تو اونو انتخاب کردی...؟ part 20
ات ویو:
نمیتونستم برم خونه مامانم، اگه یه درصد هم احتمال داشت که دوباره رابطه منو کوک درست شه نباید جلوی مامانم اینا ابروشو میبردم
یکم توی شهر دور زدم و بی هدف میچرخیدم تا ذهنم ازاد شه
که گوشیم زنگخورد
(خونه کوک)
کوک خوابش برده بود، جیمین به تهیونگ اشاره کرد که همراهش به اتاق بره
/چیه جیمین؟
°جین و یونگی پیش همن؟
تهیونگکمی فکر کرد و جواب داد
/اره چطور؟
جیمین هوفی کشید و ادامه داد
°بهشون چیزی گفتی؟؟شاید ات پیششون رفته باشه!
تهیونگ با شنیدن حرفش تعجب کرد، بنظر درست میومد ممکن بود اونجا بره
/نه چیزی نگفتم، بزار زنگ بزنم بهشون
جیمین با سر حرفش رو تایید کرد
تهیونگ شماره جین رو گرفت و جواب داد
/الو هیونگ؟
جین با لحن شاد و شوخ مثل همیشه جواب داد
~چطوریی تهیونگی؟؟کاری داشتی باهام این ساعت زنگ زدی؟
تهیونگ نگاهی به گوشیش کرد
/مگه ساعت چنده؟اوه ساعت ۱۰ شبه!
/ببخشید هیونگ، سرت شلوغ بود؟
جین خندید و جواب داد
~نه بیکار بودم داشتیم با یونگی حرف میزدیم ، حالا باهام چیکار داشتی؟
تهیونگ اهی کشید از حواس پرتیش ادامه داد
/اه هیونگ ببخشید یادم رفت، عام میخواستم بگم که ات پیش شماست؟
جملات اخرش رو با مکث و اروم بیان میکرد
جین چندثانیه چیزی نگفت، بعد با صدای ارومی که ازش بعید بود ادامه داد
~ات؟باید پیش کوک تو خونشون باشه! چرا باید اینجا باشه؟؟
صدا روی اسپیکر بود ،تهیونگ و جیمین متوجه شدن از چیزی خبر نداره پس سعی کردن ادامه ندن تا چیزی نفهمه
/ا.امم هی.هیچی هیونگچیزی نیست هیمنطوری پرسیدم
میتونستن واکنش جین رو حتی از پشت گوشی تشخیص بدن، میدونستن که حتما اخم کرده
جین با عصبانیت ادامه داد
~تهیونگ چیشده؟نمیتونی به من دروغ بگی! امروز که ما شرکت نبودیم اتفاقی افتاد؟؟
تهیونگ میدونست راه فراری نداره ولی نمیدونست چی باید بگه اومد حرفی بزنه که جیمین اجازه نداد
° سلام هیونگجیمینم!
~توهم اونجایی؟زودباش بگو چیشده
°ببین هیونگ چیزی نشده فقط... امروز توی شرکت مثل اینکه کارینا زیادی به کوک نزدیک شده بود و ات اونو دیده... الانم باهم دعواشون شده ات از خونه زده بیرون مثل اینکه تصمیمش جدیه
جین صداش بالاتر رفت از نگرانی
~چی؟؟این وقت شب ات بیرونه؟؟کوکچیکار میکنه پس!
°هیونگ! کوک به ما زنگ زد اومدیم پیشش نتونسته بود جلوش رو بگیره ماهم وقتی رسیدیم ات رفته بود، کوک خیلی حالش بده کلی گریه کرد مجبورش کردیم استراحت کنه الان خوابه
°زنگ زدیم به شما ببینیم ات اونجاست؟
جین از عصبانیت صداش گرفته بود
~نه اینجا نیست! به کوک بگو دعا کنه پیداش کنم یه تار از موهاش کم بشه کوک رو سالم نمیزارم گفته باشم بهتون!
بعد از شنیدن مکالمشون تهیونگ ادامه داد
/باشه هیونگ فقط اگه اومد اونجا به ما خبر بده!
و بعد تلفن قطع شد.
جیمین و تهیونگ نگاهی بهم کردن
/وای پسر، فکر کنم هرچی بشه کوک قراره از یه طرف حسابی مورد حمله قرار بگیره!
