جان من و جهان من روی سپید تو شدهست

جان من و جهان من، روی سپید تو شده‌ست
عاقبتم چنین شود، مرگ من و بقای تو

از تو برآید از دلم، هر نفس و تنفسم
من نروم ز کوی تو، تا که شوم فنای تو


مولانا
دیدگاه ها (۰)

در قلم آورد حافظ قصه لعل لبشمیرود چون سایه هر دم بر درو بامم...

‌بر فرو رفتگی‌های این سنگ دست بکشو قرن‌ها عبور رودخانه را حس...

آب من است او نان من است اومثل ندارد باغ امیدشمتصل است او معت...

آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنمسیر نمی‌ شود نظر بس که لطیف...

دام سخت است مگر یار شود لطف خداورنه آدم نبرد صرفه ز شیطان رج...

همچو من وصل تو را هیچ سزاواری هست؟یا چو من هجر تو را هیچ گرف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط