part¹²
part¹²
همراه با خشمی که آمیخته با شتاب بود، سینی و ظرف روی یکی از میزهای سلف رها کردم. با شتاب به سمت دایان گام برداشتم و بعد از رسیدن به میز متوجهنگاه های ملتمسانه اش شدم. به اکیپ مضحک جونگ کوک نگاه انداختم، به حضور من توجه ای نکردند. نگاهم روی دستی که روی رون دایان در حال رژه رفتن بود.
+داری چه غلطی میکنی؟
توجه مخاطب مورد نظر رو جلب کردم، گره ی بین ابرو هام هر لحظه بیشتر میشد و طلبکارانه تر به شخص مورد نظر نگاه میکردم
_ به به خانوم از این طرف ها!* با نیشخند
+داری چیکار میکنی؟...دایان بلند شو
دایان حتی اقدامی برای بلند شدن نکرد،کجا رفت اون دختر شجاع؟ یعنی در برابر این اراذل کم اورده؟
+دایان* کمی بلند که باعث جلب توجه بقیه شد
_رفتنش سودی برام نداره....پس همینجا میمونه!* با لحن شوخ طبع و نگاه جدی
+منظورت چیه؟این کارا چه معنی می...
_ من و تو باهم قرار نذاشته بودیم؟
کمی چهره ی گنگ به خودم گرفتم، منظورش چی بود..! اوه درسته عکس ها و فیلمی که ازم داشت. حالا داره تماس های وقت و بی وقتی که باهام داشت معنی میده.
+یاد...
_ پس اون گوشی برای چیه؟ نحوه استفاده ازش رو بلدی؟
+باشه...حق با توعه! اشتباه از من بود حالا میشه لطفا بیخیال شی؟
_ با ادب شدی کیم! یعنی به خاطر دوستته؟* نگاهی به دایان انداخت و به دایان نزدیک تر شد
+میشه بریم باهم صحبت کنیم!
چشم های گیراش رو بهم دوخت، از سر تا ما نگاهم کرد و بعد از زدن پوزخندی صدا دار به دایان اشاره کرد که بره. آب دهنم رو قورت دادم همراه با جونگ کوک از سالن غذاخوری خارج شدم
⁸minutes later
به دو طرف سالن نگاه انداختم و بعد با صدایی که ولومش هر لحظه بالا تر میرفت لب تر کردم: +من چطوری بیام خونه ات؟ میفهمی چی میگی!؟ بقیه چی فکر میکنن ؟
با طی کردن فاصله ای که بین مون وجود داشت، من رو بین خودش و دیوار قرار داد و در گوشم پچ زد: _ تهش یک ازمایشه دیگه؟ مثله هفته ی پیش! هرزه کوچولو* با پوزخند
سیلی در گوشش زدم و غریدم
+تو...خیلی اشغالی!
دستهام روی سینه هاش قرار دادم و به عقب هلش دادم اما توانایی جسمیمون قابل مقایسه نبود. منو بیشتر بین خودش و دیوار فشار داد و سرش رو در گودی گردنم برد
_اوه خدا ناراحت شدی؟....منظوری نداشتم عزیزکم!* با صدای بم و خمار
اتمام ویو امیلی
(بابت دیر به دیر آپدیت دادنم پوزش میطلبم، توی شرایط امتحانی و پابه ای هستم که مجال نفس کشیدن هم ندارم ولی سعی میکنم زمانی بندیم رو درست کنم♡):)
همراه با خشمی که آمیخته با شتاب بود، سینی و ظرف روی یکی از میزهای سلف رها کردم. با شتاب به سمت دایان گام برداشتم و بعد از رسیدن به میز متوجهنگاه های ملتمسانه اش شدم. به اکیپ مضحک جونگ کوک نگاه انداختم، به حضور من توجه ای نکردند. نگاهم روی دستی که روی رون دایان در حال رژه رفتن بود.
+داری چه غلطی میکنی؟
توجه مخاطب مورد نظر رو جلب کردم، گره ی بین ابرو هام هر لحظه بیشتر میشد و طلبکارانه تر به شخص مورد نظر نگاه میکردم
_ به به خانوم از این طرف ها!* با نیشخند
+داری چیکار میکنی؟...دایان بلند شو
دایان حتی اقدامی برای بلند شدن نکرد،کجا رفت اون دختر شجاع؟ یعنی در برابر این اراذل کم اورده؟
+دایان* کمی بلند که باعث جلب توجه بقیه شد
_رفتنش سودی برام نداره....پس همینجا میمونه!* با لحن شوخ طبع و نگاه جدی
+منظورت چیه؟این کارا چه معنی می...
_ من و تو باهم قرار نذاشته بودیم؟
کمی چهره ی گنگ به خودم گرفتم، منظورش چی بود..! اوه درسته عکس ها و فیلمی که ازم داشت. حالا داره تماس های وقت و بی وقتی که باهام داشت معنی میده.
+یاد...
_ پس اون گوشی برای چیه؟ نحوه استفاده ازش رو بلدی؟
+باشه...حق با توعه! اشتباه از من بود حالا میشه لطفا بیخیال شی؟
_ با ادب شدی کیم! یعنی به خاطر دوستته؟* نگاهی به دایان انداخت و به دایان نزدیک تر شد
+میشه بریم باهم صحبت کنیم!
چشم های گیراش رو بهم دوخت، از سر تا ما نگاهم کرد و بعد از زدن پوزخندی صدا دار به دایان اشاره کرد که بره. آب دهنم رو قورت دادم همراه با جونگ کوک از سالن غذاخوری خارج شدم
⁸minutes later
به دو طرف سالن نگاه انداختم و بعد با صدایی که ولومش هر لحظه بالا تر میرفت لب تر کردم: +من چطوری بیام خونه ات؟ میفهمی چی میگی!؟ بقیه چی فکر میکنن ؟
با طی کردن فاصله ای که بین مون وجود داشت، من رو بین خودش و دیوار قرار داد و در گوشم پچ زد: _ تهش یک ازمایشه دیگه؟ مثله هفته ی پیش! هرزه کوچولو* با پوزخند
سیلی در گوشش زدم و غریدم
+تو...خیلی اشغالی!
دستهام روی سینه هاش قرار دادم و به عقب هلش دادم اما توانایی جسمیمون قابل مقایسه نبود. منو بیشتر بین خودش و دیوار فشار داد و سرش رو در گودی گردنم برد
_اوه خدا ناراحت شدی؟....منظوری نداشتم عزیزکم!* با صدای بم و خمار
اتمام ویو امیلی
(بابت دیر به دیر آپدیت دادنم پوزش میطلبم، توی شرایط امتحانی و پابه ای هستم که مجال نفس کشیدن هم ندارم ولی سعی میکنم زمانی بندیم رو درست کنم♡):)
۲.۶k
۱۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.