تو اونو انتخاب کردی...؟ part 2۲
ات ویو:
روی مبل نشستم منتظر بودم بهم بگن که چه کمکی ازم برمیاد با حرفی که جین زد رنگم مثل گچ دیوار شد!
وقتی ات نشست اون دونفر جلوش نشستن جین با جدیت شروع کرد به حرف زدن
~ات، ما میدونیم چه اتفاقی افتاده و چرا الان بیرون بودی!
با دیدن اینکه رنگ از رخش پریده یونگی پرید وسط حرفش
•ولی اصلا نگران نباش ، فقط برامون توضیح بده چیشده و الان تصمیمت چیه
ات سرش رو پایین گرفته بود دوباره بغضش گرفت، شاید میتونست الان خودش رو خالی کنه؟
یونگی کنارش نشست و بغلش کرد
•نیاز نیست جلوی خودت رو بگیری ات، پیش ما راحت باش نمیخوایم اذیت شی میخوایم کمکت کنیم از چیزی نترس ما پیشتیم!
ات با شنیدن این حرفا یونگی رو محکمتر بغل کرد و گریه کرد
هرچقدر بیشتر میگذشت گریه هاش شدت میگرفت و صداش بلند تر میشد
یونگی دستش رو نواز وار پشتش میکشید سعی داشت ارومش کنه
زیر چشمی نگاهی به جین کرد ، میتونست از چهرش بخونه که چقدر اذیت میشه وقتی میبینه دخترش اینطور گریه میکنه!
•اروم باش، چیزی نیست اروم باش جوجه..
دختر کمی بعد ساکت شد ولی بغل یونگی مونده بود
یونگی دستی به موهاش کشید
•بهتر شدی جوجه؟
ات اروم ارش جدا شد اشکش رو پاک کرد سرش رو به نشونه تایید تکون داد
جین روی زمین نشست تا بهتر بتونه ببینتش
~خب، حالا میتونی برامون تعریف کنی چیشده؟
ات خیلی مظلوم شده بود، دیگه از اون ات ای که چهره خنثی داشت و به اتفاقات اهمیت نمیداد خبری نبود!
ات همه چیز رو تعریف کرد و اونا با دقت گوش میکردن
بین حرفاش مکث میکرد و بغض میکرد، از تمام رفتارای کوک و مشکوک شدنش، تا اون شب که توی شرکت بود و روز بعدش تعریف کرد
بعد از تموم شدن حرفش یونگی و جین نگاهی بهم دیگه کردن
جین با دقت نگاهی بهش کرد
~هوف، الان میخوای چیکار کنی؟تصمیم خودت چیه؟
ات دوباره اشکش رو پاک کرد با صدای گرفته لب زد
+راستش جین... سری قبل من بخاطر شما باهاش موندم گفتم یه فرصت دیگه بدم که همه چیز خوب پیش رفت بجز چندروز اخر!
+دوسش دارم خیلی هم دوسش دارم، میدونم که اون نیتش رفاقت بوده نه چیز دیگه ای ، ولی نمیتونم بزارم همینطوری تموم شه وگرنه دوباره تکرار میکنه، درست نمیگم؟
هردو همزمان سرشون رو به نشونه تایید تکون دادن
یونگی به پشت تکیه داد دست به سینه لم داد
•درسته، ممکنه دوباره تکرار کنه، ولی دوسش داری الان میخوای برگردی؟
نگاهش رو بین هیونگاش چرخوند
+یه درخواستی ازتون دارم
سوالی بهش نگاه کردن
•چی؟
~اگه میتونم کمکی بکنم، هرچی باشه قبوله ات!
+خب..خب میخواستم بگم که میشه چندوقتی پیشتون بمونم ولی به کوک یا بقیه نگید که من اینجام؟ میدونم الان نگرانمه ولی باید درس بگیره...این تنها کاریه که میتونم بکنم
جین لبخندی به افکار دختر زد
یونگی از ساده بودن درخواستش پوزخندی زد
•همین؟فکر کردم الان چه چیز بزرگی ازمون میخوای...
جین لبخندش پررنگ تر شد بلند شد دستش رو مشت کرد و بالا گرفت
~اره ات همینه، منم بدم نمیاد یکم حرصش بدم ، حالا که قراره حرص بخوره بیا باهم انجامش بدیم هوم؟
از کار جین خندید بلند شد
+ارهه جین هیونگ همینهه، بزن قدش
دستاشون رو به علامت همکاری بهم کوبیدن و یونگی با خنده بهشون نگاه میکرد
•بشینید ببینم اینکارا چیه مگه بچه اید شماها؟
ات اعتراضی شروع کرد
+یاا هیونگ نگو که میخوای طرف کوک رو بگیری! اینهمه اون یه بارم من هوم؟
با پایان جملش با شیطنت چشمکی زد
جین کفگیری که دم دستش بود رو بالا اورد
~نکنه میخوای بزنمت یونگی؟؟همینه که هست اگه قراره دخترمون خوشحال بشه معلومه که همچین کاری میکنم!
