اسم عشقه ترسناک

اسم عشقه ترسناک
پارت ۸۷
[ویو آرتور]
شروع کرد گریه کردن.......با چشمای خیس معذرت خواهی می کرد ..... به سمت یونا رفتم
آرتور: اگه یک کلمه درباره ملودی حرف بزنی می کشمت
یونا: تقصیر من نبود تقصیر خواهر احمقت بود...
آرتور: خفه شو..یک درباره خواهر من درست صحبت کن ..دو دیگه به ملودی نزدیک نمی شی
فهمیدی ؟
به سمت در رفتم که سوده با گریه دستم گرفت
سوده: داداش من ببخش..من احمقی کردم..من واقعا ملودی دوست دارم.. فقط گول خوردم
آرتور : مهم اون دختریه که بخاطر حرفای زشتت داره گریه می کنه..از دلش در میاری...
از اتاق خارج شدم به سمت اتاق خودمون رفتم..روی تخت نشسته بود.. لباسش عوض کرده بود
در حالی که دارم با ترس از دست دادنش زندگی می کنم این احمقا اذیتش می کنن ...هوفف ....
ملودی: نباید سرش داد می زدی سوده خواهرته...
آرتور: حقش بود...
ملودی: مراقب حرفات بهش باش...اون خواهریه که دوست نداره داداشش گول بخوره..
در حالی که داشتم لباسم عوض می کردم حرفاش گوش می کردم...با عوض کردن لباسم به
سمتش رفتم ...
آرتور: فقط تو اینطور فکر می کنی...الانم بخواب فردا بر می گردیم..
روی تخت دراز شد با فاصله ازم خوابید..خودم بهش رسوندم کنارش دراز شدم ...و تاریکی
..........................................
صبح زود بود... ملودی رفت سوار ماشین شد......... سوده همراه چمدونش اومد سمتم گفت
سوده: ماشینم خراب شده با تو میام
چمدونش صندوق عقب گذاشتم و سوار شدیم.. راه افتادیم ملودی اصلأ حرفی نمی زد سوده...
سرش جلو آورد و کنار گوش ملودی گفت
سوده: ببخشید ناراحتت کردم...با من قهری ؟ ..من خیلی دوست دارم....
ملودی : اشکالی نداره.. قهر نیستم ‌‌...منم دوست دارم...تو خیلی مهربونی..
سوده خم شد و گونش بوسید...