پارت ۲۲۷ آخرین تکه قلبم به قلم izeinabii
#پارت_۲۲۷ #آخرین_تکه_قلبم به قلم #izeinabii
دست نیما رو قفل دستام کردم که بریم اما یهو کمرم و دستم کشیده شد .. تا به خودم اومدم دیدم توی آغوش گرمشم ..
دستامو دور کمر و گردنش حلقه کردم و چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم .
_نیاز؟
_جون نیاز؟
_می دونستی؟
_چیو؟
_اینکه من جز آغوش تو خونه ای ندارم!
_واقعا؟
پیشونیمو بوسید و زل زد توی چشمام :
_آره.. واقعا . .جتیه جتی!
این بار من کشیدمش تو آغوشم و در گوشش زمزمه کردم:
_اینم نی دونی؟
_چیو؟
_این که من تو دنیا یه چیز بیشتر ندارم .. همونم به کسی نمیروشم..
_چیه ؟
از آغوشش اومدم بیرون و گفتم:
_تو ..
_من؟
_آره .. تو تنها دارایی من روی زمینی!
با پخش شدن آهنگ "بی آرایش" (مسعود صادق لو)
آروم سرشو نزدیک صورتم آورد .. بقیه در حالی که داد می زدن:
_داماد عروسو ببوس یالا یالا یالا ..
نیما دستمو کشیدو از سالن اومدیم بیرون..بدو بدو نشوندم توی ماشین و گازشو گرفت .
یه جای دنج پارک کرد و پیاده شدیم .
_محاله بزارم ببینن ..
خندیدم و گفتم:
_بی چاره ها رو توی خماری گذاشتی !
_خوبشون میشه..
چشممو بستم و گفتم:
_پس چی شد ..؟
با نشستن لبش رو لبم تموم خستگی این چند وقت از بدنم در رفت!
با گاز گرفتن لبم خواستم جیغ بکشم اما نتونستم .. با بازوش چنگ زدم و پوشیدن کت و پیرهن باعث می شد ناخنم نره توی بدنش .
بالاخره از لبم دل کند و سرشو آورد عقب.
_بدجنس لبمو داغون کردی!
****
شب شده بود..
هوای گیلان مثل همیشه مرطوب و خنک و بارونی بود .
موهامو با یه حرکت باز کردم.. و از نگاه کردن به دریای آبی رنگ دل کندم.
_میخوای بریم اونجا؟
سری تکون دادم و گفتم:
_می بریم؟
پیشونیمو محکم بوسید و گفت:
_آره .. الان هوا تاریکه کسی ام که نیست خوشگل خانومو ببینه!
توی دلم کلی قند آب شد.
صدای آرامش بخش دریا .. منو برد توی خاطرات روزای اول .. که با خانواده ام اومده بودیم شمال و زیاد نمی تونستم با نیما چت کنم واسه همین سفرم زهرمارم شد.. همون موقع نیما یه قولی بهم داد.
_نیاز؟
_جون نیاز؟
_دیدی به قولم عمل کردم..
سرمو به بازوش تکیه دادم و گفتم:
_آره ، بالاخره رسیدیم.
_واقعا موندیا .. روز اول یه چیزی بهت گفتم.
_یادمه همه حرفات رو ،کدومش؟
_گفتم حس می کنم با تو رابطه ام طولانی بشه!
_دیدی موندم
_اره .. من رفتم..بخاطر اینکه زیادی به خودم مغرور بودم ..
ماه درست روبه روی ما انگار که روی دریا نشسته بود ..
از جام بلند شدم و گفتم:
_اگه خیلی زرنگی بیا مسابقه بدیم ببینیم این بار کی برنده می شه!
با خنده از جاش بلند شد و گفت :
_این که مشخصه .. همونی که دفعه ی قبل برنده شد
***
نیما درحالی که کتشو درمیاورد اومد سمتم و گفت:
_الان کمکت تورت در میارم خانم بازنده!
استرس بدی توی دلم نشست .. دفعه ی پیش ..
