𝚂𝚑𝚘𝚝5 🌅🍂
𝚂𝚑𝚘𝚝5 🌅🍂
ا/ت : چرا اومدی اینجا
شوگا : ..... اومدم تا برای آخرین بار... ببینمش
نفس عمیقی کشید و اومد کنارم وایساد
ا/ت : متاسفم
شوگا : اون منو...تنها گذاشت و رفت
ا/ت : اونم نمیخواسته اینطور بشه مریضیش باعث شد
شوگا : آره
دستمو گرفت
ا/ت : بیا بریم بیرون
باشه ی آرومی گفتم و رفتیم بیرون روی صندلی نشوندم
ا/ت : من برم برات آب بگیرم میام جایی نرو
شوگا : باشه
رفتش نشسته بودم و به زمین زل زده بودم چرا ا/ت انقدر باهام خوب رفتار میکرد وقتی اینکارو میکرد عذاب وجدان میگرفتم من این همه باهاش بدرفتاری کردم سرد بودم باهاش
بهش خیانت کردم نمیدونه ولی من که میدونم ولی اون باهام مهربونه داشتم به اینا فکر میکردم که صدای یون جی اومد بهش نگاه کردم ناراحت بود
یون جی : شوگا عزیزم من تازه فهمیدم چیشده خیلی ناراحت شدم تو خوبی؟
بلند شدم و جلوش وایسادم که پرید بغلم
یون جی : خیلی متاسفم عشقم
منم متقابلا بغلش کردم و چیزی نگفتم چشمم خورد به ا/ت که با یه بطری آب تو دستش اومد تا چشمش به ما خورد سرجاش خشک شد حقم داشت منو یون جی تو بغل هم یه لحظه عذاب وجدان بدی تو تنم نقش بست خواستم برم طرفش که دستاشو به معنی نه بالا اورد و دویید رفت نمیدونم دارم چیکار میکنم من چی میخوام؟ یون جی یا ا/ت؟ گیج شدم خیلی ذهنم درگیره از یون جی جدا شدم
یون جی : چیزی میخوای برات بگیرم؟
اشکامو پاک کردم
شوگا : نه تو دیگه برو خونه اینجا خسته میشی
یون جی : توام با من میای؟
شوگا : نه یه کاری دارم تو برو منم میام
یون جی : باشه
رفت
سریع دویید برم پیش ا/ت کل بیمارستانو گشتم اما نبود نباید اینجوری میشد درسته میخواستم بهش بگم که میخوام ازش جدا بشم ولی نمیخواستم اینطوری مارو ببینه
ا/ت ویو
وقتی دیدمشون خیلی تعجب کردم میدونستم که یکی تو زندگیش هست اما فکر نمیکردم یون جی باشه اون منشیه منه یعنی با منشی من رابطه داره؟
حالم خوب نبود رفته بودم تو پله های راهرو اضطراری و نشسته بودم نمیخواستم گریه کنم یه اشک مزاحم اومد که سریع پسش زدم عادتم بود گریه نمیکردم همه چیرو تو خودم میریختم پامو تند تند به زمین میکوبیدم تا اشکام سرازیر نشه مگه من براش چی کم گذاشتم که رفت با یکی دیگه اونم با یون جی
دیگه نمیتونم اینجا بمونم بلند شدم و درو باز کردم شوگا نبود آروم رفتم سمت اتاق دکتر در زدم بعد از گفتن بفرمایید درو باز کردم و رفتم داخل درو پشت سرم بستم
ا/ت : سلام من
گفتم شاید یادش رفته من کیم ( میخواسته بگه که همراه شوگاس تا یادش بیاد )
دکتر : شناختمتون مشکلی پیش اومده؟
ا/ت : ازتون یه خواهشی دارم
دکتر : البته بفرمایید
ا/ت : این موضوع پیش خودمون بمونه میشه ؟
دکتر : حتما
ا/ت : میخوام که هر چه زودتر کارای کفن و دفن انجام بشه هیچ مشکلی نباشه بخاطر این موضوع هر چقدر هزینش باشه پرداخت میکنم ولی نمیخوام مشکلی پیش بیاد من به وکیلم میگم ولی لطفا شما هم پیگیری کنید
دکتر : هر کاری یه پاداشی داره
منظورشو فهمیدم کیف پولمو دراوردم و پاکتی که از قبل آماده کرده بودمو بهش دادم به راننده گفته بودم که برام بیاره گزاشتم رو میزش پاکتو باز کرد و پولارو شمرد
دکتر : ازتون ممنونم تمام سعیمو میکنم
ا/ت : ممنون
رفتم بیرون از اتاق شوگارو دیدم انگار دنبال کسی میگشت تا برگشت طرف من و منو دید دویید سمتم دستمو گرفت که دستمو کشیدم
ا/ت : به من دست نزن
شوگا : ا/ت من
ا/ت : نه نه چیزی نگو خودم هر چی که باید میدیدمو دیدم
شوگا : ا/ت من میخواستم خودم بهت بگم نمیخواستم اینطوری بفهمی
به چشماش نگاه کردم که انگار خجالت کشید و به زمین خیره شد
ا/ت : دیگه لازم نیست بگی خودم همه چیرو میدونم
شوگا :...ازم جدا میشی؟
ا/ت : توی اولین فرصت
توی چشمام نگاه کرد یه برق خوشحالی تو چشماش بود هرکی ندونه انگار توی این 4 سال که ازدواج کردیم همش درحال خیانت بهش بودم که الان انقدر از رفتنم خوشحال شده بغض توی گلوم رو قورت دادم تا حداقل جلوش نشکنه
ا/ت : امیدوارم خوشبخت بشی...خداخافظ
منتظر جوابی ازش نموندم و رفتم سمت آسانسور گوشیم زنگ خورد دکمه آسانسورو زدم تا بیاد بالا تماسو وصل کردم
ا/ت : بله
آقای کیم : سلام خوبید؟ زنگ زدم که بگم امروز برای عکاسی میاید؟
به کل اونو یادم رفته بود
ا/ت : ساعت چند باید بیام
آقای کیم : چون عکاسی تو شبه ساعت 8 اگه میتونید بیاید
ا/ت : البته میام
آقای کیم : پس منتظرتونم
ا/ت : خدانگهدار
گوشیرو قط کردم آسانسور اومد بالا درش باز شد رفتم داخلش و دکمه همکفو زدم تا از اینجا برم
..........
وقتی از اونجا رفتم اومدم خونه به کارای خونه رسیدم و نشستم پای تلویزیون حوصلم سر رفته بود بهتره برم یکم قدم بزنم
ا/ت : چرا اومدی اینجا
شوگا : ..... اومدم تا برای آخرین بار... ببینمش
نفس عمیقی کشید و اومد کنارم وایساد
ا/ت : متاسفم
شوگا : اون منو...تنها گذاشت و رفت
ا/ت : اونم نمیخواسته اینطور بشه مریضیش باعث شد
شوگا : آره
دستمو گرفت
ا/ت : بیا بریم بیرون
باشه ی آرومی گفتم و رفتیم بیرون روی صندلی نشوندم
ا/ت : من برم برات آب بگیرم میام جایی نرو
شوگا : باشه
رفتش نشسته بودم و به زمین زل زده بودم چرا ا/ت انقدر باهام خوب رفتار میکرد وقتی اینکارو میکرد عذاب وجدان میگرفتم من این همه باهاش بدرفتاری کردم سرد بودم باهاش
بهش خیانت کردم نمیدونه ولی من که میدونم ولی اون باهام مهربونه داشتم به اینا فکر میکردم که صدای یون جی اومد بهش نگاه کردم ناراحت بود
یون جی : شوگا عزیزم من تازه فهمیدم چیشده خیلی ناراحت شدم تو خوبی؟
بلند شدم و جلوش وایسادم که پرید بغلم
یون جی : خیلی متاسفم عشقم
منم متقابلا بغلش کردم و چیزی نگفتم چشمم خورد به ا/ت که با یه بطری آب تو دستش اومد تا چشمش به ما خورد سرجاش خشک شد حقم داشت منو یون جی تو بغل هم یه لحظه عذاب وجدان بدی تو تنم نقش بست خواستم برم طرفش که دستاشو به معنی نه بالا اورد و دویید رفت نمیدونم دارم چیکار میکنم من چی میخوام؟ یون جی یا ا/ت؟ گیج شدم خیلی ذهنم درگیره از یون جی جدا شدم
یون جی : چیزی میخوای برات بگیرم؟
اشکامو پاک کردم
شوگا : نه تو دیگه برو خونه اینجا خسته میشی
یون جی : توام با من میای؟
شوگا : نه یه کاری دارم تو برو منم میام
یون جی : باشه
رفت
سریع دویید برم پیش ا/ت کل بیمارستانو گشتم اما نبود نباید اینجوری میشد درسته میخواستم بهش بگم که میخوام ازش جدا بشم ولی نمیخواستم اینطوری مارو ببینه
ا/ت ویو
وقتی دیدمشون خیلی تعجب کردم میدونستم که یکی تو زندگیش هست اما فکر نمیکردم یون جی باشه اون منشیه منه یعنی با منشی من رابطه داره؟
حالم خوب نبود رفته بودم تو پله های راهرو اضطراری و نشسته بودم نمیخواستم گریه کنم یه اشک مزاحم اومد که سریع پسش زدم عادتم بود گریه نمیکردم همه چیرو تو خودم میریختم پامو تند تند به زمین میکوبیدم تا اشکام سرازیر نشه مگه من براش چی کم گذاشتم که رفت با یکی دیگه اونم با یون جی
دیگه نمیتونم اینجا بمونم بلند شدم و درو باز کردم شوگا نبود آروم رفتم سمت اتاق دکتر در زدم بعد از گفتن بفرمایید درو باز کردم و رفتم داخل درو پشت سرم بستم
ا/ت : سلام من
گفتم شاید یادش رفته من کیم ( میخواسته بگه که همراه شوگاس تا یادش بیاد )
دکتر : شناختمتون مشکلی پیش اومده؟
ا/ت : ازتون یه خواهشی دارم
دکتر : البته بفرمایید
ا/ت : این موضوع پیش خودمون بمونه میشه ؟
دکتر : حتما
ا/ت : میخوام که هر چه زودتر کارای کفن و دفن انجام بشه هیچ مشکلی نباشه بخاطر این موضوع هر چقدر هزینش باشه پرداخت میکنم ولی نمیخوام مشکلی پیش بیاد من به وکیلم میگم ولی لطفا شما هم پیگیری کنید
دکتر : هر کاری یه پاداشی داره
منظورشو فهمیدم کیف پولمو دراوردم و پاکتی که از قبل آماده کرده بودمو بهش دادم به راننده گفته بودم که برام بیاره گزاشتم رو میزش پاکتو باز کرد و پولارو شمرد
دکتر : ازتون ممنونم تمام سعیمو میکنم
ا/ت : ممنون
رفتم بیرون از اتاق شوگارو دیدم انگار دنبال کسی میگشت تا برگشت طرف من و منو دید دویید سمتم دستمو گرفت که دستمو کشیدم
ا/ت : به من دست نزن
شوگا : ا/ت من
ا/ت : نه نه چیزی نگو خودم هر چی که باید میدیدمو دیدم
شوگا : ا/ت من میخواستم خودم بهت بگم نمیخواستم اینطوری بفهمی
به چشماش نگاه کردم که انگار خجالت کشید و به زمین خیره شد
ا/ت : دیگه لازم نیست بگی خودم همه چیرو میدونم
شوگا :...ازم جدا میشی؟
ا/ت : توی اولین فرصت
توی چشمام نگاه کرد یه برق خوشحالی تو چشماش بود هرکی ندونه انگار توی این 4 سال که ازدواج کردیم همش درحال خیانت بهش بودم که الان انقدر از رفتنم خوشحال شده بغض توی گلوم رو قورت دادم تا حداقل جلوش نشکنه
ا/ت : امیدوارم خوشبخت بشی...خداخافظ
منتظر جوابی ازش نموندم و رفتم سمت آسانسور گوشیم زنگ خورد دکمه آسانسورو زدم تا بیاد بالا تماسو وصل کردم
ا/ت : بله
آقای کیم : سلام خوبید؟ زنگ زدم که بگم امروز برای عکاسی میاید؟
به کل اونو یادم رفته بود
ا/ت : ساعت چند باید بیام
آقای کیم : چون عکاسی تو شبه ساعت 8 اگه میتونید بیاید
ا/ت : البته میام
آقای کیم : پس منتظرتونم
ا/ت : خدانگهدار
گوشیرو قط کردم آسانسور اومد بالا درش باز شد رفتم داخلش و دکمه همکفو زدم تا از اینجا برم
..........
وقتی از اونجا رفتم اومدم خونه به کارای خونه رسیدم و نشستم پای تلویزیون حوصلم سر رفته بود بهتره برم یکم قدم بزنم
۱۱۲.۰k
۰۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.