وقتی تمام وجودم میسوزد در عطش شنیدن کلامی از تو

وقتی تمام وجودم میسوزد در عطش شنیدن کلامی از “تو”

چشم هایم چه ملتمسانه خیره می مانند به لبهایت

به امید لرزشی.. صدایی.. حرفی..

گویا نمیدانند هرگز کلامی نخواهند شنید از تو که

جا مانده ای در قاب عکس چوبیه آویخته بر دیوار اتاقم
دیدگاه ها (۴)

حرف های ما هنوز ناتمام…تانگاه می کنی:وقت رفتن استبازهم همان ...

ردت یوم وتمرنی بخاطرک مکسور بوجه ابیض تجینی مو وجه فالهشلت ظ...

گالولها وگالت .... نسیته براحتیالجنت اصیحلها .... بدفو تفاحت...

هر بار که می خواهم به سمتت بیایمیادم می افتد"دلتنگی"هرگز بها...

Lucky victim of Halloween night جوهر خون و آخرین نفس دختر و...

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط