عشقـ/مـافیایی
پارت بیست و چهارم
جیمینم پشت سرم اومد داخل
پخش تخت شدم ولی اون تو چهار چوبه در وایستاد
ا.ت:هوم...چته؟!
جیمین:یا چرا اینجوری رفتار...
ا.ت:تو خودت چرا اینجوری رفتار میکنی
منو داشتی از تونه مینداختی بیرون
جیمین:خب حق داشتم
ا.ت:منم حق دارم
جیمین: ...تو منو دوست داری
ا.ت:نه
جیمین:آخه تو اتاق گفتی دوستم داری
ا.ت:از دهنم پرید بعدشم اگه داشتم از خونه بیرون میرفتم تا دیگه منو نبینی ولی اینجوری حداقل یه هرزه جلوته!
جیمین:خودتو اینجوری صدا نزن
ا.ت:تو اینجوری صدام زدی
بزار این دوماه تموم شه میدونم با باندت چیکار کنم
ب.ج:اینجا چخبره
جیمین:پدر شما کی اومدین
ب.ج:هر وقت قضیه این دوماه چیه
جیمین:عاممممم...پدر...
ا.ت:هیچی...رک و پوست کنده میگم...پسرتون برای اینکه با اینکه با یه ه..رزه صیغه نبنده منو انتخاب کرده الانم بعد دوماه قراره طلاق بگیریم
سوالی هست بفرمایید
ب.ج:از اون موقع تا الان بلبل زبون شدی...خیلی شبیه بچگیاتی
ا.ت:مثل اینکه سوالی نیست(با بغض)
جیمین:پدرر(با اعصبانیت)
ب.ج:به حسابه تو هم میرسم
از جیبم تفنگ و درآود گرفتم سمتش
ا.ت:حسابه کیو میرسی نشنیدم؟!
جیمین:هی هی آروم باش
ا.ت:خودت قول انتقام باباتو باهم میگیریم...البته بابای اوک بون و قاتل خانواده امون...و راستی کسی که بهم ت ج اوز کرد:)
جیمین اومد طرفم طوری که میخواست تفنگو بگیره ولی سریع کناره من وایستاد تفنگشو سمته باباش گرفت
ب.ج:پر جرعت شدی جیمین
ا.ت:اسمشو رو زبونت نیار
سریع یه تیر خالی کردم تو مغزش
آجوما سریع اومد بالا
آجوما:جیغغغغ دخترم خوبی
ا.ت:اره فقط دستنال بدین خونه دستمو پاک کنم
اجوما:رو دستت خون نیست
ا.ت:ایناهااا چرا نمیبنیی ببین چه گنده اس
اجوما:جیمین...این تاحالا قتل نکرده
جیمین سرشو به نشونه منفی تکون داد
اجوما:توهم زده
دخترم ببین روی دستای جیمینم خون هست روی دستای منم هست...عادیه
ا.ت:آره روی دستای شما ام هست...پس عادیه؟
جیمین:آره...نگران نباش خودش پاک میشه...ماله من یه ماهه رو دستامه درست میشه خودش پاک میشه
ا.ت:خوبه...
جیمینم پشت سرم اومد داخل
پخش تخت شدم ولی اون تو چهار چوبه در وایستاد
ا.ت:هوم...چته؟!
جیمین:یا چرا اینجوری رفتار...
ا.ت:تو خودت چرا اینجوری رفتار میکنی
منو داشتی از تونه مینداختی بیرون
جیمین:خب حق داشتم
ا.ت:منم حق دارم
جیمین: ...تو منو دوست داری
ا.ت:نه
جیمین:آخه تو اتاق گفتی دوستم داری
ا.ت:از دهنم پرید بعدشم اگه داشتم از خونه بیرون میرفتم تا دیگه منو نبینی ولی اینجوری حداقل یه هرزه جلوته!
جیمین:خودتو اینجوری صدا نزن
ا.ت:تو اینجوری صدام زدی
بزار این دوماه تموم شه میدونم با باندت چیکار کنم
ب.ج:اینجا چخبره
جیمین:پدر شما کی اومدین
ب.ج:هر وقت قضیه این دوماه چیه
جیمین:عاممممم...پدر...
ا.ت:هیچی...رک و پوست کنده میگم...پسرتون برای اینکه با اینکه با یه ه..رزه صیغه نبنده منو انتخاب کرده الانم بعد دوماه قراره طلاق بگیریم
سوالی هست بفرمایید
ب.ج:از اون موقع تا الان بلبل زبون شدی...خیلی شبیه بچگیاتی
ا.ت:مثل اینکه سوالی نیست(با بغض)
جیمین:پدرر(با اعصبانیت)
ب.ج:به حسابه تو هم میرسم
از جیبم تفنگ و درآود گرفتم سمتش
ا.ت:حسابه کیو میرسی نشنیدم؟!
جیمین:هی هی آروم باش
ا.ت:خودت قول انتقام باباتو باهم میگیریم...البته بابای اوک بون و قاتل خانواده امون...و راستی کسی که بهم ت ج اوز کرد:)
جیمین اومد طرفم طوری که میخواست تفنگو بگیره ولی سریع کناره من وایستاد تفنگشو سمته باباش گرفت
ب.ج:پر جرعت شدی جیمین
ا.ت:اسمشو رو زبونت نیار
سریع یه تیر خالی کردم تو مغزش
آجوما سریع اومد بالا
آجوما:جیغغغغ دخترم خوبی
ا.ت:اره فقط دستنال بدین خونه دستمو پاک کنم
اجوما:رو دستت خون نیست
ا.ت:ایناهااا چرا نمیبنیی ببین چه گنده اس
اجوما:جیمین...این تاحالا قتل نکرده
جیمین سرشو به نشونه منفی تکون داد
اجوما:توهم زده
دخترم ببین روی دستای جیمینم خون هست روی دستای منم هست...عادیه
ا.ت:آره روی دستای شما ام هست...پس عادیه؟
جیمین:آره...نگران نباش خودش پاک میشه...ماله من یه ماهه رو دستامه درست میشه خودش پاک میشه
ا.ت:خوبه...
۳۲.۵k
۲۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.