ظهور ازدواج
ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۴۱۱
جیمین : به اجازه نیاز نداره. فقط پرده خونه تو کنار بزن
شوکه گفتم الا : جیمین.
و تند رفتم لب پنجره
پیاده جلوي در وایستاده بود و گوشي کنار گوشش. قلبم بي قرار و مشتاق خودشو به دیواره میکوبید..
جيمین : بيا..
پالتومو برداشتم و تند دویدم بیرون که دیدم صاحب خونه ام
اومد کنارش و مشغول حرف زدن شد. عوضي حيوون..
یه ادم به ظاهر پولدار جلوي در ديده اومده طلباشو وصول کنه...
هه .. اون پسر بي شرفش کم اذیتم کرد. حالا نوبت خودشه که
ابرومو ببره.. جیمین کلافه دست توی جیباش کرده بود و به در و دیوار نگاه میکرد و این مردك مدام حرف میزد و چرت و پرت میگفت..
كلا حرف مفت خيلي ميزد.. درمونده چشمامو بستم و در حالیکه پالتوم رو میپوشیدم بیجون و با غیض گفتم .
الا : میدونم چند وقته کرایه تون رو ندادم. اما تسویه میکنم.
هر دو متوجهم شدن و چرخیدن سمتم. مرتیکه با اون دندونای یکی درمیون و سیاهش خندید
... : با مني؟ شوخي ميكني؟
با نفرت گفتم الا : به نظرت باید باهات شوخي بکنم؟
دهنشو جمع کرد و گفت
...: اخه دیگه با من طرف نيستي که.. چشمامو باريك كردم
به جیمین نگاه کرد و گفت ... : صاحبخونه جدیدت ایشونه..نميدونستي؟
شوکه و تند زل زدم به جیمین چي؟ راهشو کشید و رفت
بهت زده زل زدم به جیمین اون. این خونه خونه قديمي مو خریده بود؟
دست تو جيب جدي گفت جیمین : شاید بخواي يادگاري نگهش داري..
لبخند بیحال و بیجوني رو لبم اومد.
الا : اره..دلم میخواست نگهش دارم.
کمی رنگ پریده بود.
نگران گفتم الا : واقعا خوبی؟
لبخند باريکي زد و.....
کای براتون ۹ پارت گذاشت خوب هر پست ای که ۵۰ یا ۴۰ کامنت بخوره پارت بعدی رو میزارم گوش بدین خفنا من تک تک پستا و کامنت ها رو چک میکنم پس ... کامنت های پر انرژی بزارین تا خود دیر وقت تو ویسگون آنلاین هستم پس منتظرم تا ده شب شرط ها برسند 🥰🥰🥰🥰🥰😏
( فصل سوم ) پارت ۴۱۱
جیمین : به اجازه نیاز نداره. فقط پرده خونه تو کنار بزن
شوکه گفتم الا : جیمین.
و تند رفتم لب پنجره
پیاده جلوي در وایستاده بود و گوشي کنار گوشش. قلبم بي قرار و مشتاق خودشو به دیواره میکوبید..
جيمین : بيا..
پالتومو برداشتم و تند دویدم بیرون که دیدم صاحب خونه ام
اومد کنارش و مشغول حرف زدن شد. عوضي حيوون..
یه ادم به ظاهر پولدار جلوي در ديده اومده طلباشو وصول کنه...
هه .. اون پسر بي شرفش کم اذیتم کرد. حالا نوبت خودشه که
ابرومو ببره.. جیمین کلافه دست توی جیباش کرده بود و به در و دیوار نگاه میکرد و این مردك مدام حرف میزد و چرت و پرت میگفت..
كلا حرف مفت خيلي ميزد.. درمونده چشمامو بستم و در حالیکه پالتوم رو میپوشیدم بیجون و با غیض گفتم .
الا : میدونم چند وقته کرایه تون رو ندادم. اما تسویه میکنم.
هر دو متوجهم شدن و چرخیدن سمتم. مرتیکه با اون دندونای یکی درمیون و سیاهش خندید
... : با مني؟ شوخي ميكني؟
با نفرت گفتم الا : به نظرت باید باهات شوخي بکنم؟
دهنشو جمع کرد و گفت
...: اخه دیگه با من طرف نيستي که.. چشمامو باريك كردم
به جیمین نگاه کرد و گفت ... : صاحبخونه جدیدت ایشونه..نميدونستي؟
شوکه و تند زل زدم به جیمین چي؟ راهشو کشید و رفت
بهت زده زل زدم به جیمین اون. این خونه خونه قديمي مو خریده بود؟
دست تو جيب جدي گفت جیمین : شاید بخواي يادگاري نگهش داري..
لبخند بیحال و بیجوني رو لبم اومد.
الا : اره..دلم میخواست نگهش دارم.
کمی رنگ پریده بود.
نگران گفتم الا : واقعا خوبی؟
لبخند باريکي زد و.....
کای براتون ۹ پارت گذاشت خوب هر پست ای که ۵۰ یا ۴۰ کامنت بخوره پارت بعدی رو میزارم گوش بدین خفنا من تک تک پستا و کامنت ها رو چک میکنم پس ... کامنت های پر انرژی بزارین تا خود دیر وقت تو ویسگون آنلاین هستم پس منتظرم تا ده شب شرط ها برسند 🥰🥰🥰🥰🥰😏
- ۷.۸k
- ۱۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط