"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 2"
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 2"
part: ۲۹
"ویو نادیا"
نادیا: اگه بگم منم دوست دارم چی؟ اینکه مخالف ازدواج نیستم ؟....
کوک: باور نمیکنم..
نادیا: منطقی نیست ، اصلا....چرا باید تو این مدت خیلی کم یه دفعه نظرم عوض شه؟
یکم نگاشو بهم تغیرر دادو انگار بیشتر حواسشو جمه کرد و یکم متعجب شد.
نادیا: نمیدونم، عین بقیه هستی یا نه...اینکه بازم توسط یکی دیگه ترک میشم یا نه...ولی حداقل میخوام ..تو اخریش باشی..
وقتی نگامو بهش دادم
یه دفعه عصبی شد و با حرص زمزمه کرد:
_ چند بار بت گفتم تنهات نمیزارم!؟
مودم به خنده تغییر کرد
نادیا: باورم نمیشه در هر صورت عصبی میشی...اصلانم به مقعیت نگاه نمیکنی...
کوک: باید بعضی چییزا تو همین موقعیت ها معلوم شه که حتی اتفاق نیوفته
نادیا:باشه دیگهه...بیخیال، خیر سرم اولین اعترافم بوداا..
کوک: جدی داری میگی؟
نادیا: ببینم کحایی؟؟؟...چطوری بگم دیگه؟؟....
از جام بلند شدم
لیوانِ شرابش و تو دستم گرفتم
کنار صندلیش رو یه زانو نشستم و به طرفش و با مسخره گرفتم:
_ اقایه جئون حونگکوک این جانب خیلی شمارا دوست میدارم.
و از جام بلند شدم...یکم لوس ناراحت گفتم
نادیا: میخوای برایه به دست اوردن قلبت از اینکارا کنم؟
قبل از اینکه بشینم بلند شد و تو بقل خودش کشیدتم
کنار گوشم گفت:
_شاید منم که باید برایه کامل فتح کردن قلبت تلاش کنم...
نادیا: کُلش؟
بیشتر تو بقلش فشار داد
کوک: همش...
"ویو تهیونگ"
مینهو: خب بگو بیاددد
ته: مینهووو..نزار وظع بدار از این شه...یبار بارو دودر کردی...الان بسه
مینهو: تهیونگ، تهیونگ...مشکلتون چیه؟؟...چرا میگید من کردم؟؟من خودمم پولی بم نرسید
ته: مینهو با خر طرفی ؟؟؟؟
مینهو: فردا بیارشش...برایه ۴ روز دیگه ،باید اون زمین و بگیرم..به کمکش نیاز دارم
به میز کوبیدم وبلند شدم
ته: مینهو فقط یکبار دیگه...بخواطر تو مشکلی برایه حونگکوک پیش بیاد ،خودم میکشمت...
و از اون جهنم بیرون زدم.
نیاز داشتم یکم اروم باشم
خیلی زیادد
از عصبانیت رگایه گردن وصورتم بیرون زده بود.
و با سرعت خیلی زیادی تو خیابونایه خلوت گاز میدادم.
که با برخورد نور ماشین با شخصی پامو رو ترمز فشار دادم
که صدایه لاستیک و جیغ قاطی شد.
سرمو اروم بالا گرفتم
دستمو رو صورتم کشیدم
کسی جلوم نبود، یعنی زدمش؟؟
و سری پیاده شدم
وقتی به سمت جلو حرکت کردم دختریو دیدم که رو زمین افتاده بود و با وحشت به ماشین نگاه میکرد.
به سمتش رفتم و کنارش رو زانو نشستم
ته: حالت خوبه؟؟...جاییت اسیب دیده!؟
دختر وقتی سرشو کامل به سمتم پرخوند خیلی خوب شناختمش
ته: تو؟؟...چییز اسمت چیبود؟...جولی؟؟...جاییت صدمه دیده؟؟بریم بیمارستان
اروم و با ترس خیلی زیادی زم زمه کرد
جولی: کم....کم کن ....بلند شم..
