P2
P2
میدان شهر باری دیگر شلوغ شده بود . مردم همه در انتظار سخنان فردی بودند که با طومار آنجا ایستاده بود: به اطلاع تمام شهروندان گرامی میرسانیم که امپراطور بعدی انتخاب شده و ماه دیگر در همین تاریخ مراسم تاجگذاری وی برگزار خواهد شد.
مردم متعجب به خبر رسان خیره شده بودند. به این زودی پادشاهی جدید انتخاب شده بود ؟ همه در حال حرف زدن بودند که ناگهان از ته جمعیت صدای شیپور سلطنتی آمد. شیپوری که خبر از ورود شخصی از خاندان سلطنتی را میدهد. مردم همه کنار رفتند وسو آه با شمشیری بلند ، موهایی باز و لباسی سیاه و بدن نما از میان جمعیت رد شد و به روی سکو رفت: من امپراطور جدید سرزمین شیلا هستم. اولین امپراطور زن در کل تاریخ کشور.
.......
بزرگان جمع خیره به دختر مونده بودند. اون یه دختر عادی نبود. دختر پادشاه بود. ناگهان در پشت سر دختر باز شد و چند نفر وارد شدند. همراهان شاهدخت.
وزیر اعظم نگاهی به دختر و بعد به همراهان انداخت : از کجا معلوم شاید داری دروغ میگی.
دختر دست به سینه ایستاد و نگاهی به یکی از همراهانش کرد.
اون شخص طوماری در آورد و شروع به خواندن کرد: به این وسیله به اطلاعاتان میرسانیم که بعد از مرگ من دخترم لی سو آه که در یکی از روستا های دور زندگی میکند سلطنت را بر عهده خواهد گرفت. شاید عجیب باشد ولی او بر مهارت هایی چون شمشیر زنی ، اسب سواری ، شنا ، تیر اندازی و مبارزه ماهر است. اورا از شورشیان دور نگه داشتم تا آسیبی به او نرسد. سلطنت را به او واگذار میکنم. لی سوک جون. امپراطور سرزمین شیلا. ( بچه ها در گذشته کره ای ها به کشورشون شیلا میگفتن)
یکی دیگر از بزرگان ایستاد گفت امکان نداره.
ناگهان تیزی ای گلویش را گرفت. سو آه شمشیرش رو زیر گلوش گرفته بود : اگه دلت میخواد میتونی قربانی تیغه ی شمشیرم باشی . چون من از این جایگاه پایین نخواهم آمد.
صدای فریادش بلند و رسا بود که تمام افراد حاضر در اتاق میخکوب شدند.....
میدان شهر باری دیگر شلوغ شده بود . مردم همه در انتظار سخنان فردی بودند که با طومار آنجا ایستاده بود: به اطلاع تمام شهروندان گرامی میرسانیم که امپراطور بعدی انتخاب شده و ماه دیگر در همین تاریخ مراسم تاجگذاری وی برگزار خواهد شد.
مردم متعجب به خبر رسان خیره شده بودند. به این زودی پادشاهی جدید انتخاب شده بود ؟ همه در حال حرف زدن بودند که ناگهان از ته جمعیت صدای شیپور سلطنتی آمد. شیپوری که خبر از ورود شخصی از خاندان سلطنتی را میدهد. مردم همه کنار رفتند وسو آه با شمشیری بلند ، موهایی باز و لباسی سیاه و بدن نما از میان جمعیت رد شد و به روی سکو رفت: من امپراطور جدید سرزمین شیلا هستم. اولین امپراطور زن در کل تاریخ کشور.
.......
بزرگان جمع خیره به دختر مونده بودند. اون یه دختر عادی نبود. دختر پادشاه بود. ناگهان در پشت سر دختر باز شد و چند نفر وارد شدند. همراهان شاهدخت.
وزیر اعظم نگاهی به دختر و بعد به همراهان انداخت : از کجا معلوم شاید داری دروغ میگی.
دختر دست به سینه ایستاد و نگاهی به یکی از همراهانش کرد.
اون شخص طوماری در آورد و شروع به خواندن کرد: به این وسیله به اطلاعاتان میرسانیم که بعد از مرگ من دخترم لی سو آه که در یکی از روستا های دور زندگی میکند سلطنت را بر عهده خواهد گرفت. شاید عجیب باشد ولی او بر مهارت هایی چون شمشیر زنی ، اسب سواری ، شنا ، تیر اندازی و مبارزه ماهر است. اورا از شورشیان دور نگه داشتم تا آسیبی به او نرسد. سلطنت را به او واگذار میکنم. لی سوک جون. امپراطور سرزمین شیلا. ( بچه ها در گذشته کره ای ها به کشورشون شیلا میگفتن)
یکی دیگر از بزرگان ایستاد گفت امکان نداره.
ناگهان تیزی ای گلویش را گرفت. سو آه شمشیرش رو زیر گلوش گرفته بود : اگه دلت میخواد میتونی قربانی تیغه ی شمشیرم باشی . چون من از این جایگاه پایین نخواهم آمد.
صدای فریادش بلند و رسا بود که تمام افراد حاضر در اتاق میخکوب شدند.....
۵۶۴
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.