منطقه ممنوعه عشق
#منطقه_ممنوعه_عشق
پارت:80
رفتم داخل که یهو با قرار گرفتن یه اسلحه رو سرم سمت شخص چرخیدم.
یه فرد ناشناس بود یهو چند نفر دیگه هم اومدن و سمتم اسلحه گرفتن
دوجونگ:فکر میکنی بادیگاردامونو همونجا ول میکنی ماهم میگیم حتما خابشون اومده اونجا گرفتن خوابیدن؟گیریم که ما گفتیم خوابن دوربینا چی؟
سمت صدا چرخیدم با قیافع دوجونگ رو برو شدم
جونگکوک:بامن دشمنی داری چیکار به اون دختر بیچاره داری هاااا؟(عربده)
دوجونگ:نو نو نو نگران عشقتی؟چقد رومانتیک
و یهو زد زیر خنده
همه بادیگارد ها هم همراهش شروع کردن به خندیدن
دوجونگ:ببرینش رو اون صندلی با زنجیر ببندینش قراره ببینه عشقش چطوری جون میده
جونگکوک:میکشمت دوجونگ دستت بهش بخوره کشتمت عوضی حرومزاده
بزور به طرف صندلی کشوندنم.
جونگکوک:ولم کنینننن
منو رو صندلی نشوندن و دستو پامو بستن
یهو در باز شد و ات بی جون و غرق در خون تو بغـ...ل یکی از بادیگاردا اوردنش
دلم ضعف رفت
بخاطر من...
عشقم داشت عذاب میکشید
جونگکوک:چیکارش....چیکارش کردی ن...امرد
دوجونگ:این تازه قسمت خیلی کمی از شکنجمه امروز عشقت با دستای خودش خودشو میکشه
یه سطل اب اوردن و روش ریختن که از خواب پرید
دست کثیفشو رو صورت ات کشید و گفت
دوجونگ:شوهرتو ببین پرنسس
سر سمتم چرخوند و با دیدنم لبخند رو لبش اومد
ات:جـ...ون...جونگکوک می...مید... میدونستم نجاتم م...میدی!
با این حرفش دوجونگ هیستریک خندید
دوجونگ:نخیر عروسک کوچولو اومده مرگتو تماشا کنه
ات:چـ...چی؟
جونگکوک:دروغ میگه ات من من نجاتت میدم قول میدم
کفی زد و بلند تر خندید
جونگکوک:وای وای وای عجب زوج خیالی هستین(خنده)شما احتمالن قدرت تخیلی دارین نه؟با دستو پای بسته هیچ کاری نمیتونی بکنی پسر!هیچ کاری وسایلارو بیارین.
با اوردن یه طناب و یه چارپایه چشام گردشد
یه بادیگارد رفت رو صندلی و طنابو از سقف اویزون کرد و به شکل گرد درش اورد
جونگکوک:ن...نه تو نمیتونی انقد انقد پست باشی دوجونگ این کارو نمیکنی نه؟
دوجونگ:متاسفم ولی میکنم ببرینش
سمت ات رفتن که شروع کرد به جیغ کشیدن
ات:نه نهههه ولم کنین جونگکوک جونگکوکککک یه کاری بکنننن جونگکوکککک
جونگکوک:ولش کنید حرومزاده ها نابودتون میکنم اگه یه مو از سر ات کم بشه دنیاتونو جهنم میکنم پست فترتاااا
ات رو روی صندلی بردن و ات فقط جیغ میکشیدو من تهدید میکردم.
ولی انگار بی فایده بود
طناب و دور گردن ات حلقه کردن و دستاشو از پشت بستن
پاهای ات بزور به صندلی میرسید
پارت:80
رفتم داخل که یهو با قرار گرفتن یه اسلحه رو سرم سمت شخص چرخیدم.
یه فرد ناشناس بود یهو چند نفر دیگه هم اومدن و سمتم اسلحه گرفتن
دوجونگ:فکر میکنی بادیگاردامونو همونجا ول میکنی ماهم میگیم حتما خابشون اومده اونجا گرفتن خوابیدن؟گیریم که ما گفتیم خوابن دوربینا چی؟
سمت صدا چرخیدم با قیافع دوجونگ رو برو شدم
جونگکوک:بامن دشمنی داری چیکار به اون دختر بیچاره داری هاااا؟(عربده)
دوجونگ:نو نو نو نگران عشقتی؟چقد رومانتیک
و یهو زد زیر خنده
همه بادیگارد ها هم همراهش شروع کردن به خندیدن
دوجونگ:ببرینش رو اون صندلی با زنجیر ببندینش قراره ببینه عشقش چطوری جون میده
جونگکوک:میکشمت دوجونگ دستت بهش بخوره کشتمت عوضی حرومزاده
بزور به طرف صندلی کشوندنم.
جونگکوک:ولم کنینننن
منو رو صندلی نشوندن و دستو پامو بستن
یهو در باز شد و ات بی جون و غرق در خون تو بغـ...ل یکی از بادیگاردا اوردنش
دلم ضعف رفت
بخاطر من...
عشقم داشت عذاب میکشید
جونگکوک:چیکارش....چیکارش کردی ن...امرد
دوجونگ:این تازه قسمت خیلی کمی از شکنجمه امروز عشقت با دستای خودش خودشو میکشه
یه سطل اب اوردن و روش ریختن که از خواب پرید
دست کثیفشو رو صورت ات کشید و گفت
دوجونگ:شوهرتو ببین پرنسس
سر سمتم چرخوند و با دیدنم لبخند رو لبش اومد
ات:جـ...ون...جونگکوک می...مید... میدونستم نجاتم م...میدی!
با این حرفش دوجونگ هیستریک خندید
دوجونگ:نخیر عروسک کوچولو اومده مرگتو تماشا کنه
ات:چـ...چی؟
جونگکوک:دروغ میگه ات من من نجاتت میدم قول میدم
کفی زد و بلند تر خندید
جونگکوک:وای وای وای عجب زوج خیالی هستین(خنده)شما احتمالن قدرت تخیلی دارین نه؟با دستو پای بسته هیچ کاری نمیتونی بکنی پسر!هیچ کاری وسایلارو بیارین.
با اوردن یه طناب و یه چارپایه چشام گردشد
یه بادیگارد رفت رو صندلی و طنابو از سقف اویزون کرد و به شکل گرد درش اورد
جونگکوک:ن...نه تو نمیتونی انقد انقد پست باشی دوجونگ این کارو نمیکنی نه؟
دوجونگ:متاسفم ولی میکنم ببرینش
سمت ات رفتن که شروع کرد به جیغ کشیدن
ات:نه نهههه ولم کنین جونگکوک جونگکوکککک یه کاری بکنننن جونگکوکککک
جونگکوک:ولش کنید حرومزاده ها نابودتون میکنم اگه یه مو از سر ات کم بشه دنیاتونو جهنم میکنم پست فترتاااا
ات رو روی صندلی بردن و ات فقط جیغ میکشیدو من تهدید میکردم.
ولی انگار بی فایده بود
طناب و دور گردن ات حلقه کردن و دستاشو از پشت بستن
پاهای ات بزور به صندلی میرسید
۸.۷k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.