تموم فکرای منفی رو با نفس عمیقی که کشیدم ریختم دور
*
#لاکچری #عشق #زیبا #جذاب #خاص #شیک #عکس #soheil_star #ایده #استوری #عکس_نوشته
دست نیما رو قفل دستام کردم که بریم اما یهو کمرم و دستم کشیده شد .. تا به خودم اومدم دیدم توی آغوش گرمشم ..
دستامو دور کمر و گردنش حلقه کردم و چشمامو بستم و نفس عمیقی کشیدم .
_نیاز؟
_جون نیاز؟
_می دونستی؟
_چیو؟
_اینکه من جز آغوش تو خونه ای ندارم!
_واقعا؟
پیشونیمو بوسید و زل زد توی چشمام :
_آره.. واقعا . .جتیه جتی!
این بار من کشیدمش تو آغوشم و در گوشش زمزمه کردم:
_اینم نی دونی؟
_چیو؟
_این که من تو دنیا یه چیز بیشتر ندارم .. همونم به کسی نمیروشم..
_چیه ؟
از آغوشش اومدم بیرون و گفتم:
_تو ..
_من؟
_آره .. تو تنها دارایی من روی زمینی!
با پخش شدن آهنگ "بی آرایش" (مسعود صادق لو)
آروم سرشو نزدیک صورتم آورد .. بقیه در حالی که داد می زدن:
_داماد عروسو ببوس یالا یالا یالا ..
نیما دستمو کشیدو از سالن اومدیم بیرون..بدو بدو نشوندم توی ماشین و گازشو گرفت .
یه جای دنج پارک کرد و پیاده شدیم .
_محاله بزارم ببینن ..
خندیدم و گفتم:
_بی چاره ها رو توی خماری گذاشتی !
_خوبشون میشه..
چشممو بستم و گفتم:
_پس چی شد ..؟
با نشستن لبش رو لبم تموم خستگی این چند وقت از بدنم در رفت!
با گاز گرفتن لبم خواستم جیغ بکشم اما نتونستم .. با بازوش چنگ زدم و پوشیدن کت و پیرهن باعث می شد ناخنم نره توی بدنش .
بالاخره از لبم دل کند و سرشو آورد عقب.
_بدجنس لبمو داغون کردی!
****
شب شده بود..
هوای گیلان مثل همیشه مرطوب و خنک و بارونی بود .
موهامو با یه حرکت باز کردم.. و از نگاه کردن به دریای آبی رنگ دل کندم.
_میخوای بریم اونجا؟
سری تکون دادم و گفتم:
_می بریم؟
پیشونیمو محکم بوسید و گفت:
_آره .. الان هوا تاریکه کسی ام که نیست خوشگل خانومو ببینه!
توی دلم کلی قند آب شد.
صدای آرامش بخش دریا .. منو برد توی خاطرات روزای اول .. که با خانواده ام اومده بودیم شمال و زیاد نمی تونستم با نیما چت کنم واسه همین سفرم زهرمارم شد.. همون موقع نیما یه قولی بهم داد.
_نیاز؟
_جون نیاز؟
_دیدی به قولم عمل کردم..
سرمو به بازوش تکیه دادم و گفتم:
_آره ، بالاخره رسیدیم.
_واقعا موندیا .. روز اول یه چیزی بهت گفتم.
_یادمه همه حرفات رو ،کدومش؟
_گفتم حس می کنم با تو رابطه ام طولانی بشه!
_دیدی موندم
_اره .. من رفتم..بخاطر اینکه زیادی به خودم مغرور بودم ..
ماه درست روبه روی ما انگار که روی دریا نشسته بود ..
از جام بلند شدم و گفتم:
_اگه خیلی زرنگی بیا مسابقه بدیم ببینیم این بار کی برنده می شه!
با خنده از جاش بلند شد و گفت :
_این که مشخصه .. همونی که دفعه ی قبل برنده شد
***
نیما درحالی که کتشو درمیاورد اومد سمتم و گفت:
_الان کمکت تورت در میارم خانم بازنده!
استرس بدی توی دلم نشست .. دفعه ی پیش ..
تموم فکرای منفی رو با نفس عمیقی که کشیدم ریختم دور
*
#لاکچری #عشق #زیبا #جذاب #خاص #شیک #عکس #soheil_star #ایده #استوری #عکس_نوشته
۵.۹k
۰۹ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.