°اره ته، اینی که من دارم از جین و یونگی میبینم مطمئنا ولش نمیکنن باید حواسمون بهش باشه و بقیه رو اروم کنیم
سمت پذیرایی رفتن و خودشون رو مشغول کردن تا خبری بهشون برسه
نمیتونستم برم خونه مامانم، اگه یه درصد هم احتمال داشت که دوباره رابطه منو کوک درست شه نباید جلوی مامانم اینا ابروشو میبردم
یکم توی شهر دور زدم و بی هدف میچرخیدم تا ذهنم ازاد شه
که گوشیم زنگخورد
(خونه کوک)
کوک خوابش برده بود، جیمین به تهیونگ اشاره کرد که همراهش به اتاق بره
/چیه جیمین؟
°جین و یونگی پیش همن؟
تهیونگکمی فکر کرد و جواب داد
/اره چطور؟
جیمین هوفی کشید و ادامه داد
°بهشون چیزی گفتی؟؟شاید ات پیششون رفته باشه!
تهیونگ با شنیدن حرفش تعجب کرد، بنظر درست میومد ممکن بود اونجا بره
/نه چیزی نگفتم، بزار زنگ بزنم بهشون
جیمین با سر حرفش رو تایید کرد
تهیونگ شماره جین رو گرفت و جواب داد
/الو هیونگ؟
جین با لحن شاد و شوخ مثل همیشه جواب داد
~چطوریی تهیونگی؟؟کاری داشتی باهام این ساعت زنگ زدی؟
تهیونگ نگاهی به گوشیش کرد
/مگه ساعت چنده؟اوه ساعت ۱۰ شبه!
/ببخشید هیونگ، سرت شلوغ بود؟
جین خندید و جواب داد
~نه بیکار بودم داشتیم با یونگی حرف میزدیم ، حالا باهام چیکار داشتی؟
تهیونگ اهی کشید از حواس پرتیش ادامه داد
/اه هیونگ ببخشید یادم رفت، عام میخواستم بگم که ات پیش شماست؟
جملات اخرش رو با مکث و اروم بیان میکرد
جین چندثانیه چیزی نگفت، بعد با صدای ارومی که ازش بعید بود ادامه داد
~ات؟باید پیش کوک تو خونشون باشه! چرا باید اینجا باشه؟؟
صدا روی اسپیکر بود ،تهیونگ و جیمین متوجه شدن از چیزی خبر نداره پس سعی کردن ادامه ندن تا چیزی نفهمه
/ا.امم هی.هیچی هیونگچیزی نیست هیمنطوری پرسیدم
میتونستن واکنش جین رو حتی از پشت گوشی تشخیص بدن، میدونستن که حتما اخم کرده
جین با عصبانیت ادامه داد
~تهیونگ چیشده؟نمیتونی به من دروغ بگی! امروز که ما شرکت نبودیم اتفاقی افتاد؟؟
تهیونگ میدونست راه فراری نداره ولی نمیدونست چی باید بگه اومد حرفی بزنه که جیمین اجازه نداد
° سلام هیونگجیمینم!
~توهم اونجایی؟زودباش بگو چیشده
°ببین هیونگ چیزی نشده فقط... امروز توی شرکت مثل اینکه کارینا زیادی به کوک نزدیک شده بود و ات اونو دیده... الانم باهم دعواشون شده ات از خونه زده بیرون مثل اینکه تصمیمش جدیه
جین صداش بالاتر رفت از نگرانی
~چی؟؟این وقت شب ات بیرونه؟؟کوکچیکار میکنه پس!
°هیونگ! کوک به ما زنگ زد اومدیم پیشش نتونسته بود جلوش رو بگیره ماهم وقتی رسیدیم ات رفته بود، کوک خیلی حالش بده کلی گریه کرد مجبورش کردیم استراحت کنه الان خوابه
°زنگ زدیم به شما ببینیم ات اونجاست؟
جین از عصبانیت صداش گرفته بود
~نه اینجا نیست! به کوک بگو دعا کنه پیداش کنم یه تار از موهاش کم بشه کوک رو سالم نمیزارم گفته باشم بهتون!
بعد از شنیدن مکالمشون تهیونگ ادامه داد
/باشه هیونگ فقط اگه اومد اونجا به ما خبر بده!
و بعد تلفن قطع شد.
جیمین و تهیونگ نگاهی بهم کردن
/وای پسر، فکر کنم هرچی بشه کوک قراره از یه طرف حسابی مورد حمله قرار بگیره!
°اره ته، اینی که من دارم از جین و یونگی میبینم مطمئنا ولش نمیکنن باید حواسمون بهش باشه و بقیه رو اروم کنیم
سمت پذیرایی رفتن و خودشون رو مشغول کردن تا خبری بهشون برسه
۱۶.۰k
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.