shadows murderer:قاتل سایه ها
shadows murderer:قاتل سایه ها
part:69
"ساعت 10 صبح_خونه لیسا"
چشماش رو باز میکنه. به جونگ کوکی که محکم تو بغل گرفته بودش و هنوز خواب بود نگاه میکنه. اون صورت زیباترین چیزی بود که تاحالا تو عمرش به چشم دیده بود، چشماش رو میبنده و آروم به جونگ کوک نزدیک میشه تا ببوستش که لبای جونگ کوک زودتر روی لباش قرار میگیره و شروع به بوسیدنش میکنه. بعد از 5 مین ازش جدا میشه.
جونگ کوک: اول صبحی شیطون شدی
لیسا: منظورت چیه؟...پاشو بریم صبحانه بخوریم (هول شده)
لیسا میخواست بلند شه که جونگ کوک دستاشو میگیره و اونو توی بغلش میکشه.
جونگ کوک: نمیخوام...میخوام کل روز همینجوری بغلت کنم
لیسا: نمیتونی کل روز این کارو انجام بدی
جونگ کوک: کی گفته نمیتونم؟
لیسا: ولی من کلی کار دارم (میخنده)
جونگ کوک: چه کاری؟
لیسا: راستش دلم واسه جنی اونی تنگ شده...میخوام برم دیدنش
"کافه نامو"
_ قربان ما تمام دیروز خونه کیم تهیونگ رو زیر نظر داشتیم...دیشب جئون جونگ کوک و لیسا مانوبان اونجا بودن فکر میکنم الان دیگه تهیونگ همه چیو میدونه
لوهان: اهمیتی نداره...الان تنها چیزی که مهمه کشتن اون دوتا و اگه لازم بود کیم تهیونگه
+افراد من اونو زیر نظر دارن
لوهان: امروز کارشو تموم میکنم...اجازه نمیدم این بازی بیشتر از این ادامه پیدا کنه
لوهان بلند میشه، از کافه بیرون میره و سوار ماشینش میشه.
+مطمعنید با خدمت به اون میتونیم دوباره باندمون رو سرپا کنیم؟
_امتحانش که ضرر نداره...بعدشم اون بر علیه ما مدرک داره، اگه براش کار نکنیم میوفتیم گوشه زندان
" ساعت 11:00_ارامگاه کیم جنی"
لیسا: اونی منم...لیسا. دلم خیلی برات تنگ شده...واست یه دسته آزالیای قرمز آوردم...گل مورد علاقت (بغض)
بغض شدید لیسا به گریه تبدیل میشه و ادامه میده: اونی...تهیونگ اوپا خیلی دلش برات تنگ شده...غم از دست دادن تو دیوونش کرده...منم بدون تو نمیتونم زندگی کنم
#فیک
#ایتزی #مامامو #بی_تی_اس #بلک_پینک #اکسو #ایستریکیدز #استرو #بی_تی_بی #اسمر_فود #بی_ال #مد_گل #مدگل #پریسا #سرنا #کیوت #جین #جیمین #تیهونگ #جونگ_کوک #نامجون #شوگا #رزی #لیسا #جنی #جیسو #چانویول #دی_و #موکبانگ #السا #انا #شاد #خنده #مستر #جهیزیه
part:69
"ساعت 10 صبح_خونه لیسا"
چشماش رو باز میکنه. به جونگ کوکی که محکم تو بغل گرفته بودش و هنوز خواب بود نگاه میکنه. اون صورت زیباترین چیزی بود که تاحالا تو عمرش به چشم دیده بود، چشماش رو میبنده و آروم به جونگ کوک نزدیک میشه تا ببوستش که لبای جونگ کوک زودتر روی لباش قرار میگیره و شروع به بوسیدنش میکنه. بعد از 5 مین ازش جدا میشه.
جونگ کوک: اول صبحی شیطون شدی
لیسا: منظورت چیه؟...پاشو بریم صبحانه بخوریم (هول شده)
لیسا میخواست بلند شه که جونگ کوک دستاشو میگیره و اونو توی بغلش میکشه.
جونگ کوک: نمیخوام...میخوام کل روز همینجوری بغلت کنم
لیسا: نمیتونی کل روز این کارو انجام بدی
جونگ کوک: کی گفته نمیتونم؟
لیسا: ولی من کلی کار دارم (میخنده)
جونگ کوک: چه کاری؟
لیسا: راستش دلم واسه جنی اونی تنگ شده...میخوام برم دیدنش
"کافه نامو"
_ قربان ما تمام دیروز خونه کیم تهیونگ رو زیر نظر داشتیم...دیشب جئون جونگ کوک و لیسا مانوبان اونجا بودن فکر میکنم الان دیگه تهیونگ همه چیو میدونه
لوهان: اهمیتی نداره...الان تنها چیزی که مهمه کشتن اون دوتا و اگه لازم بود کیم تهیونگه
+افراد من اونو زیر نظر دارن
لوهان: امروز کارشو تموم میکنم...اجازه نمیدم این بازی بیشتر از این ادامه پیدا کنه
لوهان بلند میشه، از کافه بیرون میره و سوار ماشینش میشه.
+مطمعنید با خدمت به اون میتونیم دوباره باندمون رو سرپا کنیم؟
_امتحانش که ضرر نداره...بعدشم اون بر علیه ما مدرک داره، اگه براش کار نکنیم میوفتیم گوشه زندان
" ساعت 11:00_ارامگاه کیم جنی"
لیسا: اونی منم...لیسا. دلم خیلی برات تنگ شده...واست یه دسته آزالیای قرمز آوردم...گل مورد علاقت (بغض)
بغض شدید لیسا به گریه تبدیل میشه و ادامه میده: اونی...تهیونگ اوپا خیلی دلش برات تنگ شده...غم از دست دادن تو دیوونش کرده...منم بدون تو نمیتونم زندگی کنم
#فیک
#ایتزی #مامامو #بی_تی_اس #بلک_پینک #اکسو #ایستریکیدز #استرو #بی_تی_بی #اسمر_فود #بی_ال #مد_گل #مدگل #پریسا #سرنا #کیوت #جین #جیمین #تیهونگ #جونگ_کوک #نامجون #شوگا #رزی #لیسا #جنی #جیسو #چانویول #دی_و #موکبانگ #السا #انا #شاد #خنده #مستر #جهیزیه
۱۲.۰k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.