پارت ۱۴ ( last part )
ویو آیلین
که دیدم یونا بهم زنگ زد .
_ الو
€ آیلینننننننننننننننننن، ببین همش زیر سر مادرشه ، اون ارباب رو طلسم کرده که لیا رو دوست داشته باشه
_ چییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟
€ میدونی باید چیکار کنی ؟
_ آره ، باید کسی که دوسش داره عاشقش باشه
€ خب ، پس تو میتونی درستش کنی
_ من دیگه هیچ علاقه ایی بهش ندارم ، میفهمی ؟
€ آیلین ولی ...
_ خاهش میکنم
و گوشی رو قطع کردم ، درسته که دست خود ارباب نبود ولی باز هم دیگه دوسش ندارم ، هر وقت یادش می افتم میرم اون پارکی که پارسال توش آتیش بازی بود ، رفتم اونجا و روی نیمکت نشستم ، میخواستم پا شم که یکی بهم خورد
ناشناس : ببخشید
_اشکال نداره ، ارباب شمایین ؟
+آیلین، خودتی ؟
بعد از یه سال داشتم میدیدمش ، دلم براش خیلی تنگ شده بود ، هنوز هم دوسش دارم ؟ نتونستم تحمل کنم و بغلش کردم
_ دلم برات تنگ شده بود
فقط نگام میکرد . دیگه نمی تونستم تحمل کنم و بوسیدمش
میخواست بره ولی نزاشتم که دیدم یه نوری از بدنش خارج شد ، اون طلسم بود ، من طلسم رو شکوندم ، که دیدم با خوشحالی بغلم کرد
+دلم برات تنگ شده بود :)
_ منم ،میدونم حرف هارو از ته دلت نزدی
+منو ببخش آیلین
سرش رو آورد بالا و گفت : بیا بریم خونه
_ بریم
که دیدم آتیش بازی کردن ، پارسال اینموقع ناراحت بودم ولی الان نه
منو سوار ماشینش کرد و برد ، که دیدم لیا داره با حرص نگام میکنه ، یک سال بود ندیده بودمش ،
لیا : ارباب من ..
+به خدمت تو هم میرسم ،گوش کنید آیلین دوست دخترمه و دیگه خدمت کار نیست ، کسی باهاش کاری کنه میکشمش . لیا جایگاه آیلین رو میگیره و یونا هم مال لیا ،
لیا : نههههههههه
+لیا حالا که به حرفم گوش ندادی ، تو اخراجی ، نگهبان ها ببریدش ،
نگهبان : بله
لیا : من انتقام میگیرم مطمئن باش
و انداختنش بیرون و همه رفتن خوابیدن
+بیا اتاق من بخوابیم
منو گذاشت روی تخت و بغلم کرد ، و بعد بوسم کرد
+دوست دارم :)
_ منم :)
+شب بخیر
+شب بخیر
پایان
براش فصل دو هم بزارم ؟ یا یه کی دیگه بنویسم ، اون یکی جالب تره
ببخشید اگه بد بود
که دیدم یونا بهم زنگ زد .
_ الو
€ آیلینننننننننننننننننن، ببین همش زیر سر مادرشه ، اون ارباب رو طلسم کرده که لیا رو دوست داشته باشه
_ چییییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟
€ میدونی باید چیکار کنی ؟
_ آره ، باید کسی که دوسش داره عاشقش باشه
€ خب ، پس تو میتونی درستش کنی
_ من دیگه هیچ علاقه ایی بهش ندارم ، میفهمی ؟
€ آیلین ولی ...
_ خاهش میکنم
و گوشی رو قطع کردم ، درسته که دست خود ارباب نبود ولی باز هم دیگه دوسش ندارم ، هر وقت یادش می افتم میرم اون پارکی که پارسال توش آتیش بازی بود ، رفتم اونجا و روی نیمکت نشستم ، میخواستم پا شم که یکی بهم خورد
ناشناس : ببخشید
_اشکال نداره ، ارباب شمایین ؟
+آیلین، خودتی ؟
بعد از یه سال داشتم میدیدمش ، دلم براش خیلی تنگ شده بود ، هنوز هم دوسش دارم ؟ نتونستم تحمل کنم و بغلش کردم
_ دلم برات تنگ شده بود
فقط نگام میکرد . دیگه نمی تونستم تحمل کنم و بوسیدمش
میخواست بره ولی نزاشتم که دیدم یه نوری از بدنش خارج شد ، اون طلسم بود ، من طلسم رو شکوندم ، که دیدم با خوشحالی بغلم کرد
+دلم برات تنگ شده بود :)
_ منم ،میدونم حرف هارو از ته دلت نزدی
+منو ببخش آیلین
سرش رو آورد بالا و گفت : بیا بریم خونه
_ بریم
که دیدم آتیش بازی کردن ، پارسال اینموقع ناراحت بودم ولی الان نه
منو سوار ماشینش کرد و برد ، که دیدم لیا داره با حرص نگام میکنه ، یک سال بود ندیده بودمش ،
لیا : ارباب من ..
+به خدمت تو هم میرسم ،گوش کنید آیلین دوست دخترمه و دیگه خدمت کار نیست ، کسی باهاش کاری کنه میکشمش . لیا جایگاه آیلین رو میگیره و یونا هم مال لیا ،
لیا : نههههههههه
+لیا حالا که به حرفم گوش ندادی ، تو اخراجی ، نگهبان ها ببریدش ،
نگهبان : بله
لیا : من انتقام میگیرم مطمئن باش
و انداختنش بیرون و همه رفتن خوابیدن
+بیا اتاق من بخوابیم
منو گذاشت روی تخت و بغلم کرد ، و بعد بوسم کرد
+دوست دارم :)
_ منم :)
+شب بخیر
+شب بخیر
پایان
براش فصل دو هم بزارم ؟ یا یه کی دیگه بنویسم ، اون یکی جالب تره
ببخشید اگه بد بود
۱۶.۲k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.