• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part22
#leoreza
اخرای غذامون بود چون بچها حواسشون زیادی به ما نبود سرم نزدیک گوش پانیذ کردم و اروم لب زدم
رضا:پایه به نوشیدنی وودا هستی
نگاهی بهم کرد
پانیذ:وودا وسط رانندگی
رضا:اومم میچسبه
پانیذ:من که پایه هستم ولی اگه به چوخ بریم مقصر تویی
رضا:خالی بند
پانیذ:همینه که هس بی عضو جونم
یه تای ابروم دادم بالا
رضا:باز شدم بی عضو که رز وحشی
پاشو محکم کوبید به ساقه ی پام که صورتم جمع شد از درد
رضا:ت*خم ص*گ پاممم
حیف من که خیلی بد این اتیش پاره رو شناخته ام
پانید:عععه رضا خوبی چیزی شده
با حرفی که زد بچهام نگام میکردن
متین:رضا خوبی
پانیذ:یکم اب بریز گناه داره
مهشاد:اره لیوانشو بده
پانیذ وقتی لیوان رو پر از اب کرد داد بهم
محراب:بخور ببینم فک کنم کمرش گرفته پانیذ تو میتونی رفتنی رانندگی کنی
نگاه تیزی به پانیذ کردم که
با شیطنت نگام میکرد
پانیذ:ارع چرا که نه خودمم حوصله ام سر رفته بود
رضا:خودمم میتونم برونما
پارسا:نه میرنین به خودتون حالا بیا جمعش کن
چشام گرد شدن اینا واقعا منو دست انداخته بودن
متین رفت تا حساب کنه منم بلند شدم رفتم رفتم پیشه متین که انگار داشت میومد بیرون و حساب کرده بود
متین:چیشده چرا برگشتی
رضا:میخام وودا بگیریم
متین:الان چه وقت وودا گرفتن اخه احمق
رضا:نترس چیزی نیس واسه بعد صبحونه ام خوبه
متین پوکر نگام میکرد چیزی نگف و رف
منم دوتا وودا گرفتم
و رفتم بیرون که پانیذ عصبی نگام میکرد
پانیذ:کجا موندی تو هانن بچها رفتن
رضا:رفتننن وااا چراا
پانیذ:بخاطر توو نگاش کنه بدوو دیر شد
رضا:باز که وحشی شدی
پانیذ:بخدا که میزنمتت همینجا وسط جاده کتکت میزنم
رضا:تو منو کتک بزنی منی که بدنم رو فرمه رو میخای کتک بزنی
پانید:خودشیفته میزنمتاااا
رضا:بریمم دیگه دیر شد چقد غرغر میکنی تو هومم
پانیذ:من پیرزنم ارهه
رضا:پانی
پانید:خرم نمیتونی کنی فهمیدی
رضا:مگه میشه بیا سوارشو دیگه
وودا رو پرت کردم سمتش که تو هوا گرفتته اش
پانید:مرسیی زود باش
واقعا دختری بود که نمیشد از سردراورد استارت رو زدم و حرکت کردم
وودا ی خودم رو سر کشیدم و تا نصفه تموم شد
پانید:بخدا که میمیریم
خنده ای کردم
رضا:نمیمیریمم
پانیذ هم نوشیدنی اش رو خورد تا تموم بشه میگف تو مارو به کشتن میدی و اینا ولی اینطور نشد
تو جاده جاهامون عوض کردیم و پانیذ نشست پشت رول
کمربندامون رو بستیم
رضا:اعتماد کنم به رانندگیت نمیکشی که منو رز وحشی بخدا که ارزو دارم
پانیذ؛نوچ
تا وسطای راه میرفت و خداروشکر چیزی نشد و منم چیزی نفهمیدم که خابم برد...
ادامه دارد....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part22
#leoreza
اخرای غذامون بود چون بچها حواسشون زیادی به ما نبود سرم نزدیک گوش پانیذ کردم و اروم لب زدم
رضا:پایه به نوشیدنی وودا هستی
نگاهی بهم کرد
پانیذ:وودا وسط رانندگی
رضا:اومم میچسبه
پانیذ:من که پایه هستم ولی اگه به چوخ بریم مقصر تویی
رضا:خالی بند
پانیذ:همینه که هس بی عضو جونم
یه تای ابروم دادم بالا
رضا:باز شدم بی عضو که رز وحشی
پاشو محکم کوبید به ساقه ی پام که صورتم جمع شد از درد
رضا:ت*خم ص*گ پاممم
حیف من که خیلی بد این اتیش پاره رو شناخته ام
پانید:عععه رضا خوبی چیزی شده
با حرفی که زد بچهام نگام میکردن
متین:رضا خوبی
پانیذ:یکم اب بریز گناه داره
مهشاد:اره لیوانشو بده
پانیذ وقتی لیوان رو پر از اب کرد داد بهم
محراب:بخور ببینم فک کنم کمرش گرفته پانیذ تو میتونی رفتنی رانندگی کنی
نگاه تیزی به پانیذ کردم که
با شیطنت نگام میکرد
پانیذ:ارع چرا که نه خودمم حوصله ام سر رفته بود
رضا:خودمم میتونم برونما
پارسا:نه میرنین به خودتون حالا بیا جمعش کن
چشام گرد شدن اینا واقعا منو دست انداخته بودن
متین رفت تا حساب کنه منم بلند شدم رفتم رفتم پیشه متین که انگار داشت میومد بیرون و حساب کرده بود
متین:چیشده چرا برگشتی
رضا:میخام وودا بگیریم
متین:الان چه وقت وودا گرفتن اخه احمق
رضا:نترس چیزی نیس واسه بعد صبحونه ام خوبه
متین پوکر نگام میکرد چیزی نگف و رف
منم دوتا وودا گرفتم
و رفتم بیرون که پانیذ عصبی نگام میکرد
پانیذ:کجا موندی تو هانن بچها رفتن
رضا:رفتننن وااا چراا
پانیذ:بخاطر توو نگاش کنه بدوو دیر شد
رضا:باز که وحشی شدی
پانیذ:بخدا که میزنمتت همینجا وسط جاده کتکت میزنم
رضا:تو منو کتک بزنی منی که بدنم رو فرمه رو میخای کتک بزنی
پانید:خودشیفته میزنمتاااا
رضا:بریمم دیگه دیر شد چقد غرغر میکنی تو هومم
پانیذ:من پیرزنم ارهه
رضا:پانی
پانید:خرم نمیتونی کنی فهمیدی
رضا:مگه میشه بیا سوارشو دیگه
وودا رو پرت کردم سمتش که تو هوا گرفتته اش
پانید:مرسیی زود باش
واقعا دختری بود که نمیشد از سردراورد استارت رو زدم و حرکت کردم
وودا ی خودم رو سر کشیدم و تا نصفه تموم شد
پانید:بخدا که میمیریم
خنده ای کردم
رضا:نمیمیریمم
پانیذ هم نوشیدنی اش رو خورد تا تموم بشه میگف تو مارو به کشتن میدی و اینا ولی اینطور نشد
تو جاده جاهامون عوض کردیم و پانیذ نشست پشت رول
کمربندامون رو بستیم
رضا:اعتماد کنم به رانندگیت نمیکشی که منو رز وحشی بخدا که ارزو دارم
پانیذ؛نوچ
تا وسطای راه میرفت و خداروشکر چیزی نشد و منم چیزی نفهمیدم که خابم برد...
ادامه دارد....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۱۱.۱k
۱۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.