هیولای دریا . پارت ۴
فردا دازای یه مهمون خیلی مهم داشت که قرار بود وقتی از بندر های یکی از شهر ها رد میشن اون هم سوار کشتی شه و توی سفر همراهشون باشه ! واسه همین دازای به چویا گفته بود که قشنگ همه جارو بسابه!
همه داشتن درباره اون مهمون حرف میزدن و می گفتم اون مهمون هم برای دازای مهمه و هم برای پادشاه و تازه اون به دازای خیلی کمک کرده بود ! واسه همین چویا کنجکاو شد بدونه این کیه که انقدر واسه دازای مهمه چون باشنیدن کلمه مهم دلش میلرزید آخه وقتی بچه بدن (۱۳سال) دازای به چویا میگفت:_تو مهم ترین فرد تو زندگی منی .هویج...
+میگم کنجی تو میدونی این کسی که میخواد بیاد کیه !؟ همون که میگن..میگن واسه ناخدا مهمه!
کنجی : واقعا نمیدونی ؟!!! اون کسیه که ناخدا رو از اون جزیره ای که گفته بودم مردمش ناخدا دازای رو زجر میدادن ، نجات داد و بخاطر همون فرد ناخدا تونست تبدیل همین دریا سالاری که میبینی بشه !!! آه ...البته تو تازه اینجا اومدی از چیزی خبر نداری!! همین قدر بدون که اسمش الکس و برادر زاده پادشاه و وارثه اونه و همین طور دوست صمیمی ناخدا هم هست پس باید بهش احترام بزاری و ارباب صداش کنی !!
+باشه
دازای و دوست صمیمی جدید ؟؟!!! هر چند چویا می دونست نباید دازای رو بین مردم او جزیره ول می کرد اما...
کنجی : در ضمن بهت بگم بهتره زیاد نزدیکش نشی یکم سایکو حالاته می دونی که چی میگم!!!
+همه آدمای اینجا این جورین!
کنجی : تورو خدا لج بازی بزار کنار و کله شقی نکن !!!
+آه...بهشه بابا حواسم هست !!!
کنجی : حالا برو به کارات برس!!!تا ناخدا نرفته رو عرشه برو اونجا رو هم تمیز کن .!
.........
براش عجیب بود چرا ! چرا ! همه چیز یهو تغیر کرد چرا اون الان اینجاست ، پیش دازای تا زجرش بده ... چرا دوست صمیمی دازای یکی دیگس... چرا اونا از هم جدا شدن اونا چیزی بیشتر از دو دوست بودن..........
با صدایی رشته افکارش پاره شد..........
_هوی!! کوتوله واسه چی روی عرشه ای !؟
+خودت چی فکر میکنی ؟؟ اومدم بازی کنم !!!😒
دازای سرش رو نزدیک سر چویا برد !
_هه!!!منم خیلی دوست دارم هم بازیت بشم ولی حیف که یه مهمون مهم دارم 😏.ادامه داد:_اوه راستی لبات دارن خشک میشن !!! خب فکر کنم اگه امروز رو بزارم غذا بخوری چیزی نشه !!!!
+....
_حالا که تنبیهتو ول کردم برو !! و گر نه از اون مو های نارنجی حالت داره عروسکیت قلمو درست می کنم و هدیه میدم نقاشا!!!
......چویا میره......
_______________
یه عکس دیگه هست که ادامه این پارته الان میزارمش !!!برید ببینید.🥰
همه داشتن درباره اون مهمون حرف میزدن و می گفتم اون مهمون هم برای دازای مهمه و هم برای پادشاه و تازه اون به دازای خیلی کمک کرده بود ! واسه همین چویا کنجکاو شد بدونه این کیه که انقدر واسه دازای مهمه چون باشنیدن کلمه مهم دلش میلرزید آخه وقتی بچه بدن (۱۳سال) دازای به چویا میگفت:_تو مهم ترین فرد تو زندگی منی .هویج...
+میگم کنجی تو میدونی این کسی که میخواد بیاد کیه !؟ همون که میگن..میگن واسه ناخدا مهمه!
کنجی : واقعا نمیدونی ؟!!! اون کسیه که ناخدا رو از اون جزیره ای که گفته بودم مردمش ناخدا دازای رو زجر میدادن ، نجات داد و بخاطر همون فرد ناخدا تونست تبدیل همین دریا سالاری که میبینی بشه !!! آه ...البته تو تازه اینجا اومدی از چیزی خبر نداری!! همین قدر بدون که اسمش الکس و برادر زاده پادشاه و وارثه اونه و همین طور دوست صمیمی ناخدا هم هست پس باید بهش احترام بزاری و ارباب صداش کنی !!
+باشه
دازای و دوست صمیمی جدید ؟؟!!! هر چند چویا می دونست نباید دازای رو بین مردم او جزیره ول می کرد اما...
کنجی : در ضمن بهت بگم بهتره زیاد نزدیکش نشی یکم سایکو حالاته می دونی که چی میگم!!!
+همه آدمای اینجا این جورین!
کنجی : تورو خدا لج بازی بزار کنار و کله شقی نکن !!!
+آه...بهشه بابا حواسم هست !!!
کنجی : حالا برو به کارات برس!!!تا ناخدا نرفته رو عرشه برو اونجا رو هم تمیز کن .!
.........
براش عجیب بود چرا ! چرا ! همه چیز یهو تغیر کرد چرا اون الان اینجاست ، پیش دازای تا زجرش بده ... چرا دوست صمیمی دازای یکی دیگس... چرا اونا از هم جدا شدن اونا چیزی بیشتر از دو دوست بودن..........
با صدایی رشته افکارش پاره شد..........
_هوی!! کوتوله واسه چی روی عرشه ای !؟
+خودت چی فکر میکنی ؟؟ اومدم بازی کنم !!!😒
دازای سرش رو نزدیک سر چویا برد !
_هه!!!منم خیلی دوست دارم هم بازیت بشم ولی حیف که یه مهمون مهم دارم 😏.ادامه داد:_اوه راستی لبات دارن خشک میشن !!! خب فکر کنم اگه امروز رو بزارم غذا بخوری چیزی نشه !!!!
+....
_حالا که تنبیهتو ول کردم برو !! و گر نه از اون مو های نارنجی حالت داره عروسکیت قلمو درست می کنم و هدیه میدم نقاشا!!!
......چویا میره......
_______________
یه عکس دیگه هست که ادامه این پارته الان میزارمش !!!برید ببینید.🥰
۲۹۸
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.