𝚂𝚑𝚘𝚝6 🌅🍂
𝚂𝚑𝚘𝚝6 🌅🍂
نشستم پای تلویزیون حوصلم سر رفته بود بهتره برم یکم قدم بزنم
بلند شدم هوا چون سرد بود سوییشرتمو پوشیدم ماسکمو هم برداشتم و از خونه زدم بیرون هندزفریمو دراوردم و زدم به گوشی آهنگو پلی کردم ماسکمو نزدم گذاشتم تو جیبم خونم جایی نبود که کسی باشه از شهر خیلی دور بود دلم نمیخواست برم خونه ای که با شوگا داخلش زندگی میکردیم میخوام توی قرارداد طلاق نصفی از خونه که به نام منه رو بدم به شوگا نمیخوام از اون خونه یادگاری ای برام بمونه
آروم میدوییدم تا حالم بهتر بشه
شوگا ویو
نمیدونم چجوری همه ی کارا یهو درست شد فکر میکردم خیلی سخته و کار داره ولی همه چی داره به بهترین شکل انجام میشه مامانمو بردن گفتن که فردا کارای دفن رو انجام میدن حالم خوب نبود یه حس بدی داشتم غم از دست دادن مادرم یه طرف این حس بدی که توی تنمه هم یه طرف میدونستم این حس از ا/ت میاد حس تنهایی میکردم بعد از مامانم ا/ت همیشه هوامو داشته مخصوصا تو بد ترین روزا همیشه کنارم بوده هیچ وقت تنهام نزاشته... شاید الان بخاطر همینه که حس بدی دارم مامانم که رفت ا/تم که داره میره فقط یون جی برام مونده اون کنارمه هیچ وقت ترکم نمیکنه مطمعنم
*فش بک به شب*
ا/ت ویو
حاضر شدم و رفتم سمت شرکت برای عکاسی
وقتی رسیدم از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل آقای کیم رو دیدم
آقای کیم : خوش اومدید خانم مثل همیشه دقیقا سر موقع اومدید
بهش لبخند زدم
ا/ت : ممنونم
دیدمش داشت به سمتم میومد
یون جی : خوش اومدید من راهنماییتون میکنم
ا/ت : ممنونم
رفت منم پشتش حرکت کردم آقای کیم همه کاره ی من بود یعنی کارامو ردیف میکرد وقت میزاشت مصاحبه هارو جور میکرد خیلی کارشو بلد بود اگه کل کارمندارو هم اخراج کنم آقای کیم رو اخراج نمیکنم چون واقعا کارشو بلده
رفتم تو اتاق پرو تا لباسامو بپوشم و برم برای عکاسی کار راحتی نیست ولی من دیگه عادت کردم و براش هیچ استرسی ندارم
*فلش بک به یک هفته بعد*
شوگا ویو
به قرار داد تو دستم نگاه کردم باورم نمیشه دارم از ا/ت جدا میشم یهدخس بدی داشتم شرط قرار داد این بود که میخواست نصف خونه که بنامشه رو به نام من کنه یعنی انقدر ازم متنفره؟ توی قرار داد نوشته بود که چیزی ازم نمیخواد چرا باید بخواد اون وعضش از من خیلی بهتره
یون جی کنارم نشسته بود
یون جی : امضاش کن دیگه عشقم
بهش نگاه کردم دیگه باید تموم بشه من یون جی رو دارم دیگه به کسی نیاز ندارم
قراردادو امضا کردم که یون جی پرید بغلم
یون جی : دیگه مال خودم شدی عشقم
منم متقابلا بغلش کردم
شوگا : توهم همینطور
نمیدونم چرا یه چیزی ته دلم سرجاش نبود نامه از طرف دادگاه اومده بود فردا میریم دادگاه و کلا از هم جدا میشیم
ا/ت ویو
ا/ت : خداحافظ آقای کیم
آقای کیم : من برسونمتون
ا/ت : نه لازم نیست خودم میرم
آقای کیم : هرجور راحتید
اومدم بیرون که همه خبر نگارا ریختن سرم
خبرنگار : خانم ا/ت شنیدیدم میخواید از همسرتون جدا بشید چی شد که این تصمیمو گرفتید
خبرنگار : دلیل این تصمیم شما چی بود؟
خبرنگار : خانم ا/ت شنیده شده که برای بزرگترین مراسم سال دعوت شدید میخواید برید؟
بدون اینکه جوابشونو بدم رفتم سمت ماشین و سوار شدم راننده حرکت کرد
