فیک نامجون
فیک نامجون
نت های سیاه زندگی من زیادن ۳
شرط ها :۱۵ لایک
ناخواسته جیغ بنفشی کشیدم روی زمین نشستم و دستم رو به گوشم گرفتم میترسیدم چشمام رو بستم از این ترسیدم که اگه برم پایین با ی جنازه ی دیگه رو به رو شم پس همونجا موندم .
از زبون نامجون :
برگشتم سمت پله و دختری رو دیدم که با موهای باز و مرتب شده محکم گوشاش رو فشار میده چشماش رو بسته بود و از ترس به خودش میلرزید چرا؟؟از صدای تیر انقدر ترسیده بود رفتم سمت پله ها دو تا از بادیگارد ها گرفتنش که جیغ کشید .
داد زدم :خفه شو از الان به بعد برده ی منی.
تفنگ رو روی پیشونیش گذاشتم و گفتم : وگرنه میکشمت .
با دیدن تفنگ رنگش پرید .
برگشتم سمت پدرش که ککش هم نمیگزید گفتم :از چیا میترسه ؟
پدرش بدون حتی لحظه ای مکث گفت :از صدای شلیک تیر ،جنازه های غرق خون ،خون ،تفنگ ،از این که ی جای تاریک تنها باشه و ی تفنگ توی اتاق باشه هم میترسه .
من :برای چی ؟
پدرش با ی پوزخند شیطانی :به خاطر اینکه مادرش جلوی چشماش توسط پدرش با ی تیر کشته شد .
راهمو کج کردم و رفتم ترجیح دادم دیگه با همچین مرتیکه ای حرف نزنم .
رفتم سمت ون دستا و چشمای دختر رو بسته بودن و گذاشته بودنش روبه روی من .
گفتم :پس از تفنگ میترسی اره .
هنوزم رنگش پریده بود و نمیتونست حرف بزنه . حتی نفسم نمیکشید .
ادامه دادم : اما جایی که قراره بریم پر از تفنگه....
#بی_تی_اس#کیم_نامجون#کیم_سوکجین
#مین_یونگی#جانگ_هوسوک#پارک_جیمین#کیم_تهیونگ#جئون_جونگکوک#نامجون#سوکجین#یونگی#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#آرام#جین#یونگی#جیهوپ#موچی#ته_ته#جی_کی#آرمی#فیک_بی_تی_اس#فیک_جونگکوک#فیک_تهیونگ#فیک_جیمین#فیک_هوسوک#فیک_یونگی#فیک_جین#فیک_نامجون#میکس_بی_تی_اس#میکس_جونگکوگ#میکس_تهیونگ#میکس_جیمین#میکس_هوسوک#میکس_یونگی#میکس_جین#میکس_نامجون#ویدیو_فان_بی_تی_اس
#bts
نت های سیاه زندگی من زیادن ۳
شرط ها :۱۵ لایک
ناخواسته جیغ بنفشی کشیدم روی زمین نشستم و دستم رو به گوشم گرفتم میترسیدم چشمام رو بستم از این ترسیدم که اگه برم پایین با ی جنازه ی دیگه رو به رو شم پس همونجا موندم .
از زبون نامجون :
برگشتم سمت پله و دختری رو دیدم که با موهای باز و مرتب شده محکم گوشاش رو فشار میده چشماش رو بسته بود و از ترس به خودش میلرزید چرا؟؟از صدای تیر انقدر ترسیده بود رفتم سمت پله ها دو تا از بادیگارد ها گرفتنش که جیغ کشید .
داد زدم :خفه شو از الان به بعد برده ی منی.
تفنگ رو روی پیشونیش گذاشتم و گفتم : وگرنه میکشمت .
با دیدن تفنگ رنگش پرید .
برگشتم سمت پدرش که ککش هم نمیگزید گفتم :از چیا میترسه ؟
پدرش بدون حتی لحظه ای مکث گفت :از صدای شلیک تیر ،جنازه های غرق خون ،خون ،تفنگ ،از این که ی جای تاریک تنها باشه و ی تفنگ توی اتاق باشه هم میترسه .
من :برای چی ؟
پدرش با ی پوزخند شیطانی :به خاطر اینکه مادرش جلوی چشماش توسط پدرش با ی تیر کشته شد .
راهمو کج کردم و رفتم ترجیح دادم دیگه با همچین مرتیکه ای حرف نزنم .
رفتم سمت ون دستا و چشمای دختر رو بسته بودن و گذاشته بودنش روبه روی من .
گفتم :پس از تفنگ میترسی اره .
هنوزم رنگش پریده بود و نمیتونست حرف بزنه . حتی نفسم نمیکشید .
ادامه دادم : اما جایی که قراره بریم پر از تفنگه....
#بی_تی_اس#کیم_نامجون#کیم_سوکجین
#مین_یونگی#جانگ_هوسوک#پارک_جیمین#کیم_تهیونگ#جئون_جونگکوک#نامجون#سوکجین#یونگی#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#آرام#جین#یونگی#جیهوپ#موچی#ته_ته#جی_کی#آرمی#فیک_بی_تی_اس#فیک_جونگکوک#فیک_تهیونگ#فیک_جیمین#فیک_هوسوک#فیک_یونگی#فیک_جین#فیک_نامجون#میکس_بی_تی_اس#میکس_جونگکوگ#میکس_تهیونگ#میکس_جیمین#میکس_هوسوک#میکس_یونگی#میکس_جین#میکس_نامجون#ویدیو_فان_بی_تی_اس
#bts
۲۴.۳k
۱۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.