پارت⁴⁸
پارت⁴⁸
از بیمارستان خارج شد بود هبج جایی برای رفتن نداشت مطمئن بود که جونگکوک راهش نمیده......تنها جایی که براش مونده بود خونه خالش بود تنها کسی که بعد از پدرش تو این دنیا دوسش داره
گوشیشو از جیبش برداشت و شماره خالش گرفت..
ات:الو خاله [اسم خالش هانسو]
هانسو:ات تویی
ات:بله خاله[حرفاشو به گریه میزنه]
هانسو:ات حالت خوبه میدونی چند وقته ازت خبری نیست
ات:خاله من الان اوارم هیج جایی نداره
هانسو:مگه من مردم تو هیج جایی نداشته باشی ها بیا خونه خودم برات بلیط میگیرم بیا
ات:باشه مرسی خاله
هانسو:خدافظ خاله
خلاصش میکنم
ات رفت بوسان وپیش خالش زندگی کرد
وعضش یکم بهتر شد و الان میخواد دوباره بره سئول
[یکسال بعد]
.............................
از بیمارستان خارج شد بود هبج جایی برای رفتن نداشت مطمئن بود که جونگکوک راهش نمیده......تنها جایی که براش مونده بود خونه خالش بود تنها کسی که بعد از پدرش تو این دنیا دوسش داره
گوشیشو از جیبش برداشت و شماره خالش گرفت..
ات:الو خاله [اسم خالش هانسو]
هانسو:ات تویی
ات:بله خاله[حرفاشو به گریه میزنه]
هانسو:ات حالت خوبه میدونی چند وقته ازت خبری نیست
ات:خاله من الان اوارم هیج جایی نداره
هانسو:مگه من مردم تو هیج جایی نداشته باشی ها بیا خونه خودم برات بلیط میگیرم بیا
ات:باشه مرسی خاله
هانسو:خدافظ خاله
خلاصش میکنم
ات رفت بوسان وپیش خالش زندگی کرد
وعضش یکم بهتر شد و الان میخواد دوباره بره سئول
[یکسال بعد]
.............................
۲۲.۱k
۱۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.