من از قبر برگشتممممم به لحظات پایانی داریم نزدیک میشیم و
من از قبر برگشتممممم به لحظات پایانی داریم نزدیک میشیم و منتظر یه تیزر از فصل دو باشین ذوق دارین؟ من خیلیییییی
پارت ۴۷
اینو یونگی و یونا با هم گفتن
........
شب*
استیج*
نارا با استرس تو بک استیج حرکت میکرد
+ واییییی
هانا که دنبالش افتاده بود واسه درست گردن لباسش بالاخره کلافه شد
& آه نارا یه دقیقه جم نخور جرا انقدر استرس داری؟
+ چرا ؟ الان اعضا بیرونن
* جیمین اونجاست
اینو یونایی میگفت که روی مبل ولو شده بود و با آرامش داشت نوشیدنیش رو میخورد
+خفه
هانا خندید
& نفس عمیق بکش اینم بزار تو گوشت خب؟
+ اوکی اوکی
& خوبه حالا ۱ ۲ ۳ برو برو
نارا نفسی کشید و روی سطحی دایره شکل ایستاد که اونو به استیج اصلی میرسوند
وقتی به بالا رسید نور اطراف رو گرفته بود نفسی کشید و شروع به خوندن کردن تصور کرد توی جنگلی بدون آدمه که داره برای خودش اهنگ میخوند لبخندی زد چوم جیمین رو بین اون جمعیت دید
........
هانا بعد آخرین اهنگ نارا از بک استیج دوید سمت جیهوپ که با جیمین و یونگی اومده بود
& نارا اینجاست ؟
٪چی نه
هانا به جیهوپ و بقیه زل زد
& فک کنم دوباره دزدیدنش
= چی؟
جیمین با تعجب به هانا نگا کرد
# یونا کو ؟
& اونم نی
هانا خواست گریه کنه که جیهوپ دستاش رو گرفت
٪ هی هی گریه نکن خب ؟ پیداشون میکنیم
نیمه شب *
نارا بعد خوندن اهنگش به بک استیج رفت اما تا خواست هانا رو صدا بزنه دستمالی روی صورت اومد و باعث بیهوش شدنش شد البته صدای یونا رو شنید که به چند نفر میگفت ولش کنن.......با باز کردن چشمش فضای تاریکی رو احساس کرد
زنی به سرعت داشت یونا رو باز میکرد و چیزای بهش میگفت نارا متوجه حرفاشون نمیشد چون هنوز اثر بیهوشی روش بود یونا بعد از تاییدی که به زن کرد سمت نارا رفت و شروع به باز کردنه دستاش کرد
* باید سریع فرار کنیم باشه ؟ اونا میخوان تو رو بکش
نارا با تعجب گفت
+ چی چرا بکشن ؟ چشونه چه گناهی کردممممم
* اروم نمیدونم یچیزی راجب دل شکست میگفت چه بدونم
+ اون زن کی بود ؟
یونا همونطور که دست نارا رو گرفته بود و به سمت بالای زیر زمین حرکت میکرد گفت
* اونم مثل منو تو گرفتاره یه مردی به اسم جکسون شده..........
پارت ۴۷
اینو یونگی و یونا با هم گفتن
........
شب*
استیج*
نارا با استرس تو بک استیج حرکت میکرد
+ واییییی
هانا که دنبالش افتاده بود واسه درست گردن لباسش بالاخره کلافه شد
& آه نارا یه دقیقه جم نخور جرا انقدر استرس داری؟
+ چرا ؟ الان اعضا بیرونن
* جیمین اونجاست
اینو یونایی میگفت که روی مبل ولو شده بود و با آرامش داشت نوشیدنیش رو میخورد
+خفه
هانا خندید
& نفس عمیق بکش اینم بزار تو گوشت خب؟
+ اوکی اوکی
& خوبه حالا ۱ ۲ ۳ برو برو
نارا نفسی کشید و روی سطحی دایره شکل ایستاد که اونو به استیج اصلی میرسوند
وقتی به بالا رسید نور اطراف رو گرفته بود نفسی کشید و شروع به خوندن کردن تصور کرد توی جنگلی بدون آدمه که داره برای خودش اهنگ میخوند لبخندی زد چوم جیمین رو بین اون جمعیت دید
........
هانا بعد آخرین اهنگ نارا از بک استیج دوید سمت جیهوپ که با جیمین و یونگی اومده بود
& نارا اینجاست ؟
٪چی نه
هانا به جیهوپ و بقیه زل زد
& فک کنم دوباره دزدیدنش
= چی؟
جیمین با تعجب به هانا نگا کرد
# یونا کو ؟
& اونم نی
هانا خواست گریه کنه که جیهوپ دستاش رو گرفت
٪ هی هی گریه نکن خب ؟ پیداشون میکنیم
نیمه شب *
نارا بعد خوندن اهنگش به بک استیج رفت اما تا خواست هانا رو صدا بزنه دستمالی روی صورت اومد و باعث بیهوش شدنش شد البته صدای یونا رو شنید که به چند نفر میگفت ولش کنن.......با باز کردن چشمش فضای تاریکی رو احساس کرد
زنی به سرعت داشت یونا رو باز میکرد و چیزای بهش میگفت نارا متوجه حرفاشون نمیشد چون هنوز اثر بیهوشی روش بود یونا بعد از تاییدی که به زن کرد سمت نارا رفت و شروع به باز کردنه دستاش کرد
* باید سریع فرار کنیم باشه ؟ اونا میخوان تو رو بکش
نارا با تعجب گفت
+ چی چرا بکشن ؟ چشونه چه گناهی کردممممم
* اروم نمیدونم یچیزی راجب دل شکست میگفت چه بدونم
+ اون زن کی بود ؟
یونا همونطور که دست نارا رو گرفته بود و به سمت بالای زیر زمین حرکت میکرد گفت
* اونم مثل منو تو گرفتاره یه مردی به اسم جکسون شده..........
۴.۸k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.