لجباز جذاب P17
لجباز_جذاب P17
بیمارستان
وقتی چشمام و باز کردم کوک با گریه داشت نگام میکرد....
_خوبی؟
+اومم تو کاریت نشد؟
_نه من خوبم دستت درد نمیکنه؟
+اوم خیلی درد میکنه اما..
راستی به کسی که نگفتی؟ اره؟
_فعلا نه
+جدی مرسییی
_ولی الان باید برم به تهیونگ زنگ بزنم همین الانشم بفهمه میکشتم...
+نه نه نمیخواد اون الان از دستم عصبانیه بعدش باز جویی میکنه با من دعواش میشه..
_خب پس میخوای چی بگی؟
+نمدونم یه کاریش میکنم فعلا.. گوشیم کجاست؟
_بیا میخوای چیکار کنی؟
+مرسی میخوام زنگ بزنم از مامانم اجازه بگیرم امشب خونه آیو اینام...
.....
الوو سلام.... مامان میشه امشب با آیو باشم.... چون تهیونگ از دستم عصبانیه نمیتونم... ماماااااان..... بخدا حوصلشو ندارم.. خودت یه کاریش بکن.. اره بخدا پیش ایوم... اره... باشش مامان خودمییی بوووووسسسس
....
جواب داد فعلا که هستم...
_بعدش چی تو نهایتن دو روز میتونی اینجا باشی بعدش میخوای چیکار کنی؟
+حالا بزار ببینم باید چیمار کنم فقط آیو نفهمه چون بعدش جیمین میفهمه بعدش تهیونگ... اوک؟
_اوک... نمدونم چرا دارم به حرف یه الف بچه گوش میدم..
+خخ مجبوری... اخخخ اخخ
_چیشد؟
+خیلی دستم میسوزهه اییی
_صبر کن الان به پرستار میگم
+نه نمیخواد فقط داره میسوزه همین... راستی؟
_چی؟
+هوسوک کجاست؟
_ تو فکر اون نباش..
+خب کجاست؟
_گفتم تو به اون فکر نکن..
حواست به خودت باشه..
+کووکک چیکارش کردی؟
_ات اگه یه بار دیگه راجبش حرف بزنی زنگ میزنم به تهیونگ.... زنگ بزنم.؟ اوک..
+ایییی دستمممم ایییییی
پرستار: شما دوتا چیکاره همین؟
+امم چیزه برا..
_نامزدشم.. براجی؟
پرستار: اهاا فکر مردم برادرشی..
+اونوقت چرا فکر کنی برادرمه؟ هااااااا؟
پرستار: شما فردا میتونین مرخص شین..
_اها ممنون
پرستار: خواهش میکنم و اینکه غذا های ابکی باید زیاد بخورین و همچنین ابمیوه...
_چشم بازم ممنون
+خیلی خب دیگه میتونی بری
تو چرا هی ممنون ممنون میکنی؟
_خب نگم؟
+نهه وظیفشهه ایششش ایی ایی دستم
_خخ عهه خوبی پرستااااااااااار مسککککن
+نه نه بهتر شدممم
_عهه چه زوود؟
+اوففف کوکک
_چیه؟
+هیچی فردا رو چیکار کنم؟
_نمدونم...
+خبب یکم فکر کن برا تلافی من که خوب بلدی فکر کنی اما الان نمیدونی...
_یه کاری میتونی بکنی؟ اما تو فکر نکنم
+قبوله حالا چیه؟
_بیای خونه من...
بیمارستان
وقتی چشمام و باز کردم کوک با گریه داشت نگام میکرد....
_خوبی؟
+اومم تو کاریت نشد؟
_نه من خوبم دستت درد نمیکنه؟
+اوم خیلی درد میکنه اما..
راستی به کسی که نگفتی؟ اره؟
_فعلا نه
+جدی مرسییی
_ولی الان باید برم به تهیونگ زنگ بزنم همین الانشم بفهمه میکشتم...
+نه نه نمیخواد اون الان از دستم عصبانیه بعدش باز جویی میکنه با من دعواش میشه..
_خب پس میخوای چی بگی؟
+نمدونم یه کاریش میکنم فعلا.. گوشیم کجاست؟
_بیا میخوای چیکار کنی؟
+مرسی میخوام زنگ بزنم از مامانم اجازه بگیرم امشب خونه آیو اینام...
.....
الوو سلام.... مامان میشه امشب با آیو باشم.... چون تهیونگ از دستم عصبانیه نمیتونم... ماماااااان..... بخدا حوصلشو ندارم.. خودت یه کاریش بکن.. اره بخدا پیش ایوم... اره... باشش مامان خودمییی بوووووسسسس
....
جواب داد فعلا که هستم...
_بعدش چی تو نهایتن دو روز میتونی اینجا باشی بعدش میخوای چیکار کنی؟
+حالا بزار ببینم باید چیمار کنم فقط آیو نفهمه چون بعدش جیمین میفهمه بعدش تهیونگ... اوک؟
_اوک... نمدونم چرا دارم به حرف یه الف بچه گوش میدم..
+خخ مجبوری... اخخخ اخخ
_چیشد؟
+خیلی دستم میسوزهه اییی
_صبر کن الان به پرستار میگم
+نه نمیخواد فقط داره میسوزه همین... راستی؟
_چی؟
+هوسوک کجاست؟
_ تو فکر اون نباش..
+خب کجاست؟
_گفتم تو به اون فکر نکن..
حواست به خودت باشه..
+کووکک چیکارش کردی؟
_ات اگه یه بار دیگه راجبش حرف بزنی زنگ میزنم به تهیونگ.... زنگ بزنم.؟ اوک..
+ایییی دستمممم ایییییی
پرستار: شما دوتا چیکاره همین؟
+امم چیزه برا..
_نامزدشم.. براجی؟
پرستار: اهاا فکر مردم برادرشی..
+اونوقت چرا فکر کنی برادرمه؟ هااااااا؟
پرستار: شما فردا میتونین مرخص شین..
_اها ممنون
پرستار: خواهش میکنم و اینکه غذا های ابکی باید زیاد بخورین و همچنین ابمیوه...
_چشم بازم ممنون
+خیلی خب دیگه میتونی بری
تو چرا هی ممنون ممنون میکنی؟
_خب نگم؟
+نهه وظیفشهه ایششش ایی ایی دستم
_خخ عهه خوبی پرستااااااااااار مسککککن
+نه نه بهتر شدممم
_عهه چه زوود؟
+اوففف کوکک
_چیه؟
+هیچی فردا رو چیکار کنم؟
_نمدونم...
+خبب یکم فکر کن برا تلافی من که خوب بلدی فکر کنی اما الان نمیدونی...
_یه کاری میتونی بکنی؟ اما تو فکر نکنم
+قبوله حالا چیه؟
_بیای خونه من...
۱۲.۳k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.