لجباز جذاب P16
لجباز_جذاب P16
مامان: ات دیگه مثل قبلا نیست که زود عذرخواهی کنی ببخشننت..
+خبب؟ که چی؟ اصلا دلم میخواد برم رو مخ اون معلم پر افاده... مثلا میخوان چیکارم کنن
که یهوو زنگ زدن
+من درو باز میکنم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
_سلام
+سلام تهیونگ خونه نیست
_جدی
مامان: کیه ات؟ سلام کوک تویی
_سلام
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
+مامان این چه کاری بوود؟
مامان: ساکت حتما مهم بوده که اومده تا اینجا.. حالا هم برو تا شک نکرده..
+مامانننن اصلا من میرم
مامان: کجا میری؟
+نمدونم فقط میرم..
مامان: دیوونههه
کوک چیزی خوردی؟
_اره خاله ممنون
+خداحافظ
_کجا؟
+ببین اینجا مامانم هست پس سعی نکن جلومو بگیری..
_منم دارم کجا میری؟
+کتابخونه
_اها پس واستا برسونمت
مامان: هنوز نرفتی؟
_نه خالا من میرسونمش
+خخخ نه..
_بریم.. خداحافظ
مامان: خداحافظ
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
+تو چرا هر جا من میرم میای دنبالم نکنه بپایی که معلم گذاشته تو بودی؟
_اگه مشکلت اینه که نیام باشه... خداحافظ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ات
توی خیابون داشتم واسه خودم قدم میزدم... که گوشیم زنگ خورد..
+الو.. بازم توو..... خوو به من چههه... خخخ... اخییی بامزههه.... پشت سرم؟
پسره: اره
+خیلی بی حیایی...
پسره: اوم مثل تو
+ خخخ خیلی جالبه که هنوز منو یادته...
پسره: اون اتفاق مگه میشه یادم نباشه؟
تازه یه خبر خوب برات دارم... اومدم مدرسه ای که تو توش رفتیم باهم توش درس بخونیم... خخخ خیلی خوبه نه؟
+خخخ اره اون وقت یه اتفاق قشنگ تری تو زندگیت رخ میده..
پسره: دهنتو ببند
هم تو هم اون دوستتو میکشم
+جالبه که هنوز سرپایی فکر میکردم دیگه نتونی..
پسره: ببنند دهنتو تو یه احمقییی
_چی؟ احمق؟
+تو اینجا چیکار میکنی؟
ویو ات
داشتم خیلی عادی با هوسوک صحبت میکردم که یهو کوک اومد.... انگار متوجه یه چیزی شده بود
_پسره اشغااااااااااال....... مواظب باااااااااااش
تا روم رو کردم اون ور هوسوک با چاقو بهم حمله کرد که خورد به بازووم...
خیلی درد میکرد و همونجا از شدت سوزش و خونریزی افتادم روی زمین و بعد از چند مین چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم...
مامان: ات دیگه مثل قبلا نیست که زود عذرخواهی کنی ببخشننت..
+خبب؟ که چی؟ اصلا دلم میخواد برم رو مخ اون معلم پر افاده... مثلا میخوان چیکارم کنن
که یهوو زنگ زدن
+من درو باز میکنم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
_سلام
+سلام تهیونگ خونه نیست
_جدی
مامان: کیه ات؟ سلام کوک تویی
_سلام
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
+مامان این چه کاری بوود؟
مامان: ساکت حتما مهم بوده که اومده تا اینجا.. حالا هم برو تا شک نکرده..
+مامانننن اصلا من میرم
مامان: کجا میری؟
+نمدونم فقط میرم..
مامان: دیوونههه
کوک چیزی خوردی؟
_اره خاله ممنون
+خداحافظ
_کجا؟
+ببین اینجا مامانم هست پس سعی نکن جلومو بگیری..
_منم دارم کجا میری؟
+کتابخونه
_اها پس واستا برسونمت
مامان: هنوز نرفتی؟
_نه خالا من میرسونمش
+خخخ نه..
_بریم.. خداحافظ
مامان: خداحافظ
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
+تو چرا هر جا من میرم میای دنبالم نکنه بپایی که معلم گذاشته تو بودی؟
_اگه مشکلت اینه که نیام باشه... خداحافظ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ات
توی خیابون داشتم واسه خودم قدم میزدم... که گوشیم زنگ خورد..
+الو.. بازم توو..... خوو به من چههه... خخخ... اخییی بامزههه.... پشت سرم؟
پسره: اره
+خیلی بی حیایی...
پسره: اوم مثل تو
+ خخخ خیلی جالبه که هنوز منو یادته...
پسره: اون اتفاق مگه میشه یادم نباشه؟
تازه یه خبر خوب برات دارم... اومدم مدرسه ای که تو توش رفتیم باهم توش درس بخونیم... خخخ خیلی خوبه نه؟
+خخخ اره اون وقت یه اتفاق قشنگ تری تو زندگیت رخ میده..
پسره: دهنتو ببند
هم تو هم اون دوستتو میکشم
+جالبه که هنوز سرپایی فکر میکردم دیگه نتونی..
پسره: ببنند دهنتو تو یه احمقییی
_چی؟ احمق؟
+تو اینجا چیکار میکنی؟
ویو ات
داشتم خیلی عادی با هوسوک صحبت میکردم که یهو کوک اومد.... انگار متوجه یه چیزی شده بود
_پسره اشغااااااااااال....... مواظب باااااااااااش
تا روم رو کردم اون ور هوسوک با چاقو بهم حمله کرد که خورد به بازووم...
خیلی درد میکرد و همونجا از شدت سوزش و خونریزی افتادم روی زمین و بعد از چند مین چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم...
۱۴.۳k
۰۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.