.... خون اشام ....
ᴾᵃʳᵗ:³
+تلفونو قطع کردم که یهو گارسون اومد و سفارشمو گرفت که صدای پیامک اومد اقای جئون لوکیشن فرستاده بود و گفته بود ساعت 9 میاد دنبالم
پرش زمانی
بعد غذا تصمیم گرفتم برم خونه توی خونه نیم ساعت خوابیدم ساعت 3بود رفتم یه دوش کوتاه گرفتم اماده شدم برم لباس بخرم رفتم سوار ماشین شدم و له بوتیک دختر خالم لیلیا رفتم
+های
^او ببین کی اینجاس
+یه لباس میخوام
^برای چه مناسبتی
+واسه شام برای مسائل کاری
^اوکی
+بعد امتحان کردن کلی لباس یچی انتخواب کردم که با ناخنام ست بود بعد به سمت خونه رفتم ارایش کردم لباسامو پوشیدم که پیامک اومد
_پایینم
زود کفشامو پوشیدم و رفتم پایین واقعا خوشتیپ شده بود از افکارم اومدم بیرون دیدم پوزخند زد و گفت...
ویو کوک
همچی رو واسه شب حل کرده بودم رفتم جلو خونش و بهش اس دادم بیاد پایین وقتی اومد عالی شده بود تتوش واقعا تحریک کننده بود افکارش رو شنیدم خندم گرفت بهش گفتم
_واو عالی شدید
+ممنون شما هم
_خب بریم
+بریم
_درو براش باز کردم خودمم سوار شدم به سمت رستوران حرکت کردم هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد بعد 15مین رسیدیم وارد شدیم گارسون اومد و سفارشهارو گرفت
_راستش میخواستم بگم توی این هفته 2تا مراسم دعوتیم
+اها باشه چه روزی
_سه شنبه و پنج شنبه
+اها خوبه
پرش زمانی
+فذا مونو خوردیم کاش میشد الان یکم توی ساحل قدم میزدم
_صدای افکارشو شنسدم و گفتم
_بریم لب ساحل قدم بزنیم
+وای انگار این پسر افکارمو میخونه
+البته چرا که نه
_پس بریم
پرش زمانی
_داشتیم توی ساحل قدم میزدیم که صدای اخ ا.ت اومد
_چیشد
+پام فک کنم شیشه بود
_بوی خونش به مشام خورد خون شیرین به خودم اومدم و به بهانه جعبه کمک های اولیه رفتم و یکم خون که همراهم بودو بر داشتم به جعبه رفتم پیش ا.ت خواستم شیشه رو بکیشم بیرون که
+اخ درد دارم(گریه)
_ششش تحمل کن
+نمیتونم کوک
_با هاش حرف میزدم که شیشه رو کسیدم بیرون که ا.ت از حال رفت پا شو تمیز کردم و بانپیچی کردم براد بغلش کردم بردمش سوار ماشین کردمشو به سمت عمارت خودم حرکت کردم و توی راه به دکترم زنگ زدم
₩بله کوک
_نامی زود بیا امارت
₩الان میام
ویو امارت
₩خونریزیش بند اومر بهش ارامبخش تزریق کردم دو روز طول میکشه تا بتونه راه بره
_باشه ممنون
₩دوسش داری
_چی
₩اخه تو جون هیچکی واست مهم نبود
_اون فقط یه مدله فقط همین میتونی بری
رفتم پیش ا.ت که دیدم.....
#تابع_قوانین_ویسگون
+تلفونو قطع کردم که یهو گارسون اومد و سفارشمو گرفت که صدای پیامک اومد اقای جئون لوکیشن فرستاده بود و گفته بود ساعت 9 میاد دنبالم
پرش زمانی
بعد غذا تصمیم گرفتم برم خونه توی خونه نیم ساعت خوابیدم ساعت 3بود رفتم یه دوش کوتاه گرفتم اماده شدم برم لباس بخرم رفتم سوار ماشین شدم و له بوتیک دختر خالم لیلیا رفتم
+های
^او ببین کی اینجاس
+یه لباس میخوام
^برای چه مناسبتی
+واسه شام برای مسائل کاری
^اوکی
+بعد امتحان کردن کلی لباس یچی انتخواب کردم که با ناخنام ست بود بعد به سمت خونه رفتم ارایش کردم لباسامو پوشیدم که پیامک اومد
_پایینم
زود کفشامو پوشیدم و رفتم پایین واقعا خوشتیپ شده بود از افکارم اومدم بیرون دیدم پوزخند زد و گفت...
ویو کوک
همچی رو واسه شب حل کرده بودم رفتم جلو خونش و بهش اس دادم بیاد پایین وقتی اومد عالی شده بود تتوش واقعا تحریک کننده بود افکارش رو شنیدم خندم گرفت بهش گفتم
_واو عالی شدید
+ممنون شما هم
_خب بریم
+بریم
_درو براش باز کردم خودمم سوار شدم به سمت رستوران حرکت کردم هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد بعد 15مین رسیدیم وارد شدیم گارسون اومد و سفارشهارو گرفت
_راستش میخواستم بگم توی این هفته 2تا مراسم دعوتیم
+اها باشه چه روزی
_سه شنبه و پنج شنبه
+اها خوبه
پرش زمانی
+فذا مونو خوردیم کاش میشد الان یکم توی ساحل قدم میزدم
_صدای افکارشو شنسدم و گفتم
_بریم لب ساحل قدم بزنیم
+وای انگار این پسر افکارمو میخونه
+البته چرا که نه
_پس بریم
پرش زمانی
_داشتیم توی ساحل قدم میزدیم که صدای اخ ا.ت اومد
_چیشد
+پام فک کنم شیشه بود
_بوی خونش به مشام خورد خون شیرین به خودم اومدم و به بهانه جعبه کمک های اولیه رفتم و یکم خون که همراهم بودو بر داشتم به جعبه رفتم پیش ا.ت خواستم شیشه رو بکیشم بیرون که
+اخ درد دارم(گریه)
_ششش تحمل کن
+نمیتونم کوک
_با هاش حرف میزدم که شیشه رو کسیدم بیرون که ا.ت از حال رفت پا شو تمیز کردم و بانپیچی کردم براد بغلش کردم بردمش سوار ماشین کردمشو به سمت عمارت خودم حرکت کردم و توی راه به دکترم زنگ زدم
₩بله کوک
_نامی زود بیا امارت
₩الان میام
ویو امارت
₩خونریزیش بند اومر بهش ارامبخش تزریق کردم دو روز طول میکشه تا بتونه راه بره
_باشه ممنون
₩دوسش داری
_چی
₩اخه تو جون هیچکی واست مهم نبود
_اون فقط یه مدله فقط همین میتونی بری
رفتم پیش ا.ت که دیدم.....
#تابع_قوانین_ویسگون
۳.۲k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.