بهتر از این که همراه دکتر کیم خوشتیپ و جذاب باشم
تهیونگ : شب منتظرم باش میام دنبالت
ا،ت : باشه میبینمت
از تاکسی پیاده شد و وارد خونه اش شد هیچ کس توی خونه نبود به سمته اتاق اش رفت تا برای جشن شب آماده بشه
کیفش روی تخت پرت کرد و وارد حمام شد لباس هاش رو درآورد و زير دوش ایستاد بعد از گرفتن دوش طولانی که باعث میشه سر حال بشه
حوله اش رو دوره خودش پیچید و از حمام خارج شد
لباس بلندی به رنگه مشکی انتخاب کرد و روی تخت گذاشت
به سمته میز آرایشش رفت روش نشست مثل همه دختر عاشق آرایش کردن بود اما تاحالا فرست اش پیش نیومده بود که بتونه اونجوری که میخواد آرایش کنه
ولی امروز اونجوری که میخواست آرایش کرده بود و موهاش رو باز گذاشت و از جلوی اینه بلند شد و لباس اش رو پوشید
اسلاید ها استایل و میکاپ ا،ت
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.