part14:
part14:
ات: توو تووو تو داری چیکار میکنیی میخوایی منو بکشیی(با استرس)
جونگکوک: از آدمای دورغگو بدم میاد
اسلحو آورد رو قلبم
جونگکوک: میخوای بزنم تا دیگه نتپه
ات:چرا داری اینجوری باهام رفتار میکنی مگه من چیکارت کردم داشت همنچوری اسلحه رو می آورد پایین تر
جونگکوک :میدونستی دلم برای عطر تنت تنگ شده
داشت میشد نزدیکم که هلش دادم سریع از اتاق اومدم بیرون رفتم تو اتاق خودم
جونگکوک: چه فرارکنی چه نکنی مال خودمی
وارد اتاقش شدم یکم ترسیدم یعنی چی که باید بین خودشون بمونه
وایی نکنه یکیو کشته حتما من باید از این خونه فرار کنم ولی اگه پیدام کنه حتما منو میکشه فردا شب فرارو میکنم ولی آخه کجا برم تا فردا باید پول پیدا کنم
[[فردا صبح ]]
کم کم بلند شدم رفتم کارای روزانه مو انجام دادم که اجوما اومد تو اتاقم
اجوما: دخترم آقای جونگ کوک گفتن برای صبحونه بیاین پایین
ات باشه الان میام
لباسامو مرتب کردم رفتم پایین دیدم لورام سر میز منم رفتم رو صندلی نشستم
جونگ کوک:صبح بخیر ات(لبخند چشمک)
لورا:عزیزم اتفاقی افتادههه
جونگ کوک؛نه باید اتفاقی افتاده باشه
لورا:نه اتفاقی نیوفتاده(اشاره به ات)
خداروشکر از دستتون امروز خلاص میشم دیگه حتی روحمم نمی تونید پیدام کنید
ات: من سير شدم میرم تو اتاقم
جونگ کوک: چرا امروز کیفت کوکه چیزی شده تعجب کردم جونگ کوک اینو پرسید نکنه فهمیده دارم فرار میکنم
ات:نه میخواس چیزی بشه
دیگه منتظر جواب جونگ کوک نبودم اگه یکم دیگه اینجا میموندم مطمئنم سوتی میدادم داشتم از پله ها میومدم بالا که جونگ کوک رو به لورا گفت: من امروز دیر بر میگردم الانم میرم شرکت
لورا: باشه عزیزم
وایی فک کنم شانس بهم رو کرده
[[12:00 شب ساعت]]
میخواستم از تخت بلند شم که دنبال پول بگردم که در اتاق باز شد.
لورا بود لورا اینجا چیکار میکنه انگار میخواست بدونه خوابم یا نه لورا:فک کنم خوابه الو و هوانگ عشقم بیا عمارت خالیه بیبی خیلی میخوادتت
اینو گفت رفت بیرون یعنی چی لورا داره به جونگ کوک خیانت میکنه
بعد چند لحظه ای که رفت بیرون صدای زنگ عمارت اومد
رفتم پایین یواشکی تا ببینم کیه تو آشپزخونه قائم شدم که لورا اومد
اون پسره رو بغل کرد
هوانگ:اومم لورا دلم برات تنگ شده بود
لورا: أوفف ددى ميدونستي الان داغ کردمم نمیخوای به بیبیت به حالی بدی
هوانگ : حتما
به لبای لورا حمله کرد اونو براید استایل بلند کرد به طرف اتاق جونگ کوک رفتن باورم نمیشه همه اینا نقشه اس لورا دنبال پول جونگ کوکه منم از فرصت استفاده کردم رفتم تو اتاق کار جونگ کوک کشو ها رو چک میکردم به کشو درش قفل بود خدایا کلید این کجاس که به دیوار نگاه کردم اونجا بود ور داشتم سریع کشو رو باز کردم با....
