پارت آخر
پارت آخر
باقدم های محکم از پله های عمارت پایین اومد
بزور پسرش خوابونده بود[بچش پسره من چون تو پارت قبلی یادم رفته بود گفتم دختره اسمشم جینو]
روی کاناپه بزرگ جلوی تلویزیون نشست و دست هاشو روی صورتش گذاشت
به تمام گذشته خودش و ات فکر میکرد
چی شد که اینطور شد....
چرا به حرف کسی که دوسش داشتم گوش نکردم...
چرا انقدر اذیتش کردم
چرا انقدر کتکش زدم
اون خانوادش پسش زده بودن اون فقط منو داشت.....
بادیگارد: ارباب خانم رسید
این کلمه تونست ۹۹درصد از درد های جونگکوک رو درمان کنه
با قدرت تمام دویید و به طرف حیاط رفت
دیدن چشماش قرمز عشقش بدنش که الان یه بچه ده ساله هم میتونه بلندش کنه از شدت لاغری
براش سخت بود
به طرفش رفت و محکم بغلش کرد
کوک:اتم ات قشنگم دلم برات تنگ شده بود[گریه دوتاسون گریه میکنن]
ات:جونگکوک هق چرا اذیت کردی....چرا حرفمو باور نکردی
کوک:من غلط کردم نمیزارم دیگه آب تو دلت تکون بخوره....قسم میخورم.............
پایانننننن
نظر هاتونو در مورد فیک بگید
باقدم های محکم از پله های عمارت پایین اومد
بزور پسرش خوابونده بود[بچش پسره من چون تو پارت قبلی یادم رفته بود گفتم دختره اسمشم جینو]
روی کاناپه بزرگ جلوی تلویزیون نشست و دست هاشو روی صورتش گذاشت
به تمام گذشته خودش و ات فکر میکرد
چی شد که اینطور شد....
چرا به حرف کسی که دوسش داشتم گوش نکردم...
چرا انقدر اذیتش کردم
چرا انقدر کتکش زدم
اون خانوادش پسش زده بودن اون فقط منو داشت.....
بادیگارد: ارباب خانم رسید
این کلمه تونست ۹۹درصد از درد های جونگکوک رو درمان کنه
با قدرت تمام دویید و به طرف حیاط رفت
دیدن چشماش قرمز عشقش بدنش که الان یه بچه ده ساله هم میتونه بلندش کنه از شدت لاغری
براش سخت بود
به طرفش رفت و محکم بغلش کرد
کوک:اتم ات قشنگم دلم برات تنگ شده بود[گریه دوتاسون گریه میکنن]
ات:جونگکوک هق چرا اذیت کردی....چرا حرفمو باور نکردی
کوک:من غلط کردم نمیزارم دیگه آب تو دلت تکون بخوره....قسم میخورم.............
پایانننننن
نظر هاتونو در مورد فیک بگید
۲۷.۶k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.