از جام بلند شدم و کمکش کردم
بدنش میلرزید و تعادل نداشت
یه دفعه
part: ۲۹
"ویو نادیا"
نادیا: اگه بگم منم دوست دارم چی؟ اینکه مخالف ازدواج نیستم ؟....
کوک: باور نمیکنم..
نادیا: منطقی نیست ، اصلا....چرا باید تو این مدت خیلی کم یه دفعه نظرم عوض شه؟
یکم نگاشو بهم تغیرر دادو انگار بیشتر حواسشو جمه کرد و یکم متعجب شد.
نادیا: نمیدونم، عین بقیه هستی یا نه...اینکه بازم توسط یکی دیگه ترک میشم یا نه...ولی حداقل میخوام ..تو اخریش باشی..
وقتی نگامو بهش دادم
یه دفعه عصبی شد و با حرص زمزمه کرد:
_ چند بار بت گفتم تنهات نمیزارم!؟
مودم به خنده تغییر کرد
نادیا: باورم نمیشه در هر صورت عصبی میشی...اصلانم به مقعیت نگاه نمیکنی...
کوک: باید بعضی چییزا تو همین موقعیت ها معلوم شه که حتی اتفاق نیوفته
نادیا:باشه دیگهه...بیخیال، خیر سرم اولین اعترافم بوداا..
کوک: جدی داری میگی؟
نادیا: ببینم کحایی؟؟؟...چطوری بگم دیگه؟؟....
از جام بلند شدم
لیوانِ شرابش و تو دستم گرفتم
کنار صندلیش رو یه زانو نشستم و به طرفش و با مسخره گرفتم:
_ اقایه جئون حونگکوک این جانب خیلی شمارا دوست میدارم.
و از جام بلند شدم...یکم لوس ناراحت گفتم
نادیا: میخوای برایه به دست اوردن قلبت از اینکارا کنم؟
قبل از اینکه بشینم بلند شد و تو بقل خودش کشیدتم
کنار گوشم گفت:
_شاید منم که باید برایه کامل فتح کردن قلبت تلاش کنم...
نادیا: کُلش؟
بیشتر تو بقلش فشار داد
کوک: همش...
"ویو تهیونگ"
مینهو: خب بگو بیاددد
ته: مینهووو..نزار وظع بدار از این شه...یبار بارو دودر کردی...الان بسه
مینهو: تهیونگ، تهیونگ...مشکلتون چیه؟؟...چرا میگید من کردم؟؟من خودمم پولی بم نرسید
ته: مینهو با خر طرفی ؟؟؟؟
مینهو: فردا بیارشش...برایه ۴ روز دیگه ،باید اون زمین و بگیرم..به کمکش نیاز دارم
به میز کوبیدم وبلند شدم
ته: مینهو فقط یکبار دیگه...بخواطر تو مشکلی برایه حونگکوک پیش بیاد ،خودم میکشمت...
و از اون جهنم بیرون زدم.
نیاز داشتم یکم اروم باشم
خیلی زیادد
از عصبانیت رگایه گردن وصورتم بیرون زده بود.
و با سرعت خیلی زیادی تو خیابونایه خلوت گاز میدادم.
که با برخورد نور ماشین با شخصی پامو رو ترمز فشار دادم
که صدایه لاستیک و جیغ قاطی شد.
سرمو اروم بالا گرفتم
دستمو رو صورتم کشیدم
کسی جلوم نبود، یعنی زدمش؟؟
و سری پیاده شدم
وقتی به سمت جلو حرکت کردم دختریو دیدم که رو زمین افتاده بود و با وحشت به ماشین نگاه میکرد.
به سمتش رفتم و کنارش رو زانو نشستم
ته: حالت خوبه؟؟...جاییت اسیب دیده!؟
دختر وقتی سرشو کامل به سمتم پرخوند خیلی خوب شناختمش
ته: تو؟؟...چییز اسمت چیبود؟...جولی؟؟...جاییت صدمه دیده؟؟بریم بیمارستان
اروم و با ترس خیلی زیادی زم زمه کرد
جولی: کم....کم کن ....بلند شم..
از جام بلند شدم و کمکش کردم
بدنش میلرزید و تعادل نداشت
یه دفعه
۲.۷k
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.