با خنده برگشت و سمت اشپزخونه رفت
~من میرم برای شام غذا درست کنم گپ بزنید تا بیام
(این فیک تموم شه به همتون شیرینی میدم😂)
روی مبل نشستم منتظر بودم بهم بگن که چه کمکی ازم برمیاد با حرفی که جین زد رنگم مثل گچ دیوار شد!
وقتی ات نشست اون دونفر جلوش نشستن جین با جدیت شروع کرد به حرف زدن
~ات، ما میدونیم چه اتفاقی افتاده و چرا الان بیرون بودی!
با دیدن اینکه رنگ از رخش پریده یونگی پرید وسط حرفش
•ولی اصلا نگران نباش ، فقط برامون توضیح بده چیشده و الان تصمیمت چیه
ات سرش رو پایین گرفته بود دوباره بغضش گرفت، شاید میتونست الان خودش رو خالی کنه؟
یونگی کنارش نشست و بغلش کرد
•نیاز نیست جلوی خودت رو بگیری ات، پیش ما راحت باش نمیخوایم اذیت شی میخوایم کمکت کنیم از چیزی نترس ما پیشتیم!
ات با شنیدن این حرفا یونگی رو محکمتر بغل کرد و گریه کرد
هرچقدر بیشتر میگذشت گریه هاش شدت میگرفت و صداش بلند تر میشد
یونگی دستش رو نواز وار پشتش میکشید سعی داشت ارومش کنه
زیر چشمی نگاهی به جین کرد ، میتونست از چهرش بخونه که چقدر اذیت میشه وقتی میبینه دخترش اینطور گریه میکنه!
•اروم باش، چیزی نیست اروم باش جوجه..
دختر کمی بعد ساکت شد ولی بغل یونگی مونده بود
یونگی دستی به موهاش کشید
•بهتر شدی جوجه؟
ات اروم ارش جدا شد اشکش رو پاک کرد سرش رو به نشونه تایید تکون داد
جین روی زمین نشست تا بهتر بتونه ببینتش
~خب، حالا میتونی برامون تعریف کنی چیشده؟
ات خیلی مظلوم شده بود، دیگه از اون ات ای که چهره خنثی داشت و به اتفاقات اهمیت نمیداد خبری نبود!
ات همه چیز رو تعریف کرد و اونا با دقت گوش میکردن
بین حرفاش مکث میکرد و بغض میکرد، از تمام رفتارای کوک و مشکوک شدنش، تا اون شب که توی شرکت بود و روز بعدش تعریف کرد
بعد از تموم شدن حرفش یونگی و جین نگاهی بهم دیگه کردن
جین با دقت نگاهی بهش کرد
~هوف، الان میخوای چیکار کنی؟تصمیم خودت چیه؟
ات دوباره اشکش رو پاک کرد با صدای گرفته لب زد
+راستش جین... سری قبل من بخاطر شما باهاش موندم گفتم یه فرصت دیگه بدم که همه چیز خوب پیش رفت بجز چندروز اخر!
+دوسش دارم خیلی هم دوسش دارم، میدونم که اون نیتش رفاقت بوده نه چیز دیگه ای ، ولی نمیتونم بزارم همینطوری تموم شه وگرنه دوباره تکرار میکنه، درست نمیگم؟
هردو همزمان سرشون رو به نشونه تایید تکون دادن
یونگی به پشت تکیه داد دست به سینه لم داد
•درسته، ممکنه دوباره تکرار کنه، ولی دوسش داری الان میخوای برگردی؟
نگاهش رو بین هیونگاش چرخوند
+یه درخواستی ازتون دارم
سوالی بهش نگاه کردن
•چی؟
~اگه میتونم کمکی بکنم، هرچی باشه قبوله ات!
+خب..خب میخواستم بگم که میشه چندوقتی پیشتون بمونم ولی به کوک یا بقیه نگید که من اینجام؟ میدونم الان نگرانمه ولی باید درس بگیره...این تنها کاریه که میتونم بکنم
جین لبخندی به افکار دختر زد
یونگی از ساده بودن درخواستش پوزخندی زد
•همین؟فکر کردم الان چه چیز بزرگی ازمون میخوای...
جین لبخندش پررنگ تر شد بلند شد دستش رو مشت کرد و بالا گرفت
~اره ات همینه، منم بدم نمیاد یکم حرصش بدم ، حالا که قراره حرص بخوره بیا باهم انجامش بدیم هوم؟
از کار جین خندید بلند شد
+ارهه جین هیونگ همینهه، بزن قدش
دستاشون رو به علامت همکاری بهم کوبیدن و یونگی با خنده بهشون نگاه میکرد
•بشینید ببینم اینکارا چیه مگه بچه اید شماها؟
ات اعتراضی شروع کرد
+یاا هیونگ نگو که میخوای طرف کوک رو بگیری! اینهمه اون یه بارم من هوم؟
با پایان جملش با شیطنت چشمکی زد
جین کفگیری که دم دستش بود رو بالا اورد
~نکنه میخوای بزنمت یونگی؟؟همینه که هست اگه قراره دخترمون خوشحال بشه معلومه که همچین کاری میکنم!
با خنده برگشت و سمت اشپزخونه رفت
~من میرم برای شام غذا درست کنم گپ بزنید تا بیام
(این فیک تموم شه به همتون شیرینی میدم😂)
۲۲.۴k
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.