طوفان عشق پارت سی و هفت مهدیه عسگری
#طوفان_عشق #پارت_سی_و_هفت #مهدیه_عسگری
داشتم شربت میخوردم که با حضور کسی کنارم بر گشتم که شربت پرید تو گلوم....
بعد از چند تا سرفه حالم جا اومد....بیشعور نکرد دوتا بزنه پشتم تا خفه نشم.....
چشم غره ای بهش رفتم و رو کردم یه طرف دیگه
.....حالا چرا اومده کنار من نشسته؟!؟.....
نه که خیلی ازش خوشم میاد....راست میگن مار از پونه بدش میاد دم لونش سبز میشه......
در حال دیدن رقص یه دختر فوق العاده جلف بودم که صداش به گوشم رسید:میشه بپرسم چطوری تونستی داداشمو گول بزنی؟!.....
چشمام و محکم روی هم فشار دادم و دوباره باز کردم....نفسمو با حرص فوت کردم و دستمو محکم مشت کردم تا یوقت نزنمش توی دهنش......
واقعا نمی فهمم مگه قیافه ی من به دختر خرابا میخوره که این هی میاد میگه تو داداشمی گول زدی و سرشو شیره مالیدی و اینجور مزخرفات.....
به سمتش برگشتم و با یه لبخند حرص درار گفتم: نمیتونم برای شما توضیح بدم چون بعضی مسائله ها خصوصی ان....
غیرمستقیم بهش گفتم فوضول!!!!....فهمید و با صورتی سورخ نگام کرد.....
پره های بینیش به شدت باز و بسته میشدن و شبیه گاوی شده بود که جلوش پارچه قرمز تکون میدادن....
خندم گرفته بود که فکر کنم اون حس کرد دارم بهش پوزخند میزنم که با عصبانیت چشمای آبیشو ریز کرد و انگشت اشارشو به نشانه تهدید جلوم تکون داد و گفت:خوب گوشاتو باز کن چی بهت میگم......
تا اونجایی که میدونم آرمین اونقدری عاشق آیلین بوده که با یه دلبری ساده خام یه دختر نشه.....
و اما تو.....اونجور که من فهمیدم معلومه خیلی کاربلدی که تونستی به این زودی بعد از آیلین خودتو بهش بندازی......
عصبانی شدم خفن!!!!!.....پوزخندی زد و با لحن عصبی ادامه داد : هه چرا که نه!!!....گفتی آرمین خوشگل و خوشتیپ که هست!!!.....مهمتر از همه پولدارم که هست چرا خودمو نندازم بهش؟؛؟؟!!!!!.....
ولی بزار بهت این مژده رو بدم هیچوقت اجازه نمی دم دختر خرابی مثله تو به اهداف شومش برسه......
با این حرفش.......
داشتم شربت میخوردم که با حضور کسی کنارم بر گشتم که شربت پرید تو گلوم....
بعد از چند تا سرفه حالم جا اومد....بیشعور نکرد دوتا بزنه پشتم تا خفه نشم.....
چشم غره ای بهش رفتم و رو کردم یه طرف دیگه
.....حالا چرا اومده کنار من نشسته؟!؟.....
نه که خیلی ازش خوشم میاد....راست میگن مار از پونه بدش میاد دم لونش سبز میشه......
در حال دیدن رقص یه دختر فوق العاده جلف بودم که صداش به گوشم رسید:میشه بپرسم چطوری تونستی داداشمو گول بزنی؟!.....
چشمام و محکم روی هم فشار دادم و دوباره باز کردم....نفسمو با حرص فوت کردم و دستمو محکم مشت کردم تا یوقت نزنمش توی دهنش......
واقعا نمی فهمم مگه قیافه ی من به دختر خرابا میخوره که این هی میاد میگه تو داداشمی گول زدی و سرشو شیره مالیدی و اینجور مزخرفات.....
به سمتش برگشتم و با یه لبخند حرص درار گفتم: نمیتونم برای شما توضیح بدم چون بعضی مسائله ها خصوصی ان....
غیرمستقیم بهش گفتم فوضول!!!!....فهمید و با صورتی سورخ نگام کرد.....
پره های بینیش به شدت باز و بسته میشدن و شبیه گاوی شده بود که جلوش پارچه قرمز تکون میدادن....
خندم گرفته بود که فکر کنم اون حس کرد دارم بهش پوزخند میزنم که با عصبانیت چشمای آبیشو ریز کرد و انگشت اشارشو به نشانه تهدید جلوم تکون داد و گفت:خوب گوشاتو باز کن چی بهت میگم......
تا اونجایی که میدونم آرمین اونقدری عاشق آیلین بوده که با یه دلبری ساده خام یه دختر نشه.....
و اما تو.....اونجور که من فهمیدم معلومه خیلی کاربلدی که تونستی به این زودی بعد از آیلین خودتو بهش بندازی......
عصبانی شدم خفن!!!!!.....پوزخندی زد و با لحن عصبی ادامه داد : هه چرا که نه!!!....گفتی آرمین خوشگل و خوشتیپ که هست!!!.....مهمتر از همه پولدارم که هست چرا خودمو نندازم بهش؟؛؟؟!!!!!.....
ولی بزار بهت این مژده رو بدم هیچوقت اجازه نمی دم دختر خرابی مثله تو به اهداف شومش برسه......
با این حرفش.......
۳.۹k
۱۳ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.