پارت ۷۳
پارت ۷۳
+ کوک خوبی بیاین بریم دیگه دیره
تا خواستن حرکت کنن جنی جیسو رزی و لیسا جلوشون روبرو شدن ایسا گفت
◇چرا وایسادیم باید بریم الاناست که تعدادشون بیشتر شه
_راست میگه بهتره از این جهنم دره بریم
اما قبل از اینکه کسی تکون بخوره رزی گفت
*پس سنگا چی؟
×راست میگه من بدون سنگا هیچ جا نمیام
کوک یه نگاه به نامجون و رزی انداخت و گفت
_میتونین متوجه این بشین که ما الان توی یه وضعیت افتضاحیم و یه سنگ مسخره اونقدر مهم نیست
نامجون حرف کوک رو تایید نکرد
×وقتی نمیدونی اون سنگ چیه ازش حرف نزن
کاترین نفس عمیقی کشید باید هرچه سریعتر از اینجا میرفتم
+باشه باشه سنگم پیدا میکنیم ولی به نظرتون الان کجا میتونه باشه
*موقعی که داشتیم میومدیم اینجا گفتن که میبرنش اتاق ارباب
کوک نفس کلافهای کشید
_الان از بین این همه اتاقی که تو این خونه است اون اتاق ارباب مزخرف رو از کجا پیدا کنیم
لیسا به طبقه بالا اشاره کرد
◇به احتمال زیاد اون اتاق تکیه باشه
همه نگاهی به به هم کردن و کوک تصمیم گرفت که بره و اون سنگ رو بیاره
چند دقیقه بعد*
کوک بعد از آوردن سنگ بالاخره تونست همه رو از اونجا خارج کنه اما مشکل اصلی بیرون از اون خونه بود به دلیل اینکه همه بین کلی پلیس محاصره شدند جین گفت
÷اینا کین اینجا چیکار میکنن
و دقیقاً همون لحظه رئیس اونجا سوال جین و بقیه رو جواب داد
"خانم کاترین شما به جرم جاسوس بودن دستگیرین خواهش میکنم به افرادتون بگین که اسلحههاشون رو بیارم پایین نمیخوایم اتفاق بدی بیفته
کاترین اخم میکرد این مسخره بازیا چی بود دیگه
+به جرم جاسوس بودن من چه جاسوسیم؟
"معلوم نیست شمای با قاتل سیاه کار میکردین و پیش ما پلیس بودین
کاترین برای لحظهای یادش افتاد که کوک کنارشه خوشبختانه کوک ماسکش رو نیاورد وگرنه الان میگرفتنش به لیسایی که نزدیکش بود نزدیکتر شد و گفت
+وقتی که دارم میرم جلو سریع همه رو فراری بده
لیسا سریع جواب داد
◇نه همه با هم میریم
+لیسا احمق نباش اگه کوک و بگیرن به خاطر ۶ تا قتلی که انجام داده میکشنش
◇تو رو ممکنه به خاطر جاسوسی اعدام کنند
+میدونم ولی خواهش میکنم برو
و دقیقاً بعد این حرف کاترین دستهاش رو بالا برد و سمت پلیسا حرکت کرد در حالی که همه با تعجب نگاش میکردن کاترین بلند داد زد
+حالا
و همون لحظه لیسا دست جنی کوک و بقیه رو گرفت و فرار کرد پلیس که از این حرکت تعجب کرد به سرعت اسلحهاش رو درآورد تا به سمت لیسا شلیک کنه اما کاترین جلوی تفنگ ایستاد و تیر به کاترین خورد.......
+ کوک خوبی بیاین بریم دیگه دیره
تا خواستن حرکت کنن جنی جیسو رزی و لیسا جلوشون روبرو شدن ایسا گفت
◇چرا وایسادیم باید بریم الاناست که تعدادشون بیشتر شه
_راست میگه بهتره از این جهنم دره بریم
اما قبل از اینکه کسی تکون بخوره رزی گفت
*پس سنگا چی؟
×راست میگه من بدون سنگا هیچ جا نمیام
کوک یه نگاه به نامجون و رزی انداخت و گفت
_میتونین متوجه این بشین که ما الان توی یه وضعیت افتضاحیم و یه سنگ مسخره اونقدر مهم نیست
نامجون حرف کوک رو تایید نکرد
×وقتی نمیدونی اون سنگ چیه ازش حرف نزن
کاترین نفس عمیقی کشید باید هرچه سریعتر از اینجا میرفتم
+باشه باشه سنگم پیدا میکنیم ولی به نظرتون الان کجا میتونه باشه
*موقعی که داشتیم میومدیم اینجا گفتن که میبرنش اتاق ارباب
کوک نفس کلافهای کشید
_الان از بین این همه اتاقی که تو این خونه است اون اتاق ارباب مزخرف رو از کجا پیدا کنیم
لیسا به طبقه بالا اشاره کرد
◇به احتمال زیاد اون اتاق تکیه باشه
همه نگاهی به به هم کردن و کوک تصمیم گرفت که بره و اون سنگ رو بیاره
چند دقیقه بعد*
کوک بعد از آوردن سنگ بالاخره تونست همه رو از اونجا خارج کنه اما مشکل اصلی بیرون از اون خونه بود به دلیل اینکه همه بین کلی پلیس محاصره شدند جین گفت
÷اینا کین اینجا چیکار میکنن
و دقیقاً همون لحظه رئیس اونجا سوال جین و بقیه رو جواب داد
"خانم کاترین شما به جرم جاسوس بودن دستگیرین خواهش میکنم به افرادتون بگین که اسلحههاشون رو بیارم پایین نمیخوایم اتفاق بدی بیفته
کاترین اخم میکرد این مسخره بازیا چی بود دیگه
+به جرم جاسوس بودن من چه جاسوسیم؟
"معلوم نیست شمای با قاتل سیاه کار میکردین و پیش ما پلیس بودین
کاترین برای لحظهای یادش افتاد که کوک کنارشه خوشبختانه کوک ماسکش رو نیاورد وگرنه الان میگرفتنش به لیسایی که نزدیکش بود نزدیکتر شد و گفت
+وقتی که دارم میرم جلو سریع همه رو فراری بده
لیسا سریع جواب داد
◇نه همه با هم میریم
+لیسا احمق نباش اگه کوک و بگیرن به خاطر ۶ تا قتلی که انجام داده میکشنش
◇تو رو ممکنه به خاطر جاسوسی اعدام کنند
+میدونم ولی خواهش میکنم برو
و دقیقاً بعد این حرف کاترین دستهاش رو بالا برد و سمت پلیسا حرکت کرد در حالی که همه با تعجب نگاش میکردن کاترین بلند داد زد
+حالا
و همون لحظه لیسا دست جنی کوک و بقیه رو گرفت و فرار کرد پلیس که از این حرکت تعجب کرد به سرعت اسلحهاش رو درآورد تا به سمت لیسا شلیک کنه اما کاترین جلوی تفنگ ایستاد و تیر به کاترین خورد.......
۴.۸k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.