نفرت در برابر عشقی که بهت دارم
نفرت در برابر عشقی که بهت دارم
پارت 23
اون مرد کارت هاشو رو کرد ا،ت با پوزخند که روی لبش بود کارت هاشو رو کرد
و همه از تعجب زبونش شون بند اومده بود ا،ت از روی میز بلند شد
ا،ت : خوب من برنده شدم
مرده که بهش میخورد مافیای باشه سرش رو بلند کرد و از روی صندلی بلند شد و براش دست زد
......برای من بد شد چون برای اولين بار باختم اونم به یه دوختر بچه
ا،ت : نباید هیچ کس رو دست کم گرفت
.......درسته حالا اگه رقم پولی که میخواهی ازم بگیری رو ببینی شاخ در میاری
ا،ت : این شرطی که خودتون گذاشتی من حقم رو میخواهم
......باشه شماره حسابت رو به بادیگاردم بده
ا،ت شماره حسابش رو به بادیگارد داد و منتظر پيامک تایید شد
بعد از چند مین پيامي به گوشش اومد و با دیدن اون رقم بود
خیلی تعجب کرد اما بدون هيچ واکنشی از قمار خونه خارج شد
بعد از گرفتن تاکسی به خونه اش برگشت نزدیک ها صبح بود
وارد اوتاقش شد
و روی تخت دراز کشید با فکر به اینکه ممکن بعد از این زندگیش عوض شه خوابش برد
{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{چند روز بعد
ات......
چند روزه که توی سایت های سرمایه گذاری میگردم
اما نتونستم هیچ شرکت مناسبی پیدا کنم خیلی بهش فکر کردم
اما بخاطر اینکه کسی رو در عرصهی این کار نمیشناختم نتونستم شرکت مناسبی برای سرمایهگذاری پیدا کنم
تنها کسی که میتونستم در این مورد ازش کمک بخوام چا جی هون بود
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصميم گرفتم بهش زنگ بزنم
و توی یه کافه قرار گذاشتم وارد کافه شدم که با دیدن من از روی صندلی بلند شد به سمتش رفتم و باهاش دست دادم
جی هون : خیلی خوشحالم که دوباره میبینم تون
ا،ت روی صندلی روبه روی جی هون نشست
ا،ت : میخواستم پولی که بهم قرض داده بودین رو بهتون پس بدم
جی هون : لازم نیست اون پول ماله شماست
ا،ت : گفتم که قرض میخوام ولی یه کمک دیگه ازتون میخوام
جی هون : هر کمکی از دستم بربیاید انجام میدم
ا،ت : میخوام سرمایه گذاری کنم اما نمیتونم شرکت مناسبي پیدا کنم
جی هون کمی در فکر فرو رفت
جی هون : راستش یه شرکتی ساخت ساز هست که ماله دوستمه و مطمئنم سوده خوبی میکنی ولی خارج از کشوره.........ادامه دارد
ا،ت : با اینکه میخواستم همینجا باشه اما اگه شرکت خوبی باشه قبوله
جی هون : پس باید به آمریکا برید منم با دوستم که اونجاست میگم تماس میگردم
ا،ت : باشه پس من برای فردا بلیت میگیرم
ا،ت از روی صندلی بلند شد و روبه جی هون گفت
ا،ت : خیلی ممنون
جی هون : لازم نیست تشکر کنید این حتا یکم از کاری که شما برامون کردین رو جبران نمیکنه
ا،ت لبخندی زد و از کافه خارج شد اون پسر محو لبخندش شد و همینجور به رفتنش نگاه میکرد............ادامه دارد
پارت 23
اون مرد کارت هاشو رو کرد ا،ت با پوزخند که روی لبش بود کارت هاشو رو کرد
و همه از تعجب زبونش شون بند اومده بود ا،ت از روی میز بلند شد
ا،ت : خوب من برنده شدم
مرده که بهش میخورد مافیای باشه سرش رو بلند کرد و از روی صندلی بلند شد و براش دست زد
......برای من بد شد چون برای اولين بار باختم اونم به یه دوختر بچه
ا،ت : نباید هیچ کس رو دست کم گرفت
.......درسته حالا اگه رقم پولی که میخواهی ازم بگیری رو ببینی شاخ در میاری
ا،ت : این شرطی که خودتون گذاشتی من حقم رو میخواهم
......باشه شماره حسابت رو به بادیگاردم بده
ا،ت شماره حسابش رو به بادیگارد داد و منتظر پيامک تایید شد
بعد از چند مین پيامي به گوشش اومد و با دیدن اون رقم بود
خیلی تعجب کرد اما بدون هيچ واکنشی از قمار خونه خارج شد
بعد از گرفتن تاکسی به خونه اش برگشت نزدیک ها صبح بود
وارد اوتاقش شد
و روی تخت دراز کشید با فکر به اینکه ممکن بعد از این زندگیش عوض شه خوابش برد
{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{چند روز بعد
ات......
چند روزه که توی سایت های سرمایه گذاری میگردم
اما نتونستم هیچ شرکت مناسبی پیدا کنم خیلی بهش فکر کردم
اما بخاطر اینکه کسی رو در عرصهی این کار نمیشناختم نتونستم شرکت مناسبی برای سرمایهگذاری پیدا کنم
تنها کسی که میتونستم در این مورد ازش کمک بخوام چا جی هون بود
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصميم گرفتم بهش زنگ بزنم
و توی یه کافه قرار گذاشتم وارد کافه شدم که با دیدن من از روی صندلی بلند شد به سمتش رفتم و باهاش دست دادم
جی هون : خیلی خوشحالم که دوباره میبینم تون
ا،ت روی صندلی روبه روی جی هون نشست
ا،ت : میخواستم پولی که بهم قرض داده بودین رو بهتون پس بدم
جی هون : لازم نیست اون پول ماله شماست
ا،ت : گفتم که قرض میخوام ولی یه کمک دیگه ازتون میخوام
جی هون : هر کمکی از دستم بربیاید انجام میدم
ا،ت : میخوام سرمایه گذاری کنم اما نمیتونم شرکت مناسبي پیدا کنم
جی هون کمی در فکر فرو رفت
جی هون : راستش یه شرکتی ساخت ساز هست که ماله دوستمه و مطمئنم سوده خوبی میکنی ولی خارج از کشوره.........ادامه دارد
ا،ت : با اینکه میخواستم همینجا باشه اما اگه شرکت خوبی باشه قبوله
جی هون : پس باید به آمریکا برید منم با دوستم که اونجاست میگم تماس میگردم
ا،ت : باشه پس من برای فردا بلیت میگیرم
ا،ت از روی صندلی بلند شد و روبه جی هون گفت
ا،ت : خیلی ممنون
جی هون : لازم نیست تشکر کنید این حتا یکم از کاری که شما برامون کردین رو جبران نمیکنه
ا،ت لبخندی زد و از کافه خارج شد اون پسر محو لبخندش شد و همینجور به رفتنش نگاه میکرد............ادامه دارد
۹۹۹
۱۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.