فیک وقتی دخترشی ولی همیشه بین تو و برادرت فرق میذاشت
Part 5۴
ات ویو: مامان محکم بغلم کرد......چقدر آرزوی این بغل رو داشتم....محکم دستامو دور مامان حلقه کردم و بغلش کردم
میونگ ویو:به محض اینکه زنگ در خورد رفتم سمت در فکر کردم شوگا اومده ولی در عین ناباوری دیدم ات رو هم همراه خودش آورده....چند دقیقه شوک کرده بودم و با شوک بهش نگاه میکردم......یعنی اون دختر ۱۳ ساله الان یه خانم کامل شده؟؟؟یعنی همین دختر جوان اته؟....چقدر خوشگل شده بود.....صورت و پوستش مثل آیینه بود.....موهای خوش حالت و خوش رنگش هم که به زیبایی خورشید میدرخشیدن.......نگاهم به چشمای ات افتاد اون چشما همون چشمای دختر کوچولوم بودن.....اون ات بود.....محکم بغلش کردم.......
(ات÷ میونگ× لوکا! شوگا€)
×ات کجا بودی تو دخترم؟....میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود.؟؟؟میدونی چقدر نگرانت بودم......آخه قربون تو برم نمیگی تو که پاره تنمی وقتی اینجوری بی خبر میری داغون میشم؟؟؟چرا رفتی قربونت برم من؟دلم هزار جا رفت ات....دیگه قول بده که از پیشم نری خوشگل مامان.....دیگه نمیتونم ببینم یه بار دیگه از پیشم بری.....لطفا پیشم بمون(گریه)
÷ببخشید مامان....ببخشید متاسفم.....الان اومد پیشت بمونم...منو ببخش....ببخش که نگرانت کردم....(بغض)
×قربونت برم چقدر بزرگ شدی....چه خانم خوشگلی شدی آخه من دورت بگردم(بغض).....بیا داخل
!سلام ات
÷سلام لوکا چطوری؟
(همو بغل میکنن)
!جات تو خونه خیلی خالی بود آبجی جونم......دلم برات تنگ شده بود
×منم دلم برات تنگ شده بود داداشی
!قراره بمونی دیگه درسته؟
÷فعلا که آره
×وایستا ببینم.....یعنی چی فعلا؟؟؟نکنه باز تازه پیدات کردم میخوای بری؟؟
÷آممم خب نمیخوام مزاحمتون بشم یه هفته ای میمونم بعدش میرم
×نخیرم باید باشی اینجا
÷ولی
×ولی هم نداریم.....خب برو تو اتاقت استراحت کن من الان برات هر چی بگی درست میکنم.....خب دسر چی دوست داری؟
÷آممم هر چی شما بگین
×نه امروز رو میخوام هر چی بگی درست کنم برات
÷آممم....خب یه مدت کیک شکلاتی درست میکردی میتونی برام درست کنی؟
×چرا که نه حتما خوشگلم....برو تو اتاق استراحت کن
÷چشم
ات ویو:داشتم میرفتم سمت همون انباری خاک خورده ی قدیمی که.......
ادامه دارد......
دو پارت تقدیم به شما🙃
ات ویو: مامان محکم بغلم کرد......چقدر آرزوی این بغل رو داشتم....محکم دستامو دور مامان حلقه کردم و بغلش کردم
میونگ ویو:به محض اینکه زنگ در خورد رفتم سمت در فکر کردم شوگا اومده ولی در عین ناباوری دیدم ات رو هم همراه خودش آورده....چند دقیقه شوک کرده بودم و با شوک بهش نگاه میکردم......یعنی اون دختر ۱۳ ساله الان یه خانم کامل شده؟؟؟یعنی همین دختر جوان اته؟....چقدر خوشگل شده بود.....صورت و پوستش مثل آیینه بود.....موهای خوش حالت و خوش رنگش هم که به زیبایی خورشید میدرخشیدن.......نگاهم به چشمای ات افتاد اون چشما همون چشمای دختر کوچولوم بودن.....اون ات بود.....محکم بغلش کردم.......
(ات÷ میونگ× لوکا! شوگا€)
×ات کجا بودی تو دخترم؟....میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود.؟؟؟میدونی چقدر نگرانت بودم......آخه قربون تو برم نمیگی تو که پاره تنمی وقتی اینجوری بی خبر میری داغون میشم؟؟؟چرا رفتی قربونت برم من؟دلم هزار جا رفت ات....دیگه قول بده که از پیشم نری خوشگل مامان.....دیگه نمیتونم ببینم یه بار دیگه از پیشم بری.....لطفا پیشم بمون(گریه)
÷ببخشید مامان....ببخشید متاسفم.....الان اومد پیشت بمونم...منو ببخش....ببخش که نگرانت کردم....(بغض)
×قربونت برم چقدر بزرگ شدی....چه خانم خوشگلی شدی آخه من دورت بگردم(بغض).....بیا داخل
!سلام ات
÷سلام لوکا چطوری؟
(همو بغل میکنن)
!جات تو خونه خیلی خالی بود آبجی جونم......دلم برات تنگ شده بود
×منم دلم برات تنگ شده بود داداشی
!قراره بمونی دیگه درسته؟
÷فعلا که آره
×وایستا ببینم.....یعنی چی فعلا؟؟؟نکنه باز تازه پیدات کردم میخوای بری؟؟
÷آممم خب نمیخوام مزاحمتون بشم یه هفته ای میمونم بعدش میرم
×نخیرم باید باشی اینجا
÷ولی
×ولی هم نداریم.....خب برو تو اتاقت استراحت کن من الان برات هر چی بگی درست میکنم.....خب دسر چی دوست داری؟
÷آممم هر چی شما بگین
×نه امروز رو میخوام هر چی بگی درست کنم برات
÷آممم....خب یه مدت کیک شکلاتی درست میکردی میتونی برام درست کنی؟
×چرا که نه حتما خوشگلم....برو تو اتاق استراحت کن
÷چشم
ات ویو:داشتم میرفتم سمت همون انباری خاک خورده ی قدیمی که.......
ادامه دارد......
دو پارت تقدیم به شما🙃
۲.۴k
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.