پارت24 کرم:اوکی
پارت24 #کرم:اوکی
بلندشد و با کیان رفتن اون طرف و مشغول حرف زدن شدن
سها:چی شده یهو؟
سهیل:خدا میدونه باز چ بد بختی تو راه هست که قرار سوپرایزمون کنه
آسلی:خدایی این کرم هم ارامشو از ما گرفته هر مدت باید مارو سوپرایز کنه
ملیسا:یشیم،کیانا شما نمیدونیم چ خبره؟
یشیم:ن بخدا من نمیدونم ولی کلا جدیدا خیلی مشکوک هم اینا هم هم اعضای خانواده گرامی بجز من
کیانا:منم نمیدونم بخدا
مانیا:بیخیال بچه ها اگه طرف کرم هست دیر یا زود صداش در میاد پس فعلا تو فکرش نباشید خدا میدونه باز چیکار کرده بیاین خوش بگذرونیم
بعد از حرف مانیا دوباره هر کسی مشغول حرف زدن و تعریف کردن خاطره ها شدن بعد از یه مدت کرم و کیان هم اومدن پیشمون اون شب،شب خیلی خوبی بود و کلی بهمون خوش گذشت نزدیکای ساعت ۲شب بود که برگشتیم انقده هممون خسته بودیم که جون نداشتیم وقتی رسیدم لباسمو عوض کردم وخوابیدم نفهمیدم کی خوابم برد.....
*************
دوماه از اومدنمون به دانشگاه میگذره و الان واسه میان ترم اومدیم خونه چون قراره امتحاناتمون شروع بشه امشب قرار خاله سوگند اینا واسه شام بیان خونمون ولی نمیفهمم چرا اینقده مامانم وسواس گرفته و همه چیزو تشریفاتی کرده اخه فقط قرار این دفعه مامان عمو فرهادم بیاد همین اصلا هر کی روی یه فازیه جاسم که اعصابم نداره،کیان که اصلا زده بیرون خونه نیومده هنوز،جولیا هم تو فکره عــــجــــــیـــــــب،مامان بابامم کلا رد دادن منم دیدم اوضاع اینطوره برگشتم برم سمت اتاقم که مامانم صدا زد:کیانا اماده شو تا یکی دوساعت دیگه میان باشه؟
+خـــــــیـــــــلی خوب مامان باشه کشتی منو دیونم کرد من نمیفهمم اینا چ مرگشونه اخه....... #loveintime
لطفابرای دوستانتون به اشتراک بزارید👆🙏
@roman._.loveintime
بلندشد و با کیان رفتن اون طرف و مشغول حرف زدن شدن
سها:چی شده یهو؟
سهیل:خدا میدونه باز چ بد بختی تو راه هست که قرار سوپرایزمون کنه
آسلی:خدایی این کرم هم ارامشو از ما گرفته هر مدت باید مارو سوپرایز کنه
ملیسا:یشیم،کیانا شما نمیدونیم چ خبره؟
یشیم:ن بخدا من نمیدونم ولی کلا جدیدا خیلی مشکوک هم اینا هم هم اعضای خانواده گرامی بجز من
کیانا:منم نمیدونم بخدا
مانیا:بیخیال بچه ها اگه طرف کرم هست دیر یا زود صداش در میاد پس فعلا تو فکرش نباشید خدا میدونه باز چیکار کرده بیاین خوش بگذرونیم
بعد از حرف مانیا دوباره هر کسی مشغول حرف زدن و تعریف کردن خاطره ها شدن بعد از یه مدت کرم و کیان هم اومدن پیشمون اون شب،شب خیلی خوبی بود و کلی بهمون خوش گذشت نزدیکای ساعت ۲شب بود که برگشتیم انقده هممون خسته بودیم که جون نداشتیم وقتی رسیدم لباسمو عوض کردم وخوابیدم نفهمیدم کی خوابم برد.....
*************
دوماه از اومدنمون به دانشگاه میگذره و الان واسه میان ترم اومدیم خونه چون قراره امتحاناتمون شروع بشه امشب قرار خاله سوگند اینا واسه شام بیان خونمون ولی نمیفهمم چرا اینقده مامانم وسواس گرفته و همه چیزو تشریفاتی کرده اخه فقط قرار این دفعه مامان عمو فرهادم بیاد همین اصلا هر کی روی یه فازیه جاسم که اعصابم نداره،کیان که اصلا زده بیرون خونه نیومده هنوز،جولیا هم تو فکره عــــجــــــیـــــــب،مامان بابامم کلا رد دادن منم دیدم اوضاع اینطوره برگشتم برم سمت اتاقم که مامانم صدا زد:کیانا اماده شو تا یکی دوساعت دیگه میان باشه؟
+خـــــــیـــــــلی خوب مامان باشه کشتی منو دیونم کرد من نمیفهمم اینا چ مرگشونه اخه....... #loveintime
لطفابرای دوستانتون به اشتراک بزارید👆🙏
@roman._.loveintime
۵.۴k
۲۰ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.