پارت ۴۸
پارت ۴۸
نارا خواست حرفی بزنه که یونا با دیدن یکی از نگهانا دهنش رو گرفت
* ببین اینطوری نمیشه یکیمون باید بره .......من باید با اینا بجنگم خب؟ تو فرار کن باشه ؟
نرا با اروم ترین حالت و نگران گفت
+ چی نه خواهش نمیتونم ولت کنم
یونا لبخندی زد
*یکی باید بقیه رو بیاره من چیزیم نمیشه
بعد این حرف نارا رو کنار دیوار گذاشت و به سرعت سمت نگهبانا رفت و با پریدن رو گردن یکیشون چرخید و با پاهاش اون یکی رو خفه کرد و داد زد
* فراااار کن حالااااا
نارا به سرعت بلند شد و دوید به سمت جایی که نمیدونست کجا بود داشت حرکت میکرد که به یه دختر مو ابی خورد
♡اوه سلام کجا
+ م..م.....من
الکس با هول شدن نارا پوزخندی زد و از ارنجش کرفتش
+ نههههههه ولم کننننننن
اما بعد چند ثانیه صدای گلوله ای که از راهروی قبلی اومد باعث سکوت نارا شد
..........
اعضا کنار هم جمع شده بودن البته جیهوپ نبود با هانا توی اتاق بود و سعی میکرد ارومش کنه
×یعنی داری میگی به راحتی تو بک استیج بردنش؟ مگه اونجا نگهبان نداره ؟
یونگی هونطور که داشت پنجه بکس گربه ایش رو برمیداشت گفت
هیچ نگهبانی نبود همشون کسایی بودن که نارا رو دزدیدن و انگاری اول مراسم یونا رو بردن
جیمین بعد حرف یونگی گفت
= مگه من موقع اومدن نگفتم یه ون با نگهبان رفت
یونگی خواست حرف بزنه که صدای هانا شنیده شد
یعنییی چی که میخوان بکشنش
هانا ارومممممم
دقایقی پیش *
اتاق هوپ*
هانا روی صندلی رنگی کنار تخت نشست جیهوپ با آوردن آب بهونه ای برای نشستن کنار هانا پیدا کرد
& الان چی میشه؟
جیهوپ کمی فکر کرد و با برگشتن سمت هانا گفت
٪ نمیدونم ما حتی الان نمیدونیم دست کیه به کسی یا چیزی مشکوک نشوی وقتی تو بک استیج بودی
سکوتی به خاطر تفکر هانا اتاق رو گرفت هر چقدر فکر کرد چیز مشکوکی ندید هیچی جز یه چیز
& میدونی هیچ اتفاقی نیوتاد جز اینکه یه زن با تتوی پروانه روی گردنش اومد و به ما آب داد و از کارامون تشکر کرد
٪پروانه؟ یه جورایی برام آشناست
& واقعا؟
هانا با امید به جیهوپ نگا کرد اما جیهوپ با فهمیدن اینکه اون کس ممکنه نامزد جکسون باشه به هانا نگا کرد
& چیه ؟چیشده؟
٪میخوام برات یه داستان از یک قرن پیش تعریف کنم درمورد........
فلش بک*
نارا خواست حرفی بزنه که یونا با دیدن یکی از نگهانا دهنش رو گرفت
* ببین اینطوری نمیشه یکیمون باید بره .......من باید با اینا بجنگم خب؟ تو فرار کن باشه ؟
نرا با اروم ترین حالت و نگران گفت
+ چی نه خواهش نمیتونم ولت کنم
یونا لبخندی زد
*یکی باید بقیه رو بیاره من چیزیم نمیشه
بعد این حرف نارا رو کنار دیوار گذاشت و به سرعت سمت نگهبانا رفت و با پریدن رو گردن یکیشون چرخید و با پاهاش اون یکی رو خفه کرد و داد زد
* فراااار کن حالااااا
نارا به سرعت بلند شد و دوید به سمت جایی که نمیدونست کجا بود داشت حرکت میکرد که به یه دختر مو ابی خورد
♡اوه سلام کجا
+ م..م.....من
الکس با هول شدن نارا پوزخندی زد و از ارنجش کرفتش
+ نههههههه ولم کننننننن
اما بعد چند ثانیه صدای گلوله ای که از راهروی قبلی اومد باعث سکوت نارا شد
..........
اعضا کنار هم جمع شده بودن البته جیهوپ نبود با هانا توی اتاق بود و سعی میکرد ارومش کنه
×یعنی داری میگی به راحتی تو بک استیج بردنش؟ مگه اونجا نگهبان نداره ؟
یونگی هونطور که داشت پنجه بکس گربه ایش رو برمیداشت گفت
هیچ نگهبانی نبود همشون کسایی بودن که نارا رو دزدیدن و انگاری اول مراسم یونا رو بردن
جیمین بعد حرف یونگی گفت
= مگه من موقع اومدن نگفتم یه ون با نگهبان رفت
یونگی خواست حرف بزنه که صدای هانا شنیده شد
یعنییی چی که میخوان بکشنش
هانا ارومممممم
دقایقی پیش *
اتاق هوپ*
هانا روی صندلی رنگی کنار تخت نشست جیهوپ با آوردن آب بهونه ای برای نشستن کنار هانا پیدا کرد
& الان چی میشه؟
جیهوپ کمی فکر کرد و با برگشتن سمت هانا گفت
٪ نمیدونم ما حتی الان نمیدونیم دست کیه به کسی یا چیزی مشکوک نشوی وقتی تو بک استیج بودی
سکوتی به خاطر تفکر هانا اتاق رو گرفت هر چقدر فکر کرد چیز مشکوکی ندید هیچی جز یه چیز
& میدونی هیچ اتفاقی نیوتاد جز اینکه یه زن با تتوی پروانه روی گردنش اومد و به ما آب داد و از کارامون تشکر کرد
٪پروانه؟ یه جورایی برام آشناست
& واقعا؟
هانا با امید به جیهوپ نگا کرد اما جیهوپ با فهمیدن اینکه اون کس ممکنه نامزد جکسون باشه به هانا نگا کرد
& چیه ؟چیشده؟
٪میخوام برات یه داستان از یک قرن پیش تعریف کنم درمورد........
فلش بک*
۳.۹k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.