عشقـ/مـافیایی
پارت بیست و پنجم
ا.ت:خوبه...جیمین از اتاقم گمشو بیرون
جیمین:چی شد یهووو
ا.ت:چیو چی شد هنوز یادم رفته قبل این قتل چیکار کردی
گمشووووو
آجوما:بهش وقت بده جیمینا
جیمین مث اینکه ناراحت شده رف بیرون از اتاق
آجوما منو نگاه کرد
اجوما:نمیشه ببخشیش؟
ا.ت:ن
اجوما:اون بدون تو داغون میشه
ا.ت:گفتم ک نمیش...
(صدای شکسته شدن)
اجوما:گفتم که میشه
سریع بلند شد از اتاق رفت بیرون
من هاج و واج داشتم به رفتن اجوما نگاه میکردم
بدو بدو پشته سرش رفتم پایین دیدم جیمین پشت بهمون نشسته
دقت کردم دیدم تیکه از شیشه کریستال دستشه و میخواد رگشو بزنه
آجوما:نکنننن پسرممممم
ا.ت:جیمین تو رو خدا نکن
جیمین:مگه برات مهمم
ا.ت:تو اون اکیپم برام مهمین چون دوستون دارم منم که هیچکس براش مهم نیستم
جیمین:ببند دهنتو تو واسم مهمی
ا.ت:مهم بودم کنارم میموندی و تیغ بدست نمیشدی
جیمین:من میرم که راحت باشی
ا.ت:نه نمیشمممممم
جیمین:میشی
ا.ت:جای من تصمیم نگیر عوضی
اجوما:بچه ها آروم...شما جفتتون غرقه در عشقین ولی قبول نمیکنین همدیگه ارو
ا.ت.جیمین:من عاشقش نیستم
اجوما:ا.ت اگه نیستی چرا جیمین واست مهمه...چون دوسش داری...جیمین...چرا ا.ت برات مهمه جونش...چوت دوسش داری...ولی اینو نمیفهمین
ا.ت:کسی که باید بفهمه جیمینه که نمیفهمه
جیمین:چرا کازه کوزه ها رو سره من میشکنی
ا.ت:چون تو تا الان با دختر نبودی تا بفهمی حس و حالشو...مشکلت اینه
جیمین:تو هم منو درک نمیکنی چون با پسر نبودی
ا.ت:من تویه یه اکیپ پسرم حواست باشه
جیمین:......
ا.ت:دیدی حرفی نداری...دیدی تو درک نمیکنی...هق...هق هق...اون از بابات...اونم از خودت...همتون عینه همین...هق
بدو بدو از پله ها رفتم بالا سمته پشت بوم حرکت کردم...
ا.ت:خوبه...جیمین از اتاقم گمشو بیرون
جیمین:چی شد یهووو
ا.ت:چیو چی شد هنوز یادم رفته قبل این قتل چیکار کردی
گمشووووو
آجوما:بهش وقت بده جیمینا
جیمین مث اینکه ناراحت شده رف بیرون از اتاق
آجوما منو نگاه کرد
اجوما:نمیشه ببخشیش؟
ا.ت:ن
اجوما:اون بدون تو داغون میشه
ا.ت:گفتم ک نمیش...
(صدای شکسته شدن)
اجوما:گفتم که میشه
سریع بلند شد از اتاق رفت بیرون
من هاج و واج داشتم به رفتن اجوما نگاه میکردم
بدو بدو پشته سرش رفتم پایین دیدم جیمین پشت بهمون نشسته
دقت کردم دیدم تیکه از شیشه کریستال دستشه و میخواد رگشو بزنه
آجوما:نکنننن پسرممممم
ا.ت:جیمین تو رو خدا نکن
جیمین:مگه برات مهمم
ا.ت:تو اون اکیپم برام مهمین چون دوستون دارم منم که هیچکس براش مهم نیستم
جیمین:ببند دهنتو تو واسم مهمی
ا.ت:مهم بودم کنارم میموندی و تیغ بدست نمیشدی
جیمین:من میرم که راحت باشی
ا.ت:نه نمیشمممممم
جیمین:میشی
ا.ت:جای من تصمیم نگیر عوضی
اجوما:بچه ها آروم...شما جفتتون غرقه در عشقین ولی قبول نمیکنین همدیگه ارو
ا.ت.جیمین:من عاشقش نیستم
اجوما:ا.ت اگه نیستی چرا جیمین واست مهمه...چون دوسش داری...جیمین...چرا ا.ت برات مهمه جونش...چوت دوسش داری...ولی اینو نمیفهمین
ا.ت:کسی که باید بفهمه جیمینه که نمیفهمه
جیمین:چرا کازه کوزه ها رو سره من میشکنی
ا.ت:چون تو تا الان با دختر نبودی تا بفهمی حس و حالشو...مشکلت اینه
جیمین:تو هم منو درک نمیکنی چون با پسر نبودی
ا.ت:من تویه یه اکیپ پسرم حواست باشه
جیمین:......
ا.ت:دیدی حرفی نداری...دیدی تو درک نمیکنی...هق...هق هق...اون از بابات...اونم از خودت...همتون عینه همین...هق
بدو بدو از پله ها رفتم بالا سمته پشت بوم حرکت کردم...
۳۴.۶k
۲۲ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.