فروشنده عشق
فروشنده عشق
part⑤⓪
3 سال بعد...
ویو ا/ت:
همونطور که داشتم البوم عکسای عروسیمونو ورق میزدم به اینکه چطور شد که به اینجا رسیدیم فکر میکردم
اگه راستشو بگم فکر نمیکرد انقده با جیهوپ خوشبخت شم اوایل میترسیدم که باهاش ازدواج کنم نه تنها من بلکه هِیونگ و هیسونگم میترسیدن چون ما از این سه تا پسر یه هیولا تو ذهنمون ساخته بودیم اونا اوایل اشناییمون اصلا باهامون خوب رفتار نمیکردن مخصوصا هِیونگ که کوک باعث شد بره بیمارستان
اما الان فهمیدیم که اونا وقتی عاشق میشن جونشونم برای عشقشون میدن
ما الان واقعا با این پسرا خوشبختیم
منو جیهوپ ازدواج کردیم و الانم یه دختر دوساله خوشگل به اسم هیونا داریم
تهیونگم شب عروسی ما از هیسونگ خواستگاری کرد و بعدا ازدواج کردن و الان هیسونگ 9 ماهه بارداره و بچشونم پسره
کوک و هِیونگم تصمیم دارن یکم دوتایی خوش بگذرونن بعد بچه دار بشن
با صدای در البومو بستمو رفتم بیرون از اتاق با دیدن جیهوپ رفتم سمتش و بغلش کردم
جیهوپ: سلام دورت بگردم
ا/ت: سلام
جیهوپ: از صبح خیلی دلم برات تنگ شده بود
ا/ت: منم دلم برات تنگ شده بود عشقم
جیهوپ: خیلی دوستت دارم
هیونا: 😭😭(داره گریه میکنه)
ا/ت: میخواستم بگم منم دوستت دارم ولی مثل اینکه دخترمون بیدار شده😂
جیهوپ: بریم که دلم برای پرنسسم یه ذره شده
ا/ت: بریم
پایان
اینم تموم شد🙃🥲
لطفا نظرتونو درباره این فیک برام کامنت کنید🙂✨
part⑤⓪
3 سال بعد...
ویو ا/ت:
همونطور که داشتم البوم عکسای عروسیمونو ورق میزدم به اینکه چطور شد که به اینجا رسیدیم فکر میکردم
اگه راستشو بگم فکر نمیکرد انقده با جیهوپ خوشبخت شم اوایل میترسیدم که باهاش ازدواج کنم نه تنها من بلکه هِیونگ و هیسونگم میترسیدن چون ما از این سه تا پسر یه هیولا تو ذهنمون ساخته بودیم اونا اوایل اشناییمون اصلا باهامون خوب رفتار نمیکردن مخصوصا هِیونگ که کوک باعث شد بره بیمارستان
اما الان فهمیدیم که اونا وقتی عاشق میشن جونشونم برای عشقشون میدن
ما الان واقعا با این پسرا خوشبختیم
منو جیهوپ ازدواج کردیم و الانم یه دختر دوساله خوشگل به اسم هیونا داریم
تهیونگم شب عروسی ما از هیسونگ خواستگاری کرد و بعدا ازدواج کردن و الان هیسونگ 9 ماهه بارداره و بچشونم پسره
کوک و هِیونگم تصمیم دارن یکم دوتایی خوش بگذرونن بعد بچه دار بشن
با صدای در البومو بستمو رفتم بیرون از اتاق با دیدن جیهوپ رفتم سمتش و بغلش کردم
جیهوپ: سلام دورت بگردم
ا/ت: سلام
جیهوپ: از صبح خیلی دلم برات تنگ شده بود
ا/ت: منم دلم برات تنگ شده بود عشقم
جیهوپ: خیلی دوستت دارم
هیونا: 😭😭(داره گریه میکنه)
ا/ت: میخواستم بگم منم دوستت دارم ولی مثل اینکه دخترمون بیدار شده😂
جیهوپ: بریم که دلم برای پرنسسم یه ذره شده
ا/ت: بریم
پایان
اینم تموم شد🙃🥲
لطفا نظرتونو درباره این فیک برام کامنت کنید🙂✨
۱۲.۳k
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.