پارت 15 فصل 2:
پارت 15 فصل 2:
جونگ کوک:اوکی بریم
سه تایی به همراه بادیگارد هاشون که پشتشون راه میرفتن آروم آروم قدم برمیداشتن
جلوی در رسیدن
جونگ کوک یه نفس عمیق کشید
تهیونگ دستشو روی شونه جونگ کوک گذاشت و گفت
تهیونگ:نگران نباش،مطئنم همینجاس«آروم،لبخند»
جونگ کوک:اوکیه...بریم
بادیگارد آروم در رو باز کرد و آروم آروم میرفتن جلو
همه جا تایک بود
جونگ کوک گوشیش رو در آورد و چراغ قوه روشن کرد
یه خونه معمولی بود
جلو تر که رفتن به یه راهرو باریک برخوردن
چون شب بود خبری از بادیگارد های لی یونگ نبود
وارد راهرو باریک شدن ،تقریبا به ته راهرو رسیدن که با یه راه پله مواجه شدن
انگار راه پله به یک انبار زیر زمینی یا همچین چیزی بود
جونگ کوک از پله ها پایین میرفت و بقیه هم پشت سرش میرفتن
همینجور از پله ها پایین میرفتن که متوجه صدا های داد و گریه شدن
همینجور پایین تر رفتن که صدا ها واضح تر شد
اون صدای لارا بود!!!!
جونگ کوک یک لحظه انگار تمام تنش خالی کرد
تهیونگ در گوشش گفت
تهیونگ:جونگ کوک الان وقتش نیست....تا این جا شو اومدی بقیشم ادامه بده
جونگ کوک:اوکیه
تهیونگ:مطمئنی خوبی؟؟
جونگ کوک:خوبم
به ادامه راهشون رفتن
رسیدن به یه دری که پشت اون در دقیقا مرکز همون صدا بود
معلوم بود صدای لارا بود
و اینم معلوم بود که بجز لارا یکی دیگه هم توی اون اتاق بود
اما تنها کاری که میشد انجام داد این بود که مخفی بشن تا اون آدم از اتاق بره بیرون
اتاق که چی بگم بیشتر شبیه به انبار بود
همگی پشت دیوار قایم شده بودنکه جونگ کوک متوجه شد یه در مخفی دیگه هم اون طرف هست
یه در دوم برای اون انبار بود
آروم در اونجا رو باز کرد و با چیزی که دید دنیا رو سرش خراب شد
لارا بع صندلی بسته شده بود و لی یونگ با یه شلاق افتاده بود به جونش
فقط با یه لباس نازک بود و تمام تنش زخم بود
همه جاش کبود بود
دو تا سگ دوبرمن هم کنار لارا نشسته بودن و خودشونو به لارا میمالیدن
لارا همیشه از سگ میترسید
این دو تا سگ انگار از قصد اینجا بودن
لارا رنگش پریده بود و آروم آروم اشک از چشمای قهوه ایش میریخت
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#فیک
#jungkook
#bts
#k_pop
جونگ کوک:اوکی بریم
سه تایی به همراه بادیگارد هاشون که پشتشون راه میرفتن آروم آروم قدم برمیداشتن
جلوی در رسیدن
جونگ کوک یه نفس عمیق کشید
تهیونگ دستشو روی شونه جونگ کوک گذاشت و گفت
تهیونگ:نگران نباش،مطئنم همینجاس«آروم،لبخند»
جونگ کوک:اوکیه...بریم
بادیگارد آروم در رو باز کرد و آروم آروم میرفتن جلو
همه جا تایک بود
جونگ کوک گوشیش رو در آورد و چراغ قوه روشن کرد
یه خونه معمولی بود
جلو تر که رفتن به یه راهرو باریک برخوردن
چون شب بود خبری از بادیگارد های لی یونگ نبود
وارد راهرو باریک شدن ،تقریبا به ته راهرو رسیدن که با یه راه پله مواجه شدن
انگار راه پله به یک انبار زیر زمینی یا همچین چیزی بود
جونگ کوک از پله ها پایین میرفت و بقیه هم پشت سرش میرفتن
همینجور از پله ها پایین میرفتن که متوجه صدا های داد و گریه شدن
همینجور پایین تر رفتن که صدا ها واضح تر شد
اون صدای لارا بود!!!!
جونگ کوک یک لحظه انگار تمام تنش خالی کرد
تهیونگ در گوشش گفت
تهیونگ:جونگ کوک الان وقتش نیست....تا این جا شو اومدی بقیشم ادامه بده
جونگ کوک:اوکیه
تهیونگ:مطمئنی خوبی؟؟
جونگ کوک:خوبم
به ادامه راهشون رفتن
رسیدن به یه دری که پشت اون در دقیقا مرکز همون صدا بود
معلوم بود صدای لارا بود
و اینم معلوم بود که بجز لارا یکی دیگه هم توی اون اتاق بود
اما تنها کاری که میشد انجام داد این بود که مخفی بشن تا اون آدم از اتاق بره بیرون
اتاق که چی بگم بیشتر شبیه به انبار بود
همگی پشت دیوار قایم شده بودنکه جونگ کوک متوجه شد یه در مخفی دیگه هم اون طرف هست
یه در دوم برای اون انبار بود
آروم در اونجا رو باز کرد و با چیزی که دید دنیا رو سرش خراب شد
لارا بع صندلی بسته شده بود و لی یونگ با یه شلاق افتاده بود به جونش
فقط با یه لباس نازک بود و تمام تنش زخم بود
همه جاش کبود بود
دو تا سگ دوبرمن هم کنار لارا نشسته بودن و خودشونو به لارا میمالیدن
لارا همیشه از سگ میترسید
این دو تا سگ انگار از قصد اینجا بودن
لارا رنگش پریده بود و آروم آروم اشک از چشمای قهوه ایش میریخت
#جونگ_کوک
#بی_تی_اس
#فیک
#jungkook
#bts
#k_pop
۵.۶k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.