نشستم پای تلویزیون حوصلم سر رفته بود بهتره برم یکم قدم بزنم
بلند شدم هوا چون سرد بود سوییشرتمو پوشیدم ماسکمو هم برداشتم و از خونه زدم بیرون هندزفریمو دراوردم و زدم به گوشی آهنگو پلی کردم ماسکمو نزدم گذاشتم تو جیبم خونم جایی نبود که کسی باشه از شهر خیلی دور بود دلم نمیخواست برم خونه ای که با شوگا داخلش زندگی میکردیم میخوام توی قرارداد طلاق نصفی از خونه که به نام منه رو بدم به شوگا نمیخوام از اون خونه یادگاری ای برام بمونه
آروم میدوییدم تا حالم بهتر بشه
شوگا ویو
نمیدونم چجوری همه ی کارا یهو درست شد فکر میکردم خیلی سخته و کار داره ولی همه چی داره به بهترین شکل انجام میشه مامانمو بردن گفتن که فردا کارای دفن رو انجام میدن حالم خوب نبود یه حس بدی داشتم غم از دست دادن مادرم یه طرف این حس بدی که توی تنمه هم یه طرف میدونستم این حس از ا/ت میاد حس تنهایی میکردم بعد از مامانم ا/ت همیشه هوامو داشته مخصوصا تو بد ترین روزا همیشه کنارم بوده هیچ وقت تنهام نزاشته... شاید الان بخاطر همینه که حس بدی دارم مامانم که رفت ا/تم که داره میره فقط یون جی برام مونده اون کنارمه هیچ وقت ترکم نمیکنه مطمعنم
*فش بک به شب*
ا/ت ویو
حاضر شدم و رفتم سمت شرکت برای عکاسی
وقتی رسیدم از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل آقای کیم رو دیدم
آقای کیم : خوش اومدید خانم مثل همیشه دقیقا سر موقع اومدید
بهش لبخند زدم
ا/ت : ممنونم
دیدمش داشت به سمتم میومد
یون جی : خوش اومدید من راهنماییتون میکنم
ا/ت : ممنونم
رفت منم پشتش حرکت کردم آقای کیم همه کاره ی من بود یعنی کارامو ردیف میکرد وقت میزاشت مصاحبه هارو جور میکرد خیلی کارشو بلد بود اگه کل کارمندارو هم اخراج کنم آقای کیم رو اخراج نمیکنم چون واقعا کارشو بلده
رفتم تو اتاق پرو تا لباسامو بپوشم و برم برای عکاسی کار راحتی نیست ولی من دیگه عادت کردم و براش هیچ استرسی ندارم
*فلش بک به یک هفته بعد*
شوگا ویو
به قرار داد تو دستم نگاه کردم باورم نمیشه دارم از ا/ت جدا میشم یهدخس بدی داشتم شرط قرار داد این بود که میخواست نصف خونه که بنامشه رو به نام من کنه یعنی انقدر ازم متنفره؟ توی قرار داد نوشته بود که چیزی ازم نمیخواد چرا باید بخواد اون وعضش از من خیلی بهتره
یون جی کنارم نشسته بود
یون جی : امضاش کن دیگه عشقم
بهش نگاه کردم دیگه باید تموم بشه من یون جی رو دارم دیگه به کسی نیاز ندارم
قراردادو امضا کردم که یون جی پرید بغلم
یون جی : دیگه مال خودم شدی عشقم
منم متقابلا بغلش کردم
شوگا : توهم همینطور
نمیدونم چرا یه چیزی ته دلم سرجاش نبود نامه از طرف دادگاه اومده بود فردا میریم دادگاه و کلا از هم جدا میشیم
ا/ت ویو
ا/ت : خداحافظ آقای کیم
آقای کیم : من برسونمتون
ا/ت : نه لازم نیست خودم میرم
آقای کیم : هرجور راحتید
اومدم بیرون که همه خبر نگارا ریختن سرم
خبرنگار : خانم ا/ت شنیدیدم میخواید از همسرتون جدا بشید چی شد که این تصمیمو گرفتید
خبرنگار : دلیل این تصمیم شما چی بود؟
خبرنگار : خانم ا/ت شنیده شده که برای بزرگترین مراسم سال دعوت شدید میخواید برید؟
بدون اینکه جوابشونو بدم رفتم سمت ماشین و سوار شدم راننده حرکت کرد
۸۳.۶k
۰۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.