• Wild rose cabaret •
#part216
#paniz
_بریم تو سرد شد هوا
تک خندهای کرد
رضا: بریم عزیزم
دستی به بازوم میکشید تا گرم بشم ، رفتیم تو دلا بی قراری میکرد تو بغلم گرفتمش
و با هم رفتیم اتاق
_چیشده دورت بگردم هوم
دستی به بدن لطیفش کشیدم
_نکنه دلت درد میکنه مامانی هوم ، ماساژ ات بدم خوب شی
کنارش دراز کشیدم و شروع کردم به نوازش کردن
با چشتی نازش نگام میکرد و من محو زیباییش شده بودم
کم کم آروم گرفت
_دوست دارم با هم بزرگ بشیم ، دوست دارم چیزایی که تو دلم مونده رو با توی کوچولو حس شون کنم و با هم به چیزایی که میخواییم برسیم
بوسه ای به سرش زدم
_قوی ترین دختر دنیا میشی
لبخندی گوشه ی لبش جا گرفت که خوشحال خیره اش شدم تموم زندگی من رضا و دلا بودن
عمیق ترین فرد و یا صمیمی ترین فرد تو زندگی من این دو نفر بودن
با گریه دلا به خودم اومدم و بلند شدم شیرش دادم
با خوردن شیر انگار جون گرفته بود ، انرژی که من از پدرش میگرفتم دلا از من میگرفتش
تقه ای به در خورد که رضا وارد اتاق شد
رضا: نگو که زود خوابیده
_نه هنوز بیداره
بالا سرم ایستاد و دستای گرمش موهام رو نوازش میکرد
رضا: دوست داری کی بریم راه بیوفتیم؟؟
_نمیدونم هر جور خودت راحتی
رضا : باشه هماهنگ میکنم
بوسه به سرم زد
رضا: چه خوب که میریم نه خسته شده بودیم از این حالا و هوا
نگاهی بهش کردم که دستش امتداد پیدا کرد
رو صورتم
رو گونه ام
رو لب هام
صورتش رو مماس صورتم قرار داد و به بوسه ای آرومی رو لب هام زد که من بی قرار تر از قبل لب هاش رو به کام کشیدم
آروم ازم جدا شد و خندید
_اگه میدونستم از من بیقرار تری زودتر این اقدام میکردم
بیشعوری نثارش کردم که جدا شد ازم
رضا: حالا که موافقی دلا رو بخوابون بریم دنبال کار خودمون
سری به نشونه تاسف تکون دادم ، بعد از اینکه دلا رو کنار تخت خوابوندم با هم رفتیم بیرون
بر شام ظاهرا متین بر شام اینجا بوده ، صندلی کنار رضا رو کشیدم و نشستم .....
#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.