پارت

پارت ۱۶

بهترین شب خوشی

+:دستام میسوخت...

_:چیکار کردی عوضیییی

داداش جونگ کوک:همون کاری که باید می کردم.‌...

_:عوضییی .... (با داد) یه مشت زدن تو صورتش ..... افتاد کنار دیوار...

_:ا/ت حالت خوبه ..؟ الان میریم دکتر ... باشه بچه ها چی حالشون خوبه. ؟؟

+:اخخخ ... دلمم درد میکنه (با شدت افتاده بوده روی زمین))

م_:دخترم حالت خوبه ‌.‌‌.؟جونگ کوک چی میگی بچههه!!!؟؟
پ_:سریع ببرش دکتر

_:آره اومده بودیم امروز بهتون بگیم مامان اون حاملس ......

_م :بلندشو سریع بریم دکتر ‌..

_:براید استایل بلندش کردم بردمش داخل ماشین سریع رانندگی کردم تا بیمارستان
...
_:دکتررررر .... دکتر دیدم سریع اشاره داد به تیمش که بیان به ا/ت برسن...

دکتر:سریع بدوید.. این بخش ببرینش







خمارییییییی 😊💕😭
دیدگاه ها (۱)

پارت ۱۷بهترین شب خوشی دکتر:شیشه هارو در بگیرین از تو دستش سر...

پارت ۱۸+: از روی تخت بیمارستان بلند شدن بزم توی راه رو که می...

پارت ۱۵بهترین شب خوشی _:آماده شدیم رفتیم سوار ماشین شدیم و ...

پارت ۱۴بهترین شب خوشی +:به خودم اومدم دیدم همه دارن بهم نگاه...

WISH MEET YOUPART 15ویو ا/ت. بعد از اینکه ون مرد نجاتم داد س...

"سرنوشت "p,35..ساعت ۳ صبح .....با حس باد سردی چشمامو باز کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط