خان زاده پارت197
#خان_زاده #پارت197
هیچ تلاشی برای بیرون کشیدن دستم نکردم و با چشم بسته گفتم
_به خواستت رسیدی؟
فشاری به دستم داد و گفت
_هنوز به تو نرسیدم.
نیشخندی زدم و گفتم
_زنت میدونه اینجایی؟پیش من؟یا بچت...اون چه گناهی کرده؟
عصبی شد
_من بچه ای که از یه زنی غیر از تو به دنیا اومده رو نمیخوام.
نگاهش کردم
_اما منم اجاقم کوره...
با شیطنت لبخندی زد و گفت
_زنم که بشی یه جوری حاملت میکنم که شش قلو ازت در بیاد.
با اخم نگاهش کردم که خندید.سرش و جلو آورد و پچ زد
_انقدر دلتنگتم که دلم میخواد دستتو بگیرم ببرمت خونم و تا یه هفته توی بغلم بگیرمت و بخوابم.
از لحنش گر گرفتم و خواستم دستم و بکشم که اجازه نداد.
پشت دستم و بوسید و انگشتم و توی دهنش برد و با زبون خیسش کرد.
هر حرکتش هنوز هم قلبم و به طپش مینداخت و وقتی دستم و می گرفت حس میکردم هنوزم زنشم!
صورتش و به صورتم نزدیک کرد و سرش و کنار گردن و شونم گذاشت و نفس عمیقی کشید...
حضورش همه چیو از یادم برد.تاثیر مسکن بود یا به خاطر حضور اهورا خیلی زود پلکام سنگین شد و روی هم افتاد.
🍁 🍁 🍁 🍁 🍁
هیچ تلاشی برای بیرون کشیدن دستم نکردم و با چشم بسته گفتم
_به خواستت رسیدی؟
فشاری به دستم داد و گفت
_هنوز به تو نرسیدم.
نیشخندی زدم و گفتم
_زنت میدونه اینجایی؟پیش من؟یا بچت...اون چه گناهی کرده؟
عصبی شد
_من بچه ای که از یه زنی غیر از تو به دنیا اومده رو نمیخوام.
نگاهش کردم
_اما منم اجاقم کوره...
با شیطنت لبخندی زد و گفت
_زنم که بشی یه جوری حاملت میکنم که شش قلو ازت در بیاد.
با اخم نگاهش کردم که خندید.سرش و جلو آورد و پچ زد
_انقدر دلتنگتم که دلم میخواد دستتو بگیرم ببرمت خونم و تا یه هفته توی بغلم بگیرمت و بخوابم.
از لحنش گر گرفتم و خواستم دستم و بکشم که اجازه نداد.
پشت دستم و بوسید و انگشتم و توی دهنش برد و با زبون خیسش کرد.
هر حرکتش هنوز هم قلبم و به طپش مینداخت و وقتی دستم و می گرفت حس میکردم هنوزم زنشم!
صورتش و به صورتم نزدیک کرد و سرش و کنار گردن و شونم گذاشت و نفس عمیقی کشید...
حضورش همه چیو از یادم برد.تاثیر مسکن بود یا به خاطر حضور اهورا خیلی زود پلکام سنگین شد و روی هم افتاد.
🍁 🍁 🍁 🍁 🍁
۱۰.۶k
۲۲ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.