فیک وقتی دخترشی ولی همیشه بین تو و برادرت فرق میذاشت
Part 55
ات÷ میونگ× لوکا! شوگا€
€:کجا میری ات؟
÷دارم میرم اتاقم دیگه
×ولی اتاقت که دیگه اونجا نیست....برو طبقه ی بالا کنار اتاق لوکا.....اتاق توئه دخترم
÷اوه ممنونم....خب پس فعلا میرم
ات ویو:در اتقم رو باز کردم.....یه دقیقه شوک کردم که این اتاق من هست یا نه......اتاقش وایب خوبی بهم میداد....یکم رو تخت دراز کشیدم که استراحت کنم بعد از چند دقیقه بلند شدم و رفتم پشت میز.....شروع کردم به کار کردن و نوشتن سناریو های مختلف برای موزیک ویدیو جدید......که لوکا اومد پیشم
!خب چطوری ات خوبی؟
÷مرسی خوبم تو چطوری؟
!منم خوبم....داری چیکار میکنی!!
÷دارم سناریو ها رو برا موزیک ویدیو مینویسم
!موفق باشی....راستی فیلمی که ساخته بودی رو دیدم خیلی قشنگ بود....فایتینگ
÷مرسیی داداشی امیدوارم تو هم توی صنعت مدلینگ و بازیگری موفق بشی البته که همین الانم هستی
!میدونستی؟؟؟
÷آره معلومه که میدونم....هر کارگردانی به یه سری بازیگرای خوب نیاز داره که تو قطعا میتونی جزوشون باشی....اگه بخوام یه فیلم جدید بسازم میای توش بازی کنی؟
!با کمال میل قبول میکنم آبجی خانم....خب میرم دیگه به کارات برس....زیادی هم به خودت سخت نگیر
÷باشه خان داداش شما بفرمایین
ات ویو:چقدر لوکا تغییر کرده بودا.......خو این حرفه که میزنی ات این اندازه خورت تغییر کردی بعد از اون انتظار داری داداشت تغییری نکرده باشه؟؟هعی....بریم سر کار.....همینجوری داشتم هر کلمه ای که به ذهنم میرسید رو مینوشتم و سناریو های جدید تری رو مینوشتم تا اینکه یهو بابا اومد تو اتاق....ناخودآگاه از جام بلند شدم.....و یه تعظیم کوچیک کردم
€راحت باش ات نمیخواد هر وقت منو دیدی اینجوری بلند شی
÷چشم
€انقدر رسمی نیاز نیست باهام صحبت کنی
÷چش....یعنی باشه
€چیکار میکردی؟
÷داشتم این سناریو ها رو برا موزیک ویدیو جدیدتون مینوشتم
€از الان شروع کردی؟
÷آره دیگه....یه وقت دیر نشه
€اجازه دارم بخونمشون؟
÷آ...آره حتما فقط تو لپتابم تایپش کردم
€اوهوم مشکلی نیست
ادامه دارد........
ات÷ میونگ× لوکا! شوگا€
€:کجا میری ات؟
÷دارم میرم اتاقم دیگه
×ولی اتاقت که دیگه اونجا نیست....برو طبقه ی بالا کنار اتاق لوکا.....اتاق توئه دخترم
÷اوه ممنونم....خب پس فعلا میرم
ات ویو:در اتقم رو باز کردم.....یه دقیقه شوک کردم که این اتاق من هست یا نه......اتاقش وایب خوبی بهم میداد....یکم رو تخت دراز کشیدم که استراحت کنم بعد از چند دقیقه بلند شدم و رفتم پشت میز.....شروع کردم به کار کردن و نوشتن سناریو های مختلف برای موزیک ویدیو جدید......که لوکا اومد پیشم
!خب چطوری ات خوبی؟
÷مرسی خوبم تو چطوری؟
!منم خوبم....داری چیکار میکنی!!
÷دارم سناریو ها رو برا موزیک ویدیو مینویسم
!موفق باشی....راستی فیلمی که ساخته بودی رو دیدم خیلی قشنگ بود....فایتینگ
÷مرسیی داداشی امیدوارم تو هم توی صنعت مدلینگ و بازیگری موفق بشی البته که همین الانم هستی
!میدونستی؟؟؟
÷آره معلومه که میدونم....هر کارگردانی به یه سری بازیگرای خوب نیاز داره که تو قطعا میتونی جزوشون باشی....اگه بخوام یه فیلم جدید بسازم میای توش بازی کنی؟
!با کمال میل قبول میکنم آبجی خانم....خب میرم دیگه به کارات برس....زیادی هم به خودت سخت نگیر
÷باشه خان داداش شما بفرمایین
ات ویو:چقدر لوکا تغییر کرده بودا.......خو این حرفه که میزنی ات این اندازه خورت تغییر کردی بعد از اون انتظار داری داداشت تغییری نکرده باشه؟؟هعی....بریم سر کار.....همینجوری داشتم هر کلمه ای که به ذهنم میرسید رو مینوشتم و سناریو های جدید تری رو مینوشتم تا اینکه یهو بابا اومد تو اتاق....ناخودآگاه از جام بلند شدم.....و یه تعظیم کوچیک کردم
€راحت باش ات نمیخواد هر وقت منو دیدی اینجوری بلند شی
÷چشم
€انقدر رسمی نیاز نیست باهام صحبت کنی
÷چش....یعنی باشه
€چیکار میکردی؟
÷داشتم این سناریو ها رو برا موزیک ویدیو جدیدتون مینوشتم
€از الان شروع کردی؟
÷آره دیگه....یه وقت دیر نشه
€اجازه دارم بخونمشون؟
÷آ...آره حتما فقط تو لپتابم تایپش کردم
€اوهوم مشکلی نیست
ادامه دارد........
۸۴۱
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.