shadows murderer:قاتل سایه ها
shadows murderer:قاتل سایه ها
part:70
تهیونگ و لیسا با ارزش ترین آدمای زندگی جنی بودن و اون هیچ وقت دلش نمیخواست که گریه اون دوتا رو ببینه، پس لیسا اشکاش رو پاک میکنه و لب میزنه: میدونم کنارمونی...اما اینکه نمیبینمت آزارم میده...ای کاش برمیگشتی پیشمون...دوست دارم اونی
لیسا تعظیمی میکنه و میره. هروقت با اونیش درد و دل میکرد آروم میشد، انگار بار سنگینی از روی دوشش برداشته میشد.
به پارکینگ میرسه که گوشیش زنگ میخوره.
لیسا: الو؟
جونگ کوک: اونیتو دیدی؟
لیسا: اهومم
جونگ کوک: میخوای بیام دنبالت؟
لیسا: نه خودم میام
جونگ کوک: باشه مواظب خودت باش
لیسا: باشه...قطع میکنم...
جونگ کوک: لیسا...
لیسا: چیزی شده؟
جونگ کوک: هیچی فقط میخواستم بگم دوست دارم
لیسا: دیوونه (میخنده)...منم دوست دارم
"پیش لوهان"
از توی ماشینش به لیسایی که با خنده با تلفن حرف میزد خیره شده بود. خنده های اون دختر آزارش میداد. دنبال لیسا تا اینجا اومده بود تا کارشو دور از چشم جونگ کوک تموم کنه. لوهان ساخته دست لیسا بود پس با مرگ اون دختر، خودشم میمرد اما این چیزی بود که لوهانم میخواست. اینجوری هر سه تاشون به مجازاتشون میرسیدن، لوهان، لیسا و جونگ کوک.
ماشینو روشن میکنه و پاشو روی پدال گاز فشار میده.
"پیش لیسا"
لیسا: بسه دیگه قطع کن
جونگ کوک: نوچ میخوام صداتو بشنوم
لیسا: از این لوس بازیا خوشم...
لیسا حرفش رو قطع میکنه و به ماشینی نگاه میکنه که با سرعت هرچه تمام تر به سمتش در حرکت بود. اما انگار پاهاش خشک شده بود. نمیتونست فرار کنه.
جونگ کوک: چی شد لیسا شی؟
لیسا: متاسفم کوک...
ماشین لوهان به لیسا برخورد میکنه و لیسا چند متر اونورتر پرت میشه. لوهان دلش میخواست از ماشین پیاده بشه و اون دخترو درحالی که توی خون خودش دست و پا میزنه ببینه اما وقت نداشت، باید سریع از اونجا دور میشد.
جونگ کوک: لیسا...اون صدای چی بود؟
جونگ کوک با نگرانی از پشت تلفن لیسا رو صدا میکرد اما جوابی نشنید...لیسا چشماش رو بسته بود.
(فحش آزاده دوستان)
#فیک
#ایتزی #مامامو #بی_تی_اس #بلک_پینک #اکسو #ایستریکیدز #استرو #بی_تی_بی #اسمر_فود #بی_ال #مد_گل #مدگل #پریسا #سرنا #کیوت #جین #جیمین #تیهونگ #جونگ_کوک #نامجون #شوگا #رزی #لیسا #جنی #جیسو #چانویول #دی_و #موکبانگ #السا #انا #شاد #خنده #مستر #جهیزیه
part:70
تهیونگ و لیسا با ارزش ترین آدمای زندگی جنی بودن و اون هیچ وقت دلش نمیخواست که گریه اون دوتا رو ببینه، پس لیسا اشکاش رو پاک میکنه و لب میزنه: میدونم کنارمونی...اما اینکه نمیبینمت آزارم میده...ای کاش برمیگشتی پیشمون...دوست دارم اونی
لیسا تعظیمی میکنه و میره. هروقت با اونیش درد و دل میکرد آروم میشد، انگار بار سنگینی از روی دوشش برداشته میشد.
به پارکینگ میرسه که گوشیش زنگ میخوره.
لیسا: الو؟
جونگ کوک: اونیتو دیدی؟
لیسا: اهومم
جونگ کوک: میخوای بیام دنبالت؟
لیسا: نه خودم میام
جونگ کوک: باشه مواظب خودت باش
لیسا: باشه...قطع میکنم...
جونگ کوک: لیسا...
لیسا: چیزی شده؟
جونگ کوک: هیچی فقط میخواستم بگم دوست دارم
لیسا: دیوونه (میخنده)...منم دوست دارم
"پیش لوهان"
از توی ماشینش به لیسایی که با خنده با تلفن حرف میزد خیره شده بود. خنده های اون دختر آزارش میداد. دنبال لیسا تا اینجا اومده بود تا کارشو دور از چشم جونگ کوک تموم کنه. لوهان ساخته دست لیسا بود پس با مرگ اون دختر، خودشم میمرد اما این چیزی بود که لوهانم میخواست. اینجوری هر سه تاشون به مجازاتشون میرسیدن، لوهان، لیسا و جونگ کوک.
ماشینو روشن میکنه و پاشو روی پدال گاز فشار میده.
"پیش لیسا"
لیسا: بسه دیگه قطع کن
جونگ کوک: نوچ میخوام صداتو بشنوم
لیسا: از این لوس بازیا خوشم...
لیسا حرفش رو قطع میکنه و به ماشینی نگاه میکنه که با سرعت هرچه تمام تر به سمتش در حرکت بود. اما انگار پاهاش خشک شده بود. نمیتونست فرار کنه.
جونگ کوک: چی شد لیسا شی؟
لیسا: متاسفم کوک...
ماشین لوهان به لیسا برخورد میکنه و لیسا چند متر اونورتر پرت میشه. لوهان دلش میخواست از ماشین پیاده بشه و اون دخترو درحالی که توی خون خودش دست و پا میزنه ببینه اما وقت نداشت، باید سریع از اونجا دور میشد.
جونگ کوک: لیسا...اون صدای چی بود؟
جونگ کوک با نگرانی از پشت تلفن لیسا رو صدا میکرد اما جوابی نشنید...لیسا چشماش رو بسته بود.
(فحش آزاده دوستان)
#فیک
#ایتزی #مامامو #بی_تی_اس #بلک_پینک #اکسو #ایستریکیدز #استرو #بی_تی_بی #اسمر_فود #بی_ال #مد_گل #مدگل #پریسا #سرنا #کیوت #جین #جیمین #تیهونگ #جونگ_کوک #نامجون #شوگا #رزی #لیسا #جنی #جیسو #چانویول #دی_و #موکبانگ #السا #انا #شاد #خنده #مستر #جهیزیه
۲۱.۱k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.