پارت26
#پارت26
مگه عاشق شدن دلیل میخواد؟
(از زبان ا/ت)
با تقه ای که به در وارد شد آروم بازش کردم..
-ا/ت نزدیکه یه ربعه که اونطویی نمیخوای بیای شام؟
-چرا..چرا الان میام..
-منتظرم.. زود بیا..
درو بستم و پوفی کشیدم..
تو آینه نگاهی به قیافم انداختم...
خوبه..
درو باز کردم و پشت سرم بستمش
چشمم به آینه ی توی راهرو خورد با ایستادنم جلوی آینه انعکاسم توش نمایان شد...
نگاه خیره ای به خودم کردم..
-خدایی راسته که میگن آدم تو آینه دستشویی جذاب تره!
دست به جیب پشتم ایستاد...
-اما یکی مثل من تو همه حالات جذابه..
از آینه بهش نگاه کردم...
لبخندی زدم و گفتم:
رییس آخه انقد خودخواه؟
با لبخند بهم زل زد که برگشتم سمتش...
-نقشه داشتی!
-میدونستم انقدی باهوش هستی که بفهمی!
...........................
اونشب با کلی غرغر کردنای یانگ سو و جنتلمن بازیای تهیونگ و آروم کردن یانگ سو توسط هسو گذشت...
هسو شبو خونه برادرش موند...
با اینکه یانگ سو از دستم عصبی بود ولی تصمیم گرفت برسونم خونم چون واقعاا خیلی دیر وقت بود...
با خداحافظی ازشون سوار ماشین شدیم..
خیلییی عصبیهه اینو میتونم از ظاهرش بخونم...
با اینکه کلا چشمم بهش بود حتی یه لحظه هم روشو سمتم نکرد!..
کلافه دستمو به پام کوبیدم گفتم:
-چتههه تووو.. اونکه کاری نکرددد!
عصبی و تُن صدای تقریبا بالا گفت:
-کاری نکرد؟!
چه معنی ای میده یه رییس انقد به کارمندش نزدیک شه!؟
واوو باورم نمیشه.. اون الان برا من غیرتی شده!؟🤭
رسما داشتم بال درمیوردم...
با ایستادنش کنار جاده با تعجب بهش نگاه کردم...
خیلی تند ترمز دستی رو کشید و فورا از ماشین پیاده شد..
هنوز داشتم شکه بهش نگاه میکردم...
پشتشو به کاپوت ماشین تکیه کرد...
نفس کوتاهی گرفتم:
-اون برا اینکه تهیونگ بهم نزدیک شده انقد عصبی نیست!
حتما با هسو به مشکل خورده!
آهسته در ماشینو باز کردم و مثل خودش به کاپوت تکیه دادم...
-هسو چیزی بهت گفته؟!
آهسته سرشو به معنی نه تکون داد که گفتم:
-پس چی؟
- بخاطر اون رییس.....
وسط حرفش پریدمو گفتم:
خب خب ببخشید بابت تاخیر نمیدونم چی شده بود ولی پارت آپ نمیشد..
و اینکه میخواستم بگم فیک تازه داره اوج میگیره و خب اونجوری که من فکر میکردم نشد!🤦🏻♀️
معلوم نیس تا کی طول میکشه پس صبور باشید..
از اونجایی که امسال سال دهممه و خب درسا سخت تر میشه قول نمیدم ولی سعی میکنم حداقل روزی یک پارتو بزارم براتون..
ممنونم از صبوریاتون یه پارت دیگه هم الان میزارم
دوستون دارم💜
مراقب خودتون باشین ✨
شروع سال تحصیلی جدیدم بهتون تبریک میگم🎉
مگه عاشق شدن دلیل میخواد؟
(از زبان ا/ت)
با تقه ای که به در وارد شد آروم بازش کردم..
-ا/ت نزدیکه یه ربعه که اونطویی نمیخوای بیای شام؟
-چرا..چرا الان میام..
-منتظرم.. زود بیا..
درو بستم و پوفی کشیدم..
تو آینه نگاهی به قیافم انداختم...
خوبه..
درو باز کردم و پشت سرم بستمش
چشمم به آینه ی توی راهرو خورد با ایستادنم جلوی آینه انعکاسم توش نمایان شد...
نگاه خیره ای به خودم کردم..
-خدایی راسته که میگن آدم تو آینه دستشویی جذاب تره!
دست به جیب پشتم ایستاد...
-اما یکی مثل من تو همه حالات جذابه..
از آینه بهش نگاه کردم...
لبخندی زدم و گفتم:
رییس آخه انقد خودخواه؟
با لبخند بهم زل زد که برگشتم سمتش...
-نقشه داشتی!
-میدونستم انقدی باهوش هستی که بفهمی!
...........................
اونشب با کلی غرغر کردنای یانگ سو و جنتلمن بازیای تهیونگ و آروم کردن یانگ سو توسط هسو گذشت...
هسو شبو خونه برادرش موند...
با اینکه یانگ سو از دستم عصبی بود ولی تصمیم گرفت برسونم خونم چون واقعاا خیلی دیر وقت بود...
با خداحافظی ازشون سوار ماشین شدیم..
خیلییی عصبیهه اینو میتونم از ظاهرش بخونم...
با اینکه کلا چشمم بهش بود حتی یه لحظه هم روشو سمتم نکرد!..
کلافه دستمو به پام کوبیدم گفتم:
-چتههه تووو.. اونکه کاری نکرددد!
عصبی و تُن صدای تقریبا بالا گفت:
-کاری نکرد؟!
چه معنی ای میده یه رییس انقد به کارمندش نزدیک شه!؟
واوو باورم نمیشه.. اون الان برا من غیرتی شده!؟🤭
رسما داشتم بال درمیوردم...
با ایستادنش کنار جاده با تعجب بهش نگاه کردم...
خیلی تند ترمز دستی رو کشید و فورا از ماشین پیاده شد..
هنوز داشتم شکه بهش نگاه میکردم...
پشتشو به کاپوت ماشین تکیه کرد...
نفس کوتاهی گرفتم:
-اون برا اینکه تهیونگ بهم نزدیک شده انقد عصبی نیست!
حتما با هسو به مشکل خورده!
آهسته در ماشینو باز کردم و مثل خودش به کاپوت تکیه دادم...
-هسو چیزی بهت گفته؟!
آهسته سرشو به معنی نه تکون داد که گفتم:
-پس چی؟
- بخاطر اون رییس.....
وسط حرفش پریدمو گفتم:
خب خب ببخشید بابت تاخیر نمیدونم چی شده بود ولی پارت آپ نمیشد..
و اینکه میخواستم بگم فیک تازه داره اوج میگیره و خب اونجوری که من فکر میکردم نشد!🤦🏻♀️
معلوم نیس تا کی طول میکشه پس صبور باشید..
از اونجایی که امسال سال دهممه و خب درسا سخت تر میشه قول نمیدم ولی سعی میکنم حداقل روزی یک پارتو بزارم براتون..
ممنونم از صبوریاتون یه پارت دیگه هم الان میزارم
دوستون دارم💜
مراقب خودتون باشین ✨
شروع سال تحصیلی جدیدم بهتون تبریک میگم🎉
۸.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.