fake kook
fake kook
part³⁷ ③⑦
یک هفته بعد
داشتیم شام میخوردیم
گوشیم زنگ خورد
جونگکوک بود قطعش کردم
×: مهمه جواب بده
ا/ت: نه مهم نیست
صدای ایفون امد
✓: خدمتکار برو درو باز کن
خدمتکار: خانم میگن با نینوس کار دارن
نینوس: من؟
نینوس رفت
کوک
کوک: نینوس
نینوس: مرگ اینجا چیکار میکنی
کوک: باید با ا/ت صحبت کنم
نینوس: لازم نکرده
کوک: تروخدا اصلا خودت اینجا بمون باهاش کار مهمی دارم
نینوس: نمیخوام خواهرمو اذیت بشه دیگه
کوک: نینوس
نینوس: شرط داره
کوک: چه شرطی؟
نینوس: یه روز باید منو ببری دور شهر دور بدی
کوک: نه
نینوس: چرا؟
کوک: یه روز نه من هرروز میبرمت فقط برو
ا/ت رو بگو بیاد
نینوس: باش
نینوس رفت ا/ت اومد
ا/ت: سورپرایزت این بود
نینوس: اره
ا/ت خواست برگرده دستشو گرفتم
کوک: به حرفام گوش بده
ا/ت: چیشده
کوک: به مامانت بگو دست از سرم برداره
ا/ت: 🤨
نینوس: مامانم
کوک: اره مامانت نینوس برو داخل من با ا/ت کار دارم
نینوس: باشه
ا/ت: مامانم چیکار کرده
کوک: ا/ت من نمیخواستم ازت جدا شم
ا/ت: 😐
کوک: من خیلی دوست دارم
ا/ت: پس اون حرفایی که تو خونتون بهم زدی چی بود
کوک: مامانت بهم گفته بود
ا/ت: چی گفته بود
کوک: که ازت جدا شم
ا/ت: توهم قبول کردی
کوک: نه نکردم بهم گفت اگه قبول نکنم یه کاری با تو میکنه
ا/ت: با من؟ چه کاری؟
کوک: نمیدونم ولی ا/ت اینو بدون من خیلی دوست دارم
ا/ت:بهت زنگ میزنم
و رفت داخل
#فیک
#سناریو
part³⁷ ③⑦
یک هفته بعد
داشتیم شام میخوردیم
گوشیم زنگ خورد
جونگکوک بود قطعش کردم
×: مهمه جواب بده
ا/ت: نه مهم نیست
صدای ایفون امد
✓: خدمتکار برو درو باز کن
خدمتکار: خانم میگن با نینوس کار دارن
نینوس: من؟
نینوس رفت
کوک
کوک: نینوس
نینوس: مرگ اینجا چیکار میکنی
کوک: باید با ا/ت صحبت کنم
نینوس: لازم نکرده
کوک: تروخدا اصلا خودت اینجا بمون باهاش کار مهمی دارم
نینوس: نمیخوام خواهرمو اذیت بشه دیگه
کوک: نینوس
نینوس: شرط داره
کوک: چه شرطی؟
نینوس: یه روز باید منو ببری دور شهر دور بدی
کوک: نه
نینوس: چرا؟
کوک: یه روز نه من هرروز میبرمت فقط برو
ا/ت رو بگو بیاد
نینوس: باش
نینوس رفت ا/ت اومد
ا/ت: سورپرایزت این بود
نینوس: اره
ا/ت خواست برگرده دستشو گرفتم
کوک: به حرفام گوش بده
ا/ت: چیشده
کوک: به مامانت بگو دست از سرم برداره
ا/ت: 🤨
نینوس: مامانم
کوک: اره مامانت نینوس برو داخل من با ا/ت کار دارم
نینوس: باشه
ا/ت: مامانم چیکار کرده
کوک: ا/ت من نمیخواستم ازت جدا شم
ا/ت: 😐
کوک: من خیلی دوست دارم
ا/ت: پس اون حرفایی که تو خونتون بهم زدی چی بود
کوک: مامانت بهم گفته بود
ا/ت: چی گفته بود
کوک: که ازت جدا شم
ا/ت: توهم قبول کردی
کوک: نه نکردم بهم گفت اگه قبول نکنم یه کاری با تو میکنه
ا/ت: با من؟ چه کاری؟
کوک: نمیدونم ولی ا/ت اینو بدون من خیلی دوست دارم
ا/ت:بهت زنگ میزنم
و رفت داخل
#فیک
#سناریو
۳۲.۰k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.