مهربون شدم😂چون این ماه ماه منه گیلی گیلی😂
ات: توو تووو تو داری چیکار میکنیی میخوایی منو بکشیی(با استرس)
جونگکوک: از آدمای دورغگو بدم میاد
اسلحو آورد رو قلبم
جونگکوک: میخوای بزنم تا دیگه نتپه
ات:چرا داری اینجوری باهام رفتار میکنی مگه من چیکارت کردم داشت همنچوری اسلحه رو می آورد پایین تر
جونگکوک :میدونستی دلم برای عطر تنت تنگ شده
داشت میشد نزدیکم که هلش دادم سریع از اتاق اومدم بیرون رفتم تو اتاق خودم
جونگکوک: چه فرارکنی چه نکنی مال خودمی
وارد اتاقش شدم یکم ترسیدم یعنی چی که باید بین خودشون بمونه
وایی نکنه یکیو کشته حتما من باید از این خونه فرار کنم ولی اگه پیدام کنه حتما منو میکشه فردا شب فرارو میکنم ولی آخه کجا برم تا فردا باید پول پیدا کنم
[[فردا صبح ]]
کم کم بلند شدم رفتم کارای روزانه مو انجام دادم که اجوما اومد تو اتاقم
اجوما: دخترم آقای جونگ کوک گفتن برای صبحونه بیاین پایین
ات باشه الان میام
لباسامو مرتب کردم رفتم پایین دیدم لورام سر میز منم رفتم رو صندلی نشستم
جونگ کوک:صبح بخیر ات(لبخند چشمک)
لورا:عزیزم اتفاقی افتادههه
جونگ کوک؛نه باید اتفاقی افتاده باشه
لورا:نه اتفاقی نیوفتاده(اشاره به ات)
خداروشکر از دستتون امروز خلاص میشم دیگه حتی روحمم نمی تونید پیدام کنید
ات: من سير شدم میرم تو اتاقم
جونگ کوک: چرا امروز کیفت کوکه چیزی شده تعجب کردم جونگ کوک اینو پرسید نکنه فهمیده دارم فرار میکنم
ات:نه میخواس چیزی بشه
دیگه منتظر جواب جونگ کوک نبودم اگه یکم دیگه اینجا میموندم مطمئنم سوتی میدادم داشتم از پله ها میومدم بالا که جونگ کوک رو به لورا گفت: من امروز دیر بر میگردم الانم میرم شرکت
لورا: باشه عزیزم
وایی فک کنم شانس بهم رو کرده
[[12:00 شب ساعت]]
میخواستم از تخت بلند شم که دنبال پول بگردم که در اتاق باز شد.
لورا بود لورا اینجا چیکار میکنه انگار میخواست بدونه خوابم یا نه لورا:فک کنم خوابه الو و هوانگ عشقم بیا عمارت خالیه بیبی خیلی میخوادتت
اینو گفت رفت بیرون یعنی چی لورا داره به جونگ کوک خیانت میکنه
بعد چند لحظه ای که رفت بیرون صدای زنگ عمارت اومد
رفتم پایین یواشکی تا ببینم کیه تو آشپزخونه قائم شدم که لورا اومد
اون پسره رو بغل کرد
هوانگ:اومم لورا دلم برات تنگ شده بود
لورا: أوفف ددى ميدونستي الان داغ کردمم نمیخوای به بیبیت به حالی بدی
هوانگ : حتما
به لبای لورا حمله کرد اونو براید استایل بلند کرد به طرف اتاق جونگ کوک رفتن باورم نمیشه همه اینا نقشه اس لورا دنبال پول جونگ کوکه منم از فرصت استفاده کردم رفتم تو اتاق کار جونگ کوک کشو ها رو چک میکردم به کشو درش قفل بود خدایا کلید این کجاس که به دیوار نگاه کردم اونجا بود ور داشتم سریع کشو رو باز کردم با....
مهربون شدم😂چون این ماه ماه منه گیلی گیلی😂
۱۰.۸k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.