ادامه ی چند پارتی عشق فراموش نشدنی
ادامه ی چند پارتی عشق فراموش نشدنی
.
.
.
part 2
با رسیدن به پارکینگ سوئیچتو برداشتی و قفل ماشینتو باز کردی سنا رو کنار صندلی خود روی صندلی مخصوصش نشوندی کمربندشو براش بستی بعد از اینکه مطمئن شدی جاش امنه سمت راننده رفتی و سوارش شدی و به سمت شرکت حرکت کردی
.
.
.
.
توی شرکت ی سری کار داشتی که باید بهشون رسیدگی میکردی و یونا منشیت بغلت داشت ی سری از برنامه ها رو میگفت تا اینکه دختر گفت
سنا: مامانی میسه با خاله یونا بلم بیلون حوصله ام شر رفته
از پشت عینکت بهش نگاه کردی و گفت
ات: باشه ولی دست خاله رو ول نکن باشه
سنا: اخ جون بلیم
ات: حواست بهش باشه
یونا تعظیمی کرد و گفت
یونا: چشم خانم
.
وقتی داشتن با هم توی کمپانی قدم میزدن یکی از کارمندا مشغول صحبت با یونا شد و سنا دستشو از توی دست یونا جدا کرد سمت در رفت و از شرکت خارج شد سمت برفا رفت تا برف برداره که ی عضله ای به سمتش اومد و بلندش کرد سنا تا اومد جیغ بزن مرد دستشو روی دهنش گذاشت
سنا: اومممممم هق... مامانی... هق مامانیییی هق
.
.
.
توی دفتر کارش بود که ی دفعه در اتاقش باز شد و یونا رو پریشون دید
ات: چته یونا؟؟؟
یونا:.... خانممم.. من... من
با نفس نفس سعی کرد کلماتو کنار هم بچینه
ات دلشوره ی عجیبی گرفت و گفت
ات: سنا کجاست؟؟؟؟
با سکوت دختر عصبانی شد دستاشو محکم روی میز کوبید و گفت
ات: سنا کجاسستتتتتتتتتتتتتتتتت؟؟؟؟
یونا: خانم.....بغلم بود..... یکی... کارم...... داشت.....بغلمو..... دیدم... که
ات: خوبه بهت گفتم مواظبش باششششششششششششش دختر من کجاست؟؟؟؟ کجا دنبالش بگردم هااااااااااااااااا
یونا: خانم من.........
ات: خفه شد
سریع پالتوتو برداشتی و از شرکت بیرون زدی دونه دونه خیابون هارو دنبالش میگشتی و اسمشو صدا فریاد می کشیدی
ات: سنااااااااااااااااااا هق دخترممممممممم هقققق کجایییییییییی
کل سئولو دنبال دخترش گشت ولی پیداش نکرد یهو ی ماشین جلوش توقف کرد و به دالخ کشیدش
ات: یااااااا ولم کن.... ولم کن..... باید دنبال دخترم بگردم
مرد: خفه خون بگیر هرزه داریم میبریمت پیش دخترت
با شنیدن اینکه میره پیش دخترش هیچی نگفت و منتظر شد تا ببینه کجا میره
.
.
.
ادامه دارد..........
.
.
.
part 2
با رسیدن به پارکینگ سوئیچتو برداشتی و قفل ماشینتو باز کردی سنا رو کنار صندلی خود روی صندلی مخصوصش نشوندی کمربندشو براش بستی بعد از اینکه مطمئن شدی جاش امنه سمت راننده رفتی و سوارش شدی و به سمت شرکت حرکت کردی
.
.
.
.
توی شرکت ی سری کار داشتی که باید بهشون رسیدگی میکردی و یونا منشیت بغلت داشت ی سری از برنامه ها رو میگفت تا اینکه دختر گفت
سنا: مامانی میسه با خاله یونا بلم بیلون حوصله ام شر رفته
از پشت عینکت بهش نگاه کردی و گفت
ات: باشه ولی دست خاله رو ول نکن باشه
سنا: اخ جون بلیم
ات: حواست بهش باشه
یونا تعظیمی کرد و گفت
یونا: چشم خانم
.
وقتی داشتن با هم توی کمپانی قدم میزدن یکی از کارمندا مشغول صحبت با یونا شد و سنا دستشو از توی دست یونا جدا کرد سمت در رفت و از شرکت خارج شد سمت برفا رفت تا برف برداره که ی عضله ای به سمتش اومد و بلندش کرد سنا تا اومد جیغ بزن مرد دستشو روی دهنش گذاشت
سنا: اومممممم هق... مامانی... هق مامانیییی هق
.
.
.
توی دفتر کارش بود که ی دفعه در اتاقش باز شد و یونا رو پریشون دید
ات: چته یونا؟؟؟
یونا:.... خانممم.. من... من
با نفس نفس سعی کرد کلماتو کنار هم بچینه
ات دلشوره ی عجیبی گرفت و گفت
ات: سنا کجاست؟؟؟؟
با سکوت دختر عصبانی شد دستاشو محکم روی میز کوبید و گفت
ات: سنا کجاسستتتتتتتتتتتتتتتتت؟؟؟؟
یونا: خانم.....بغلم بود..... یکی... کارم...... داشت.....بغلمو..... دیدم... که
ات: خوبه بهت گفتم مواظبش باششششششششششششش دختر من کجاست؟؟؟؟ کجا دنبالش بگردم هااااااااااااااااا
یونا: خانم من.........
ات: خفه شد
سریع پالتوتو برداشتی و از شرکت بیرون زدی دونه دونه خیابون هارو دنبالش میگشتی و اسمشو صدا فریاد می کشیدی
ات: سنااااااااااااااااااا هق دخترممممممممم هقققق کجایییییییییی
کل سئولو دنبال دخترش گشت ولی پیداش نکرد یهو ی ماشین جلوش توقف کرد و به دالخ کشیدش
ات: یااااااا ولم کن.... ولم کن..... باید دنبال دخترم بگردم
مرد: خفه خون بگیر هرزه داریم میبریمت پیش دخترت
با شنیدن اینکه میره پیش دخترش هیچی نگفت و منتظر شد تا ببینه کجا میره
.
.
.
ادامه دارد..........
۲۷۹
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.