عشق پر دردسر پارت ۳۲

#نیکا
نمیدونستم باید چیکار کنم . حالم خیلی بد بود .
یه چشم غره ای واسش رفتم و با کمک امیر رفتم بالا و از امیر خواستم که چیزی در مورد این اتفاقا به مد نگه . رفتم روی تخت دراز کشیدم و گوشیم رو برداشتم و زنگ زدم به دیا، خیلی دلم براش تنگ شده بود .
مکالمه بین دیانا و نیکا:
+سلام خوبی نفسم؟
-سلام ممنون تو خوبی ، ممد خوبه؟
+ممنون. اره اونم خوبه چه خبرا؟دلم براتون تنگ شده.
-سلامتی. ما هم دلتنگیم.
+کی میخواین برگردین ترکیه؟ فکر کنم پاریس بهتون ساخته ها؟
-هنوز معلوم نیست. ارسلان میگه هر موقع پولامون تموم شد برمیگردیم ولی باز فکر کنم تا هفته ی دیگه برگردیم....




#دیانا
یه نگاه به ساعت کردن دیدم ساعت ۶ عصر بود تقریبا نزدیک ۳ ساعت بود که داشتم با نیکا حرف میزدم، باورم نمیشد که بخوایم انقدر حرف بزنیم . خیلی دلم براش تنگ شده بود.
داشتیم با نیکا حرف میزدیم که صدای در خونه اومد بهش گفتم که باید قطع کنم .
پاشدم رفتم درو باز کردم و دیدم یه دختره دم در هست اول نشناختمش ولی وقتی که ماسکشو پایین کشید شناختمش از دیدنش تعجب کردم.




#رومینا
سلام من رومینا کاشی هستم . دختر عمو و نامزد قبلی ارسلان .
امروز سه شنبه مورخ ۲۷ اکتبر بود و من هم برای انتقامم از دیانا رفتم پاریس . بعد از چند ساعت نوی پاریس توی ترافیک بودم ولی بعد زا چند ساعت رسیدم دم در خونشون . در زدم و طبق تصورات من دیانا اومد و درو باز کرد و از دیدن من تعجب کرد ولی نمی‌دونست که برای چی من اونجا بودم .
ببخشید کم بود
دیدگاه ها (۵)

یعنی الان؟الان ما که نفهمیدیم آقای کاشی 💔💔💔💔

عشق پر دردسر پارت ۳۳

درخواستی:)

عشق پر دردسر پارت ۳۱

رمان بغلی من پارت ۸۰.... چند ساعت بعد ....دیانا: چشامو باز ک...

رمان بغلی من پارت ۳۳ارسلان: این چیزا لازم نیست دیانا : پس چط...

رمان بغلی من پارت ۶۹دیانا: پلک هام و باز کردم ای وای چرا خوا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط