خاکستر قلب
#خاکستر_قلب
#part_9
#مرلین
این چی بود دیگه! داشت قلبم میومد دهنم از ترس ؛ واهای! زنگ نزدم به شارلوت سریع با تموم سرعتم رفتم سمته اتاقم ؛ مثل همیشه بازم داشت زنگ میخورد سریع جواب دادم با لحن آلوده از ترس و نگرانی گفت
¥ مرلین! عزیزم بلاخره جواب دادی داشتم از ناراحتی می مردم!
تا خواستم حرف بزنم تند تند گفت
¥ کاری باهات که نکرد؟ حالت خوبه؟ چیکار کردی؟ چه جایگاهی اونجا داری ؟ مرلین! اصلا خودتی؟
با خنده گفتم
-یه لحظه دندون تو جیگر بزار عزیز جون!
با صدایی که انگار معلوم بود نگرانیش کمتر شده گفت
¥ باشه چی شده؟ عزیزم!
- هیچ اتفاق خاصی نیوفتاده من خدمتکار اینجام و با چن نفر دیگه
¥ خدارو شکر
صدای پا شنیدم! انگار خیلی وقت بود اونجا بود! برگشتم و امیدوار بودم که جانگ می باشه ولی اون ارباب که حتی اسمشم نمیدونم بود! آب دهنمو صدا دار قورت دادم و همینجوری تو چشماش خیره شدم قلبم داشت از دهنم میزد بیرون صدای شارلوت پخش شد صداش بلند بود یادم رفته بود صداشو کمتر کنم با اخم بهم خیره شده بود
¥ مرلین عزیزم! اگه حات خوبه ، برم باید برم کار کنم تو شرکت
یکم مکث کرد و گفت
¥ مرلین! حالت خوبه؟ صدامو میشنوی؟
یهو گوشی از دستم قاپیده شد ارباب جوابش رو با عربده ی ترسناک داد
+ چه گوهی داری میخوری؟ نمیفهمی اون الان برای منه! اگه یبار دیگه زنگ بزنی به افرادم میگم جنازتو براش بیارن
شارلوت با صدای لرزونی گفت
¥ من و مرلین فقط دوستیم!
ارباب گوشیو روش قطع کرد و به من نگاه کرد و شروع کرد حرف زدن با لحن عربده طوری گفت
+ این کیه تو بود؟ از کی تا حالا برده های من دوست پسر دارن؟
با صدایی لرزون جوابش رو دادم
- وقتی نوجوان بودم با هم توی دانشگاه دوست شدیم فقط دوست تا الانم فقط دوست بودیم! قسم میخوردم ارباب
با عربده و خشم جوابمو داد
+ قسمت به درد پدرت میخوره!
بعد ادامه داد با همون حالت
+ برو توی اتاق شکنجه لباستو در بیار!
#part_9
#مرلین
این چی بود دیگه! داشت قلبم میومد دهنم از ترس ؛ واهای! زنگ نزدم به شارلوت سریع با تموم سرعتم رفتم سمته اتاقم ؛ مثل همیشه بازم داشت زنگ میخورد سریع جواب دادم با لحن آلوده از ترس و نگرانی گفت
¥ مرلین! عزیزم بلاخره جواب دادی داشتم از ناراحتی می مردم!
تا خواستم حرف بزنم تند تند گفت
¥ کاری باهات که نکرد؟ حالت خوبه؟ چیکار کردی؟ چه جایگاهی اونجا داری ؟ مرلین! اصلا خودتی؟
با خنده گفتم
-یه لحظه دندون تو جیگر بزار عزیز جون!
با صدایی که انگار معلوم بود نگرانیش کمتر شده گفت
¥ باشه چی شده؟ عزیزم!
- هیچ اتفاق خاصی نیوفتاده من خدمتکار اینجام و با چن نفر دیگه
¥ خدارو شکر
صدای پا شنیدم! انگار خیلی وقت بود اونجا بود! برگشتم و امیدوار بودم که جانگ می باشه ولی اون ارباب که حتی اسمشم نمیدونم بود! آب دهنمو صدا دار قورت دادم و همینجوری تو چشماش خیره شدم قلبم داشت از دهنم میزد بیرون صدای شارلوت پخش شد صداش بلند بود یادم رفته بود صداشو کمتر کنم با اخم بهم خیره شده بود
¥ مرلین عزیزم! اگه حات خوبه ، برم باید برم کار کنم تو شرکت
یکم مکث کرد و گفت
¥ مرلین! حالت خوبه؟ صدامو میشنوی؟
یهو گوشی از دستم قاپیده شد ارباب جوابش رو با عربده ی ترسناک داد
+ چه گوهی داری میخوری؟ نمیفهمی اون الان برای منه! اگه یبار دیگه زنگ بزنی به افرادم میگم جنازتو براش بیارن
شارلوت با صدای لرزونی گفت
¥ من و مرلین فقط دوستیم!
ارباب گوشیو روش قطع کرد و به من نگاه کرد و شروع کرد حرف زدن با لحن عربده طوری گفت
+ این کیه تو بود؟ از کی تا حالا برده های من دوست پسر دارن؟
با صدایی لرزون جوابش رو دادم
- وقتی نوجوان بودم با هم توی دانشگاه دوست شدیم فقط دوست تا الانم فقط دوست بودیم! قسم میخوردم ارباب
با عربده و خشم جوابمو داد
+ قسمت به درد پدرت میخوره!
بعد ادامه داد با همون حالت
+ برو توی اتاق شکنجه لباستو در بیار!
۱.۷k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.