ادامه ی چند پارتی
ادامه ی چند پارتی
.
part 4
دختری که داشت گریه میکرد با رفتن توی اغوش مادرش گریه اش قطع شد و نفس های صدا داری میکشید توش صداش هنوز هم خس خس مشخص بود
ات: هق جانم خوشگلم هققق جانم عزیزم هققق ببخشید دختر خوشگلم هقققق
سنا: هق مامانی هقققق دلم برات تنگ شده بود هق فک کردم هق ولم کردی هق
ات: نه دخترم ولت نمیکنم هقققق هیچ وقت پاره ی تنمو هق ول نمیکنم
محکم تر دخترشو در اغوش گرفت و بوسه های ریزی به موهاش میزد
.
.
تمام حرف هاش توی سرش اکو میشد اون دختر سه ساله بچه اشه بچه ی اون و دختری که دیووانه وار عاشقش بود اون میخواست چی کار کنه؟؟؟؟ دختر خودشو بکشه؟؟؟؟؟ اصلا برای چی یه عشق زندگیش گفت هرزه؟؟؟؟؟
اونوو راست میگفت این دختر واقعا شبیهش بود
به مادر و دختری که توی اغوش هم گریه میکردن نگاه کرد سمت عشقش رفت و بلندش کرد
سنا: هقق مامانی منو نبر هققق ماماننننن
ات: ولم کننن
سونگمین ات رو به دیوار کنار مبل پین کرد و گفت
سونگمین: بهم بگو.... این دختر خودمه
ات: اصلا مگه برات مهمه؟؟؟؟
سونگمین: جواب سوال منو بده اتتتتتتتتتتت
ات: ارههههههههههههه دخترته... دخترمونه....... وقتی ولم کردی حامله بودم ولی فک نکن میزارم ازم بگیریش سنا دختر منه پاره ی تن منه....... مسکن منه.... تو کجا بودی وقتایی که مریض میشد و توی تب میسوخت ها؟؟؟؟؟ کجا بودی وقتایی که بهونه اتو میگرفت کجا بودی وقتایی که جلوی دوستای مهدش خجالت زده میشد که بابا نداره کجا بود هان؟؟؟؟؟؟ من سنا رو توی همون اتاقی که رابطه داشتیم تنها به دنیا اوردمش تنهااااااا در صورتی که اون موقع باید کنارم می بودی پدر اصلا برای تو کلمه ی مناسبی نیس توی این سه سال بهش گفتم بابات ولمون کرده میدونی چی گفت گفت بابایی دوسم نداشته که ولم کرده؟؟؟؟ اخه من به این بچه چی بگم ها؟؟؟؟؟ بگم پدرت فقط میخواست با من خوشبگذرونه بعدم ول کنه بره سونگمینا توی این سه سال بیشتر از هر زمان دیگه ای بهت احتیاج داشتم ولی کنارم نبودی سنا با نبود محبت پدر بزرگ شده چه جوری قراره این براش جبران بشه ها؟؟؟؟؟؟؟؟ تو می تونی این کمبود رو براس پر کنی؟؟؟؟؟ نه نمی تونی الانم منو دخترم میریم خونه انگاز نه انگار که هیچ اتفاقی افتاده باشه تو هم برو به کار هات برس
سونگمین با دیدن گردنبندی که سه سال پیش توی اخرین رابطه اشون به ات داده بود توی گردنش گفت
سونگمین: نمیدونشتم هنوز نگهش داشتی
ات منظور سونگمین رو متوجه شد و گفت
ات: بعد سنا تنهای یادگاری بود که ازت داشتم نتونستم دور بندازمش خیلی احمق با اینکه دو بار ولم کردی هنوزم دوست دارم و دلم برات تنگ شده بود
.
.
.
ادامه دارد..........
.
part 4
دختری که داشت گریه میکرد با رفتن توی اغوش مادرش گریه اش قطع شد و نفس های صدا داری میکشید توش صداش هنوز هم خس خس مشخص بود
ات: هق جانم خوشگلم هققق جانم عزیزم هققق ببخشید دختر خوشگلم هقققق
سنا: هق مامانی هقققق دلم برات تنگ شده بود هق فک کردم هق ولم کردی هق
ات: نه دخترم ولت نمیکنم هقققق هیچ وقت پاره ی تنمو هق ول نمیکنم
محکم تر دخترشو در اغوش گرفت و بوسه های ریزی به موهاش میزد
.
.
تمام حرف هاش توی سرش اکو میشد اون دختر سه ساله بچه اشه بچه ی اون و دختری که دیووانه وار عاشقش بود اون میخواست چی کار کنه؟؟؟؟ دختر خودشو بکشه؟؟؟؟؟ اصلا برای چی یه عشق زندگیش گفت هرزه؟؟؟؟؟
اونوو راست میگفت این دختر واقعا شبیهش بود
به مادر و دختری که توی اغوش هم گریه میکردن نگاه کرد سمت عشقش رفت و بلندش کرد
سنا: هقق مامانی منو نبر هققق ماماننننن
ات: ولم کننن
سونگمین ات رو به دیوار کنار مبل پین کرد و گفت
سونگمین: بهم بگو.... این دختر خودمه
ات: اصلا مگه برات مهمه؟؟؟؟
سونگمین: جواب سوال منو بده اتتتتتتتتتتت
ات: ارههههههههههههه دخترته... دخترمونه....... وقتی ولم کردی حامله بودم ولی فک نکن میزارم ازم بگیریش سنا دختر منه پاره ی تن منه....... مسکن منه.... تو کجا بودی وقتایی که مریض میشد و توی تب میسوخت ها؟؟؟؟؟ کجا بودی وقتایی که بهونه اتو میگرفت کجا بودی وقتایی که جلوی دوستای مهدش خجالت زده میشد که بابا نداره کجا بود هان؟؟؟؟؟؟ من سنا رو توی همون اتاقی که رابطه داشتیم تنها به دنیا اوردمش تنهااااااا در صورتی که اون موقع باید کنارم می بودی پدر اصلا برای تو کلمه ی مناسبی نیس توی این سه سال بهش گفتم بابات ولمون کرده میدونی چی گفت گفت بابایی دوسم نداشته که ولم کرده؟؟؟؟ اخه من به این بچه چی بگم ها؟؟؟؟؟ بگم پدرت فقط میخواست با من خوشبگذرونه بعدم ول کنه بره سونگمینا توی این سه سال بیشتر از هر زمان دیگه ای بهت احتیاج داشتم ولی کنارم نبودی سنا با نبود محبت پدر بزرگ شده چه جوری قراره این براش جبران بشه ها؟؟؟؟؟؟؟؟ تو می تونی این کمبود رو براس پر کنی؟؟؟؟؟ نه نمی تونی الانم منو دخترم میریم خونه انگاز نه انگار که هیچ اتفاقی افتاده باشه تو هم برو به کار هات برس
سونگمین با دیدن گردنبندی که سه سال پیش توی اخرین رابطه اشون به ات داده بود توی گردنش گفت
سونگمین: نمیدونشتم هنوز نگهش داشتی
ات منظور سونگمین رو متوجه شد و گفت
ات: بعد سنا تنهای یادگاری بود که ازت داشتم نتونستم دور بندازمش خیلی احمق با اینکه دو بار ولم کردی هنوزم دوست دارم و دلم برات تنگ شده بود
.
.
.
ادامه دارد..........
۳۰۸
۲۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.